1

پیدا و پنهان طالبانیسم: واقعیت امروز و داوری فردا

اصغر ميرفردي

طالبان يا به گفته مردم افغانستان «طالب­‌ها» به سرعت بر سرزمين افغانستان مسلط مي­‌شوند و روز به روز گام‌هاي خود به سمت تشكيل «امارت اسلامي» را تندتر برمي‌دارند. به قدرت رسيدن طالبان يا هر گروه ديگري در همسايگي سرزمين ما، خواسته و يا ناخواسته براي كشور ما نيز پيامدهايي دربر خواهد داشت. با توجه به سطح توسعه نيافتگي افغانستان و مسائل مزمن و تاريخي آن، به گونه معمول پيامدهاي ناخوشايندي پس از به قدرت رسيدن جريان‌هاي افراطي و خشونت­گرا چون طالبان در افغانستان متوجه كشور ما خواهد بود؛ از سرازير شدن مهاجرين و پناهندگان تا قدرت گرفتن فرقه‌هاي خطرناك- همنوا با جريان فكري طالبان- در مرزهاي شرقي كشور، نمونه‌هايي از پيامدهاي زيانبار قدرت‌­يابي چنين گروه‌هايي براي سرزمين ما هستند.
چهره بيروني و پيداي طالبان اينگونه وانمود مي‌كند كه گروهي مخالف حضور بيگانگان در سرزمين‌شان‌اند و در ويژگي كشورداري نيز مي‌خواهند «اسلام و موازين اسلامي» را در اين سرزمين پياده كنند. وراي چنين ادعاهايي، ناسازواره‌هايي در بين ادعا و واقعيت امر وجود دارد. يكي از ناسازواره‌ها اين است كه خود طالبان دست پروردگان مدارس مذهبي در پاكستانند، از نظر امنيتي و سياسي توسط اين كشور حمايت مي­شوند و از نظر اقتصادي نيز توسط كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس (عربستان، قطر و امارات متحده عربي) تامين و پشتيباني مي­‌شوند. اگر غير از اين بود، در سرزمين افغانستان كه در شاخص‌هاي توسعه اقتصادي جزو ضعيف‌­ترين كشورهاي جهان است و بيش از چهار دهه جنگ و اختلافات دروني توان از آن ستانده است، طالبان چگونه به صورت خوداتكا مي‌­توانستند به تجهيز خود بپردازند و اينگونه برق‌­آسا بخش زيادي از سرزمين افغانستان را از دست دولت برگزيده افغاني­‌ها (دولت جمهوري اسلامي افغانستان) خارج سازند؟ در بعد روابط با كشورهاي ديگر، سويه ديگري از ارتباط طالبان با قطب شرقي قدرت بين‌الملل يعني روسيه نمايان است. بيراه نيست اگر بگوييم گونه­ ديگري از «نمودهاي جنگ سرد جديد» بين شرق (به رهبري روسيه) و غرب (به رهبري امريكا) را در افغانستان مي‌­توانيم ببينيم. موضع‌گيري‌­هاي روسيه و مراودات طالبان با آنها در هنگامه‌­اي كه ولسوالي­‌ها و ولايات افغانستان يكي پس از ديگري به اشغال طالبان درمي‌­آيد، نشانگان روشن جنگ سرد بين امريكا و روسيه در اين منطقه از آسيا است. شايد روسيه و رهبر آن پوتين، اين بار با سياست ديگري متفاوت از سال 1979 ميلادي بر آن است تا در پرتو تعامل و هماهنگي با طالباني كه بر خروج خارجي­‌ها به ويژه امريكايي­‌ها از افغانستان پافشاري مي‌كرد، حضور سياسي خود را در افغانستان پررنگ كند. با اين وضعيت، اين گروه خشونت‌­طلب كه ادعاي متفاوت بودن از طالبان دو دهه پيش را مطرح مي‌كنند، گروه مستقلي نيستند و در نتيجه بر خلاف ادعاي‌­شان به دليل ساز و كار شكل­‌گيري، سازماندهي و قدرت­‌يابي‌­شان نه از نظر سياسي و نه از نظر اقتصادي در صورت مسلط شدن بر همه افغانستان نمي‌­توانند به گونه يك حكومت مستقل و خوداتكا به مديريت داخلي و مراودات سياسي بين‌المللي بپردازند. در عمل، جامعه افغانستان برگشت به عقب خواهد داشت و آشكارترين نمود برگشت به عقب حذف جمهوريت به بهانه امارت اسلامي خواهد بود. در اين صورت، «جمهور» نقشي در مديريت كشور نخواهند داشت و «نيروهاي طالبان» با قوانين و تفسيرهاي به ظاهر اسلامي ولي خودساخته با رويكرد وهابي بر كشور افغانستان حاكميت خواهند داشت. در بعد داخلي در سياست‌­ها و ارزش‌هاي مورد ادعاي آنها نيز گونه‌­اي از ناسازواره وجود دارد. فرقه طالبان، اسلامي را ترويج مي‌كند كه با اسلام پيامبر رحمت و ختمي مرتبت (ص) نسبت و سازگاري ندارد. تفسيري متحجرانه، خشونت­‌مدار و تحكمي از اسلام را تبليغ، ترويج و پياده مي‌كند و به غيريت‌­سازي افراطي و خشونت‌­مدارانه نسبت به كساني مي‌­پردازد كه برداشت­‌هاي آنها را نپذيرند و از موازين آنها پيروي نكنند.
در اين برهه، جامعه ما كه بيش از يك قرن مبارزه براي گسترش مردمسالاري را در كارنامه تاريخي خود دارد، در مسير دشوار تصميم‌­گيري براي تعيين سياست خود در قبال طالبان قرار دارد. به ياد داشته باشيم كه در حاكميت دو دهه پيش طالبان تنها حكومت­‌هايي كه طالبان را شكل داده و يا از آن حمايت مي‌كردند، آن را به رسميت شناختند و «امارت طالباني» هيچگاه نتوانست وجهه مشروع جهاني بيابد و اكنون نيز بنا به همان قاعده اين فرقه حتي اگر به قدرت برسد، نيز از مشروعيت جهاني برخوردار نخواهد بود. بي­توجهي به راي و نظر مردم، خشونت و روش جزمي در اداره جامعه بديهي­ترين دلايل ناموجه بودن جهاني حاكميت اين فرقه در افغانستان است. آيندگان ما را ارزيابي و قضاوت خواهند كرد، گو اينكه قضاوت امروزين مردم افغانستان و جامعه جهاني از نوع جهت­‌گيري كشورهاي جهان نسبت به طالبان اهميت بيشتري نسبت به قضاوت آيندگان خواهد داشت. براي تعيين سياست ملي كشورمان درباره طالبان، مي­توان به اين واقعيت توجه كرد كه طالبان، از يك سو برخلاف ظاهر و ادعاهايي كه مطرح مي‌كند، مستقل و درونزاي افغانستان نيست و بنابراين نمي‌­تواند نماينده خواست مردم آن كشور باشد و از سوي ديگر، خوانش واقع‌­بينانه­‌اي از دين اسلام ندارد بلكه ايدئولوژي­‌هاي راديكالي – وهابي را به نام اسلام ترويج مي‌دهد و به بدترين شكل آن را پياده­ مي‌­سازد. ارزيابي واقع­‌بينانه از رخدادهاي سياسي امروز، چراغ راه فرداي بهتر و سربلندي كشور در عرصه جهاني و منطقه‌­اي است.

منبع: روزنامه اعتماد 20 تیر 1400 خورشیدی