14 تیر؛ به مناسبت روز قلم
نوشتن با تم اخلاق
مصطفي سليماني٭
قلم، ابزار حكاكي انديشه است و نوشتار، از اينرو كه از گفتار رساتر و ماناتر است، ميتواند به شدت در اعتلا يا سقوط انديشه و بينش بشر موثر باشد. انسان هويت خودش را پيش از آنكه ثبت كرده باشد به خاطر نميآورد و نوشتن، از اين جهت كه سبب ميشود داشتههاي بشر، همچون يك جسد موميايي شده، در چنته او باقي بمانند و بر صحيفه كاغذ به بند كشيده شوند، ميتواند به نوعي، نقطه آغاز پيدايش انسان تلقي شود. بر همين اساس، نوشتن، چه به منظور انتقال مفاهيم و آموزش صورت بگيرد و چه به مقصود خلق اثري نوين و منحصربهفرد اتفاق بيفتد، يكي از موضوعات جدي و به شدت اساسي است. يك نوشته، براي اينكه از نقص و آفت بري باشد و بتواند در راستاي كمال بشريت قدم بردارد، لازم است با معيارهاي اخلاق عجين باشد. فكر و انديشهاي كه از بستر اخلاق گذر نكرده باشد، جز ابزاري براي آسيبزدن به فطرت انساني، چيز ديگري نخواهد بود. به اين ترتيب، يك نوشته، جداي از اينكه بايد از منظر نوشتاري و ساختاري صحيح باشد، لازم است از منظر اخلاقي نيز سالم باشد. نويسندگي يك مسووليت خطير است و نويسنده، وظيفه دارد، نسبت به هر آنچه در پس عبارات و جملات به خورد خواننده ميدهد سختگير و حساس باشد. درجه اخلاقي بودن يك نوشته، بهطور كامل با ميزان اخلاقمداري نويسنده آن تناسب دارد. بايدها و نبايدهايي كه ميتواند يك نويسنده را كم و بيش در حوزه اخلاق حفظ كند، در چند عنوان كلي قابل طرح است كه هر عنوان نيز، به شدت قابل بررسي موشكافانه و ريزبيني عالمانه است (قلم در آموزههاي اسلامي، عسگري اسلامپور كريمي، ص 29) .
نويسندگي براي ثروت
بسياري بر اين تصورند كه چون نويسندگي راستين زاده عشق است، پس بايد بيچشمداشت پول صورت بگيرد، اما حقيقت اين است كه پول و مشكلات اقتصادي نويسندگان، يكي از مصايب نويسندگي است. مسالهاي كه در موارد بسياري، عامل اصلي خارج شدن آنان از دايره اخلاق نوشتن است. گابريل گارسيا ماركز، برنده جايزه ادبي نوبل، نويسندگي را خودكشي و نويسندگان را بدبخت و بيپول توصيف كرده و حتي براي تكميل گفته خود، اينطور مثال ميزند كه يك نويسنده خوب، كمتر مينويسد و بيشتر فكر ميكند و به اين خاطر، براي اينكه بتواند يك كتاب دويست صفحهاي را در عرض دو سال بنويسد، حداقل بيستونه هزار نخ سيگار ميكشد، يعني حتي بيشتر از دستمزد كتاب پول سيگار ميدهد.
نويسندگان در ازاي تاليف كتاب، تنها 10درصد از قيمت پشت جلد را به عنوان دستمزد دريافت ميكنند و بديهي است كه اين ميزان از درآمد، به هيچ عنوان نميتواند تامينكننده معاش آنها باشد، از اينرو، بسيار قابل پيشبيني است كه برخي نويسندگان، براي تامين احتياجات روزمره خود، از خوب نوشتن دست بردارند و به توليد انبوه كلمات دست بزنند. اقدامي كه بيش از هر چيز، يادآور اين روايت از اميرالمومنين عليهالسلام است كه ميفرمايد: «العلم نقطه كثره الجاهلون». بسياري، از اين نوع نوشتن به پرنويسي ياد ميكنند و آن را به نوعي، فروكاستن از ارزش نويسندگي ميدانند. گرچه در طول تاريخ، شاهكارهاي ادبي بسياري نگاشته شدهاند كه هدف از نگارش آنها تامين نياز اقتصادي و بهرهمندي از حق تاليف بوده است، اما نميتوان منكر اين مطلب شد كه فقر، با پديد آوردن يك نگراني و دلهره دايمي، در كمترين حالت، انرژي نويسنده را تحليل ميبرد و تمركز او را پايين ميآورد. غالب نويسندگان، به دليل دغدغههاي اقتصادي، فرصت «مطالعه» و «انديشيدن» را از دست ميدهند و در نتيجه، كمتر ميتوانند به خلق يك اثر بديع و عميق دست بزنند (تقابل پرنويسي و خوبنويسي در توليد علم، سيد حسن اسلامياردكاني، ص 124-120).
نويسندگي براي عنوان
گرچه نويسنده بودن در عصر و دوره حاضر، يك ژست فرهنگي است، اما از طرف ديگر، بسياري از نويسندگان، از شأن اجتماعي و اعتبار كافي در ميان مردم برخوردار نيستند و دليل اين بياعتباري نيز، خارج بودن آنان از چارچوب عرف، قوانين و مناسبات اجتماعي و همچنين، سطح پايين اقتصادي آنان است. يك نويسنده، از اينرو كه در قابي متفاوت از نزديكان خود ميانديشد، غالبا از طرف آنها جدي گرفته نميشود. او خودش را از نظر فكري و انديشگاني جلوتر از اطرافيان خودش ميبيند و به اين خاطر، علاوه بر اينكه احساس ميكند از جانب آنها درك نميشود، به ملال، درد و رنج نيز دچار ميشود. در اين بين، برخي نويسندگان كه عمدتا از جمله كساني هستند كه از پيشرفت جدي خود مأيوس شدهاند، براي كسب شأن و دستوپا كردن عنوان، به كتابسازي روي ميآورند. نويسنده در اين سطح از كيفيت، از اقتصاد و اختصار فاصله ميگيرد و بدون انديشه و محتوا، فقط نوشتن را به عنوان يك ابزار مورد هدف قرار ميدهد. در اين حالت، نويسنده انديشه و افكار خودش را در قالب عبارات طولاني بيان ميكند تا بتواند با پر كردن اوراق، يك كتاب قطور را روانه بازار كند؛ اما به هر حال، نويسنده كتابساز، با افزايش كميت درصدد است كمبود كيفيت را جبران كند تا به اين ترتيب، در بين عموم مردم عنوان كسب كند (كتابسازي از منظر اخلاق حرفهاي، احد فرامرز قراملكي، گفتوگو با همشهري آنلاين، 1398).
نويسندگي براي مقام
اختناق و نبودن آزادي سبب حبس قلم و عرضه نشدن انديشه و فكر است. آزاد بودن قلم نويسنده تا آنجا كه به آزادي ديگران لطمهاي نميزند، سبب سازندگي است. پيشرفت جوامع بشري، همواره مديون آزادي انديشهها و قلمها بوده و اختناق همان چيزي است كه صاحبان افكار بلند و پرثمر را به انزوا ميبرد و جامعه بشري را از ثمرات آنها محروم ميكند. نويسنده با عرضه فكر خود ميتواند جامعهاي را پديد آورد كه با زمانه خود آشناست و از اين طريق، در تنوير افكار آنها و تعيين خطمشي آينده آنها نقش ايفا كند، اما گاه قدرتها، براي حفاظت از موقعيت خود، نسبت به هرگونه انديشه مخالف واكنش نشان ميدهند و از ترس اينكه مبادا يك روح عصيانگر از ميانه جمعيت سربرآورد و دست به اعتراض و جهش انقلابي بزند، استبداد را بر جامعه حاكم ميكنند و با برقرار كردن يك جو تاريك و موحش، ذهن نويسندگان را به انزوا ميكشند، كنترل ميكنند و به عبارتي، به تفتيش عقايدشان ميپردازند. در چنين شرايطي، نويسندگان ممكن است دو رويه را انتخاب كنند: يا همچنان بر سر عقايد و افكار خود ميمانند و براي بيان آنها، از روي جبر به ادبيات استعارهاي روي ميآورند، يا از عقايد خود دست برميدارند و براي اينكه بتوانند به حيات خود ادامه دهند، اخلاق را زير پا ميگذارند و به زير يوغ قدرتمندان ميروند. در واقع، اختناق و فشار قدرتها بر صاحبان قلم در طول تاريخ، سبب پديد آمدن عبارات و رواياتي همچون «پيروزي قلم بر شمشير» و «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» شده است. نويسندهاي كه به مسووليت خود در قبال جامعه آگاه است و ميداند كه ميتواند چراغ روشنيبخش مردم جامعهاش باشد، تن به جبر تغيير افكار خود نميدهد، اما بديهي است كه در اين ميان، نويسندگاني نيز هستند كه در انديشه تامين منافع كوتاهمدت خود، افكار و عقايد جديشان را ناديده ميگيرند و تن به تيغ قدرتها ميسپارند. برخي حكومتها با سانسور مستقيم و غيرمستقيم آرا و آثار نويسندگان خود، به تدريج تار و پود جامعه را گرفتار خفقان ميكنند و با حمايت از نويسندگاني كه تغيير انديشه و جهت ميدهند، سعي در موجه جلوه دادن خود ميكنند. آشكار است كه از ميان خيل عظيم نويسندگان، به احتمال زياد، تنها كساني دست از انديشه خود برميدارند كه پيش از اين نيز صاحب انديشه نبودهاند؛ وگرنه هيچ نويسنده اصيل و انديشمندي حاضر نيست در قبال دست پيدا كردن به مقام و مرتبه حكومتي و سياسي، از وظيفه اصلي خود كه بيان حقيقت است، دست بردارد و انديشه خود را به حراج بگذارد (اسلام و حقوق طبيعي انسان؛ آزادي قلم و بيان، داود الهامي، ص 30-26).
نويسندگي براي تخليه
يك نويسنده حقيقي مينويسد كه لذت ببرد. او نوشتن را برگزيده چون احساس ميكند نوشتن نيز او را انتخاب كرده است. كسي كه از نوشتن به وجد ميآيد، مينويسد چون بر اين باور است كه ميتواند معاني بلندي كه در ذهنش ميچرخند را آنطور كه ميخواهد بر صفحه كاغذ پياده كند. او مينويسد چون معتقد است تنها با نوشتن ميتواند تصاوير بديعي را كه بيوقفه در انديشهاش جولان دارند خلق كند و بپروراند. با اين همه، گاه نوشتن براي برخي، به جاي آنكه بستري براي رشد افكار سيال ذهنشان باشد، به جايگاهي براي تخليه استفراغهاي دروني تبديل ميشود. برخي نويسندگان، بياينكه به تبعات نوشتهجات خود فكر كنند، هر آنچه از گذرگاه خيالشان عبور ميكند، مينويسند و در واقع در اين انديشهاند كه با نوشتن، خود واقعي يا آرمانيشان را به نمايش بگذارند تا بتوانند از اين مجرا به آرامش برسند. آنها تمام آشفتگي، غوغا، پريشاني و جدال و كشمكش دروني خودشان را تصويرسازي ميكنند، جان ميبخشند و در قالب عبارات بر نوك قلم جاري ميكنند تا بلكه درون منقلبشان آرام پيدا كند و از غوغاي ذهنشان خلاص شوند. اما از آنجايي كه چنين نويسندگاني، كمتر به اداره آنچه مينويسند فكر ميكنند، كمتر به اين موضوع ميانديشند كه لازم است در خلال اين ناآگاهي به آگاهي برسند و بيشتر از هر چيزي در اين انديشه غوطه ميخورند كه با اين ملغمهگوييها به عنوان نويسنده مطرح شوند. در واقع، آنها بدون آنكه به دنبال درمان جهل و درون غوغازده خودشان باشند، به دنبال مجالي ميگردند كه بتوانند آنچه قادر به هضمش نيستند بالا بياورند. نويسندهاي كه به نوشتن، به چشم ابزاري براي استفراغ درونيات خود نگاه ميكند و درصدد نيست كه روزي به اين آشفتگيهاي ذهني پايان دهد، با اين ديد به آنها نگاه ميكند كه گويي اسباب جذابيت شخصيتش را فراهم كردهاند. او آشفتگيهاي روحياش را نوعي پيچيدگي و ژرفناكي وجودي تعبير ميكند و به اين خاطر به صورت ناخودآگاه، با تمام وجود درصدد حل نكردن آنها برميآيد تا حداقل به اين ترفند هم كه شده، براي خودش خوانندگان و شيفتگاني دست و پا كند وگرنه، نوشتن يكي از اساسيترين راهحلها براي درمان اختلالات و آشفتگيهاي دروني، براي كسي است كه خواهان برطرف كردن آنها باشد (در باب نوشتن، محمود دولتآبادي، ص 22-17).
نويسندگي براي نوشتن
برخي افراد خود را در جرگه نويسندگان وارد ميكنند، چون دوست دارند بنويسند. آنها به نوشتن به مثابه يك فانتزي نگاه ميكنند و آن را يك آرزو ميبينند كه دوست دارند به هر طريق شده برآوردهاش كنند. اين افراد بيشتر از آنكه نويسنده باشند، نويسندهنما هستند و با تحميل چيزي به نام «اضطراب نوشتن» بر خود، خود را در ميل به نوشتن محصور ميكنند و بيانديشه اينكه آيا استعداد نويسندگي دارند يا نه، دايما از خودشان توقع دارند كه چيزي بنويسند. آنها در به در دنبال استراتژيهاي بيدر و پيكري ميگردند كه بتواند آنها را نويسنده كند، اما براي هر كارشناس خبرهاي كه از بيرون شاهد ماجراست، مشهود است كه فلجي كه آنها به آن دچار شدهاند يك فلج موقت نيست، يك فلج نويسندگي حقيقي است. اما با اين همه، آنهايي كه فانتزي نويسنده شدن (بدون برخورداري از شرايط و امكانات كافي) را دارند، اندوه ناشي از ننوشتنشان را گاه به كماطلاعاتي، گاه به فراهم نبودن شرايط، گاه به كافي نبودن تلاشي كه داشتهاند و گاه به نرسيدن زمان مناسب براي نوشتنِ يك متن خارقالعاده نسبت ميدهند و با اين تفكرات، همواره سعي در دنبال كردن چيزي ميكنند كه در ذهنشان ميپرورانند و گويي كه بين نوشتن و زندگي كردن يكي را انتخاب كرده باشند، تلاش ميكنند خودشان را در چنگال فعاليتهاي ادبي اسير كنند. آنها اندوه، تنهايي، تفكر، نااميدي، وحشت و خستگي را به خودشان تحميل ميكنند و دست آخر، فقط محض اينكه چيزي نوشته باشند، با كلماتي كه از احساس و حقيقت تهي است، اثري بيمايه خلق ميكنند كه نه ميتواند باري را از روي دوش خودشان بردارد و نه ميتواند چيزي را به ديگري اضافه كند (اضطراب نوشتن، آنيس ورله، ترجمه آنيتا صالح، ص 75-69).
نتيجهگيري
نويسندگي يك هنر و جوشش دروني است كه ميتوان مايههايي از آن را آموخت، اما آنچه ميتواند اين اقيانوس مواج را به مردابي آلوده بدل كند، آميختن آن با امور غيرفطري است. اهل قلم، از اين جهت كه ميتوانند بهطور مستقيم خوراكدهنده انديشههاي جوال و سيال اطراف خود باشند، بيشتر از هر قشري بايد به پيامد آنچه مينگارند، بينديشند. نوشته برآمده از انديشه و انديشه نشأت گرفته از فضيلتها و رذيلتهايي است كه فرد خود را به دامان آنها آويخته است و نويسنده از اينرو كه مينويسد تا ديگري بخواند و متاثر شود، نميتواند خود را از رعايت الزامات اخلاقي بينياز بداند. نويسنده از اين جهت كه انرژي، وقت و پول خواننده را دراختيار خود ميگيرد، بايد خودش را وامدار او بداند. مرزهاي باريك اخلاقي نوشتن را از غيراخلاقي نوشتن بشناسد و تلاش كند تنها حروفي را بر صفحه كاغذ حكاكي كند كه ماندگار باشند.
٭ نويسنده، روانشناس
و دانشآموخته فلسفه اخلاق
بسياري بر اين تصورند كه چون نويسندگي راستين زاده عشق است، پس بايد بيچشمداشت پول صورت بگيرد، اما حقيقت اين است كه پول و مشكلات اقتصادي نويسندگان، يكي از مصايب نويسندگي است. مسالهاي كه در موارد بسياري، عامل اصلي خارج شدن آنان از دايره اخلاق نوشتن است. گابريل گارسيا ماركز، برنده جايزه ادبي نوبل، نويسندگي را خودكشي و نويسندگان را بدبخت و بيپول توصيف كرده و حتي براي تكميل گفته خود، اينطور مثال ميزند كه يك نويسنده خوب، كمتر مينويسد و بيشتر فكر ميكند و به اين خاطر، براي اينكه بتواند يك كتاب دويست صفحهاي را در عرض دو سال بنويسد، حداقل بيستونه هزار نخ سيگار ميكشد، يعني حتي بيشتر از دستمزد كتاب پول سيگار ميدهد.
منبع: روزنامه اعتماد 15 تیر 1400 خورشیدی