به مناسبت روز قلم
سوگند به آنچه مينويسند
محسن آزموده
ديروز از صبح سيل پيامها و تصاوير و عكسها بود كه لابهلاي گرما و بيبرقي و قطعي شبكه و كلافگي، دينگ و دانگ گوشي را به صدا درميآورد: روز قلم مبارك! قلم توتم من است! روزت مبارك! و…. در ميانه انبوه اين پيامهاي تبريك، چشمگيرتر، تصوير درشتي از قلم گاو بود! براي مردمي كه اين روزها زير فشارهاي اقتصادي و تحريمها و نابسامانيها، ماه به ماه هم در سفرههايشان رنگ گوشت نميبينند، تماشاي استخوان تر و تازه حيوان زبان بسته، چندان دلپذير نيست و بيش از هر چيز يادآور اينكه فكر نان باش كه خربزه آب است! اما آيا قلم خربزه است؟ براي كسي كه از راه قلم زدن در مطبوعات تامين معيشت ميكند، قطعا اينطور نيست.
ربع قرن پيش، وقتي كه هنوز نوجوان بودم و شاهد گشودگي فضاي سياسي و اجتماعي، نويسندگي ارج و اعتباري داشت و قلم همچنان عزت و احترام. من هم مثل اكثر نوجوانهاي ايراني در آن سالها و ساليان پيشتر، با افقهاي گشوده و تنفس در هواهاي تازه از طريق نوشتهها و آثار علي شريعتي و جلال آلاحمد آشنا شده بودم. آنها بهرغم همه اشتباهها و خطاهايشان، هر چه نبودند، دستكم نويسنده بودند و دقيق و روان و قابل فهم و شيوا مينوشتند.
آن سالهاي پر بيم و اميد، از سوي ناظران، به درستي بهار مطبوعات ناميده شد. روزنامه و روزنامهنگاري رونقي كمسابقه يافت، چنانكه محققان آن گشايش را با ايام اول انقلاب، بلكه با سالهاي مشروطه و دهه 1320 مقايسه كردند. ناگهان رشتههاي ارتباطات و روزنامهنگاري در دانشگاهها پرطرفدار شدند و موسسات آموزش عالي ناگزير از آنكه ظرفيتهاي خود در اين رشتهها را افزايش دهند. همه ميخواستند روزنامهنگار شوند.
دو دهه پيش مثل حالا امكان نوشتن و نويسندگي در حوزه عمومي مثل حالا نبود. اصولا حوزه عمومي همچون امروز به لطف گسترش فضاي مجازي اينطور در دسترس همگان نبود. اينترنت تازه داشت رونق ميگرفت و ابزارهايي چون وبلاگ بسيار ناشناخته بود. وقتي هم كه فراگير شد، تنها شمار معدود و محدودي از جوانان در شهرهاي بزرگ به آن دسترسي داشتند. اوركات يكي از اولين وبگاههايي بود كه مشابه شبكههاي اجتماعي امروز، يعني فيسبوك و تلگرام، فضايي براي مبادله و گفتوگو دراختيار همگان ميگذاشت و افراد از اين طريق ميتوانستند ديدگاهها و باورهاي خود را بنويسند و با يكديگر در اشتراك بگذارند، دولتي مستعجل.
طرفه آنكه هر چه امكان ارتباطات و همرساني اطلاعات و ديدگاهها بيشتر شد، قدر و اعتبار نويسندگي و قلم كمتر. همان اصل شناخته شده در اقتصاد كه وقتي كالايي در بازار زياد شود، از ارزش و قيمتش كاسته ميشود. در روزگار ما كه همه اهل قلم شدهاند و هر كس ميتواند در اينستاگرام يا تلگرام يا ساير شبكههاي اجتماعي، بدون هيچگونه محدوديت فضايي، از باورها و احساسات و خواستههاي خود بنويسد. شمار نويسندگان و افراد دست به قلم زياد شده، البته «قلم» اينجا به مجاز به كار ميرود و به تأسي از محمد قائد بايد گفت «كيبورد»! البته محدوديتهاي بعد از نگارش هنوز در بسياري از جاهاي دنيا هست و از اين حيث شايد فرق چنداني ميان امروز و ديروز نيست. سنتگرايان و محافظهكاران از اين كثرت اهل قلم نگران و ناراحتند و چندان آن را خوش نميدارند. كمترين بهانه از ديد ايشان، علل صوري، يعني رواج غلطنويسيهاي نگارشي و املايي و زياد شدن نويسندگاني است كه اصول اوليه نگارش را رعايت نميكنند. پرگويي و مطولنويسي و ياوهسرايي هم زياد شده. نامنتظره نيست. وقتي همه بتوانند بنويسند، بسياري آداب و ترتيبي نميجويند و بيمحابا هر چه ميخواهد دل تنگشان، مينويسند. اين وظيفه نظام آموزش و پرورش عمومي است كه اصول اوليه نگارش را به سوادآموزان بياموزد. مسووليت حقوقي و اخلاقي آنچه نگاشته ميشود، بحث ديگري است. آنچه از عزت و احترام قلم و دارندگان آن كاسته، كثرت نويسندگان و گسترش امكان نويسندگي براي همگان نيست. جامعه و تاريخ درنهايت غس و ثمين را از يكديگر تميز ميدهند. آنچه باعث عدم اقبال به نويسندگي ميشود، شرايط عمومي زندگي اهل قلم است، آنها كه واقعا از اين طريق امرار معاش ميكنند، نه كساني كه به ظاهر نويسنده و روزنامهنگارند يا با اين «اسم» كاسبي ميكنند. ممكن است پرسيده شود اهل قلم كي و كجا بر صدر نشستهاند و قدر ديدهاند كه اينجا و اكنون چنين باشد؟! حرف حساب جواب ندارد. زندگي اهل فرهنگ عموما و نويسندگان و قلم به دستاني كه نميخواهند استقلال خود را بفروشند، در بيشتر تاريخ و در عموم جغرافياها، با تنگدستي و دشواري همراه بوده. منتي هم نبايد باشد، خودشان چنين برگزيدهاند و لابد به اين انتخاب مفتخرند و مغرور.
در مقايسه با ربع قرن پيش، تنها يك حسرت و دريغ ميماند، اينكه روزگار اندكي آرمانخواهي وجود داشت كه لااقل جوانها را كه هنوز درگير معيشت و زندگي روزمره نشده بودند، به سوي نويسندگي فرا ميخواند. نگارنده حتي تا يك دهه پيش به خاطر دارد كه تحريريه روزنامهها پر بود از جوانهايي كه با شوق و ذوقي وصف ناشدني، طالب نويسندگي و روزنامهنگار شدن بودند و به هشدارها و انذارهاي نسل پيشين كه اين كار نان و آب ندارد، وقعي نمينهادند. حالا خبري از آن همه ذوق و شوق نيست و در معدود تحريريههاي سوت و كور باقي مانده، چند آدم ميانسال و پير خسته نشستهاند، با يا بدون آتش آن آرمانهاي جواني. جوانترهايي هم كه از همهجا ماندهاند و رانده، ناگزير به استارتآپها و روابط عموميها، رفتهاند و در حال تبليغ براي اين شركت و آن كسب و كار هستند. در روزگار كثرت و تنوع نوشتار و گفتار، آنچه به راستي نوشته ميشود، يعني از كتم عدم به وجود ميآيد، به ندرت مايه و پايهاي دارد كه بتوان به آن سوگند خورد! «پس اي ديدهوران عبرت گيريد!»
منبع:روزنامه اعتماد 15 تیر 1400 خورشیدی