مشارکت حداکثری و بهرهمندی حداقلی معلمان
شايد از ويژگيهاي حرفهاي معلمي است كه معلمان را افرادي كمتوقع، بيريا، داوطلب فعاليتهاي عمومي و اين قبيل صفات جلوه داده است و بيترديد خدمت از پايتخت تا دورترين و محرومترين نقاط كشور از اين قشر طيفي ساخته است با جامعيت ويژه و خصوصيات منحصربهفردي كه در ساير صنوف كمتر به چشم ميخورد.
در دو حادثه مهم تاريخ معاصر ما يعني انقلاب و جنگ نيز نقش معلمان آنقدر پررنگ بوده است كه بتوانيم بگوييم اين دو حادثه نيز سندي مستند براي اثبات ادعاي مشاركت حداكثري معلمان در عرصههاي عمومي و همسويي با منافع ملي بوده است. آنچه از يك صنف انتظار ميرود در مرحله نخست انجام وظايف صنفي و حرفهاي است و انتظارات بيش از آن به عنوان وظايف فراحرفهاي و احساس مسووليت ملي است كه افراد و صنوف مختلف مشاركتهاي متفاوتي دارند.
همانگونه كه گفته شد معلمان در اين نوع از مشاركتها در صف مقدم هستند و كارنامه آنها گواه اين مطلب است. در عرصه انتخابات به عنوان يك رويداد و موضوع ملي نيز معلمان نقش و سهم بزرگي دارند. آمارها نشان ميدهد آنها به عنوان «نامزد» و «مجري» و «رايدهنده» ازجمله صنفهايي هستند كه حضور پررنگي دارند.
در برخي استانها بيش از نيمي از نامزدهاي انتخابات مجلس فرهنگي هستند و در هياتهاي اجرايي و عوامل صندوق هم اكثريت با معلمان است، بيشتر صندوقهاي راي و حوزههاي انتخاباتي در مدارس و تحت مديريت معلمان قرار دارد و در نهايت در مقايسه با ساير صنوف به عنوان رايدهنده مشاركت و حضور بالايي دارند.
با اين مقدمه پرسشي به ذهن متبادر ميشود كه آيا متناسب با اين نقش و حضور معلمان از ثمرات آن هم بهرهمند ميشوند؟
يك نگاه كلي و گذرا به شرايط آموزش و پرورش بهطور كلي كه درگير بيش از 700 مساله است و نگاهي به عواقب ناكارآمدي نظام آموزشي و نظري به مشكلات متعدد معلمان به ويژه مشكلات حرفهاي و معيشتي نشان ميدهد كه پاسخ به اين پرسش منفي است.
حال اگر به دنبال پذيرش اين ادعا كه معلمان نقش گستردهاي در انتخابات دارند، بپذيريم كه متناسب با اين نقش بهرهمند نميشوند، بهطور حتم پرسش ديگري مطرح ميشود و آن پرسش اين است كه چرا اين اتفاق نميافتد؟
طبيعي است كه پاسخ دقيق به اين پرسش نيازمند تحقيق و پژوهش و فرصت و مجال مناسب است اما يك پاسخ فرضي ميتوان به آن داد مبني بر اينكه دو دسته عوامل در اين عدم بهرهمندي مناسب نقش دارند؛ يكي كمتوجهي حاكميت و دولت و دومي ضعف معلمان در پيگيري مدون، تشكيلاتي و سازمانيافته.
حاكمان و دولتمردان در سخن و به ظاهر بر اهميت و جايگاه تعليم وتربيت تاكيد دارند اما در عرصه قانونگذاري و اجرا متاسفانه عزم جدي
براي حل مسائل بنيادي آموزش و پرورش و پاسخ به مطالبات ديرين معلمان ندارند.
خود معلمان نيز از سويي به توده پراكنده تبديل شدهاند و بيشتر فصلي حضور و بروز دارند و اين حضور همچون تشكيلاتي، مدون و هدفمند نيست به سرانجام نميرسد؛ اگر هم تاثيراتي بوده نقش معدود تشكلهاي معلمي است كه راه اعتراض و تعامل را توام با هم پي گرفتهاند.