اتحاد روحانیت و جبهه ملی
بررسي نقش آيتالله كاشاني و دكتر مصدق در پيروزي قيام ملي 30 تير
محسن محمدي| « اطلاع مييابم كه مصدق براي مبارزه با مشكلات اختيار تام خواسته است. شاه از دادن اختيارات سر باز ميزند و قوامالسلطنه را به نخستوزيري منصوب ميكند و او هم با موضعگيري در مقابل ملي كردن صنعت نفت مرتكب اشتباه ميشود. جبهه ملي اعلام اعتصاب عمومي ميكند. آيتالله كاشاني حكم جهاد ميدهد و حزب توده نيز از آن طرف هوادارانش را متشكل ميكند. جمعيت به خيابانها ميريزند و با چوب و سنگ به تانكها حمله ميكنند. تيراندازي ميشود و انسانها كشته ميشوند. وحشتناك است. نفت، آبادان، توده، جهاد، كشتار، اعدام…» (1) همين واگويه استعارهوار و موجز ثريا اسفندياري بختياري، همسر دوم محمدرضا شاه پهلوي در كتاب خاطراتش از حوادث 30 تير سال 1331، چكيدهاي است از آنچه در اين روز رفته و در حافظه تاريخ ثبت شده و به يادگار مانده. خيابان 30 تير در تهران را به آثار تاريخياش ميشناسند و مراكز فرهنگي و مذهبياش و اين اواخر، غذافروشيهاي سيار شبانهاش. خياباني كه از بابت وجود توأمان مسجد، كليسا، كنيسه و آتشكده در آن به خيابان اديان شهره شده و نماد همزيستي مسالمتآميز اديان آسماني است اما عنوان رسمي خود را وامدار روزي است كه ملت ايران براي پاسداشت آزادي و دفاع از حق قانوني و مسلم خود، به خيابان آمدند و حماسهها آفريدند و شهدايي را تقديم راه حريت كردند، خالصانه و شجاعانه. روز 30 تير سال 1331 و جانفشانيها و حماسههاي رقم خورده در آن، به عنوان برگ زريني در حافظه تاريخي ملت ايران ثبت و جاودان شده است. توطئهاي كه ميرفت بنيان آزادي را در ايران متزلزل كند و بساط ديكتاتوري را دوباره برپا سازد، با نكتهسنجي و واكنش به موقع نخبگان و اتحاد روحانيت و جبهه ملي و در راسشان، آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني و دكتر محمد مصدق و هدايت و تهييج درست مردم براي حضور در عرصه، ابتر ماند و به شكستي تلخ و عبرتآموز تبديل شد.
وزارت جنگ
يا دفاع؟!
ماجرا از 25 تيرماه سال 1331 آغاز شد. پس از افتتاح مجلس هفدهم، دكتر محمد مصدق بر اساس اختيارات تصريح شده نخستوزير در قانون اساسي، از پهلوي دوم خواست تا تصدي پست وزارت جنگ را به او بسپارد. نكته قابل تامل؛ با وجودي كه بيش و كم اكثريت قريب به اتفاق ممالك دنيا وزارت دفاع داشتند، با اين پيام كه به دنبال درگيري و كارزار با كشوري نيستند و فقط به تمهيدات لازم براي دفاع از كشورشان ميانديشند، اين وزارتخانه در ايران به نام جنگ خوانده ميشد. شگفتا؛ با وجودي كه پس از واقعه 30 تير مصدق عنوان اين وزارتخانه را از جنگ به دفاع تغيير داد، پس از كودتاي 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مردمي او و روي كار آمدن حكومت نظامي زاهدي، محمدرضا شاه دوباره پسوند جنگ را به اين وزارتخانه افزود و وزارت دفاع شد همان وزارت جنگ سابق. تا پيش از درخواست مصدق، شاه عنوان فرماندهي و عنان كل قوا را در اختيار داشت و وزير جنگ زير نظر مستقيم او انتخاب ميشد و فعاليت ميكرد. كارشكنيهاي نيرويهاي نظامي و انتظامي در كار دولت و وجود هميشگي سايه تهديد و حتي كودتا در پيوند با اين انحصار شاهانه، مصدق را واداشت كه اختيار تعيين وزير و اداره وزارتخانه جنگ را از شاه جوان بخواهد. حدس اين مطلب كه پهلوي دوم از در مخالفت برآيد كار دشواري نبود كه قضا را ببين، با جمله معترضه «پس بگوييد من چمدان خود را ببندم و از اين مملكت بروم» به خواسته مصدق جواب منفي داد. مصدق كوتاه نيامد و استعفا داد اما به جاي آنكه به نمايندگان مجلس روي آورد، بهطور مستقيم با مردم سخن گفت. «در جريان حوادث اخير به اين نتيجه رسيدم كه به وزير جنگ قابل اعتمادي نياز دارم تا ماموريت مليام را ادامه دهد. چون اعليحضرت درخواست مرا رد كرده است، پس تصميم به استعفا دارم و هر كسي را كه مورد اعتماد مقام سلطنت باشد، براي تشكيل حكومت جديد و انجام خواستههاي شاهنشاه، تاييد خواهم كرد. در شرايط حاضر نهضتي كه مردم ايران شروع كردهاند، نميتواند به نتيجه پيروزمندانه نائل گردد.» (2)
اشتباه بزرگ قوام
از آن سو، شاه هم كه اين استعفا را فرصت مغتنمي ميپنداشت براي خلاصي از مصدق، احمد قوام (قوامالسلطنه) را مامور تشكيل كابينه كرد و لقب «جناب اشرف» را كه پس از ورود ارتش به آذربايجان در سال 1325 از او گرفته بود، بازپس داد. قوام كه با قبول پيشنهاد نخستوزيري، بزرگترين اشتباه استراتژيك تمام عمر سياسياش را مرتكب و همان خدمات زيركارانهاش در جريان آزادسازي آذربايجان و به زير كشيدن فرقه دموكرات و تار و مار جعفر پيشهوري و اعوان و انصارش را هم به باد داده بود، تلاش نمود تا كارش را با قدرت و مشت آهنين آغاز كند. پس در شعر معروف منوچهري دست برد و «كشتنيان» را به «كشتيبان» تغيير داد و اعلاميهاي صادر نمود تحت عنوان «كشتيبان را سياستي دگر آمد» سراسر تهديد و ارعاب و به عموم اخطار داد كه دوره عصيان سپري شده و روز اطاعت از عوامل و نواحي حكومت فرا رسيده است. جناب اشرف در مجلس هم از همين باب وارد شد و زهر چشم گرفت. او در مجلس گفت: واي به حال كساني كه در اقدامات مسلحانه من اخلال نمايند و در راهي كه در پيش دارم، مانع تراشند يا نظم عمومي را بر هم بزنند. اينگونه آشوبگران با شديدترين عكسالعمل از طرف من روبرو خواهند شد.
آيتالله كاشاني
و دشمني با انگليسيها
نقش و تاثير روحانيت در جنبشهاي سياسي- اجتماعي تاريخ معاصر ايران بر كسي پوشيده نيست. روحانيون همواره نقش مهمي در فرازكردن كنشهاي سياسي و اجتماعي داشتهاند؛ از جنبش تحريم تنباكو و مشروطه گرفته تا انقلاب اسلامي سال 57. آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني در 25 سالگي به درجه اجتهاد رسيد و ضديتي عجيب با انگليسيها داشت، چه آن زمان كه در نجف اشرف ساكن بود و چه بعدها كه به ايران كوچ كرد. مبارزه او با اجنبي و بهطور مشخص انگليس، ابعادي بينالمللي داشت و از عراق و ايران تا مصر و لبنان را شامل ميشد. آيتالله كاشاني دستي فراخ در عالم سياست داشت و علاوه بر عضويت در مجلس موسسان اول در سال 1304 شمسي، نماينده ادوار چهاردهم، شانزدهم و هفدهم مجلس شوراي ملي از حوزه تهران هم بود. ضمن اينكه رياست هفدهمين دوره مجلس را نيز در مقطعي بر عهده داشت. آيتالله كاشاني يكي از حاميان و صحنهگردانان اصلي نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران هم بود و حتي نقشي تعيينكننده در برانگيختن ساير علما در حمايت از اين نهضت داشت. اين روحاني، پس از نخستوزيري مصدق در پيامي او را «برادر لايق و دانا»ي خود ناميده و از هيچ پشتيباني و كمك مادي و معنوي در حقش كوتاهي نكرده بود.
نقطه عطف كارنامه سياسي كاشاني
نقطه عطف كارنامه سياسي آيتالله كاشاني را بايد در نقشآفريني فوقالعاده و تاريخياش در جريان استعفاي مصدق و بركشيدن قوام به عنوان نخستوزير توسط شاه ارزيابي كرد. مصدق پس از استعفا راهي خانه شد، آنگونه كه مسعود بهنود ميگويد بر سبيل سياست. «با انتشار خبر استعفاي مصدق، چشمها به تهران و آيتالله كاشاني دوخته شده بود. در اينجا مصدق به خانه رفته در بسته بود، بهطوري كه رهبران جبهه ملي هم تا سه روز بعد نتوانستند با او تماس بگيرند. مصدق در اين كار سياستي هم داشت و آن، رو در رو نهادن كاشاني و دربار بود.» (3) جبهه ملي شايد مقهور سياست تهديد و سركوب قوام، در سكوتي مقطعي فرو رفت و حزب توده هم كه منتظر ماند تا دستور و راهبرد جديد از مسكو برسد. در اينجا همه چشمها به جانب آيتالله كاشاني بود. واكنش كاشاني اما، تند بود و بيپرده. در فرداي نخستوزيري قوام اعلاميه شديداللحني صادر كرد و بر او بهشدت تاخت. در بخشي از اين اعلاميه آمده بود: «سياستي كه قرون متمادي، دولتهاي مزدور را سر كار ميآورد بالاخره حكومت دكتر محمد مصدق را كه بزرگترين سد راه جنايت خود ميدانست، بركنار و درصدد برآمد عنصري را كه در دامان ديكتاتوري و استبداد پرورش يافته و تاريخ حيات سياسي او پر از خيانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را پس داده و دادگاه ملي حكم مرگ و قطع حيات سياسي او را صادر كرده است، براي سومين بار بر مسند خدمتگزاران واقعي بگمارد. من نميخواهم كه درباره عدم صلاحيت احمد قوام بيش از اين سخني گفته باشم اما اعلاميه ايشان در نخستين روز اين زمامداري به خوبي نشان ميدهد كه چگونه بيگانگان درصددند به وسيله ايشان تيشه بر ريشه دين و آزادي و استقلال مملكت زده و بار ديگر زنجير اسارت را بر گردن ملت مسلمان بيندازند.»
خط و نشان براي دربار
آيتالله كاشاني براي شاه هم خط و نشان كشيد كه اگر تا 24 ساعت آينده قوام بركنار نشود، لبه تيز انقلاب را متوجه دربار خواهد كرد. قوام اما قصد كوتاه آمدن و تسليم شدن نداشت و حتي تهديد به دستگيري آيتالله كاشاني نمود. كاشاني هم البته بيدي نبود كه با اين بادها بلرزد. مواضع سخت و شجاعانه او در قبال دولت قوام، ساير گروههاي سياسي را هم جري كرد تا به ميدان بيايند، حتي حزب توده را. نورالدين كيانوري، آخرين دبير اول حزب توده تا پيش از انحلال، در خاطراتش درباره حضور اعضاي اين حزب در اعتراضات روز 30 تير ميگويد: «تظاهرات 30 تير به دعوت آيتالله كاشاني شروع شد و مردم به حمايت از مصدق به خيابانها ريختند. حزب توده ايران هم از مردم دعوت كرده بود و تودهايها هم فعالانه شركت كردند. زد و خورد شد و عدهاي كشته شدند. اخبار به قوام رسيد و حالش بد شد و به حالت رعشه افتاد و استعفا داد… يكي از افسران تودهاي به نام سرهنگ حبيبالله پرمان (برادر هدايتالله حاتمي) كه فرمانده واحد تانك بود از تانك پياده شد و درجههايش را كند و تانك را در اختيار مردم قرار داد. مردم هم سوار تانك شدند و او را روي دست بلند كردند و فريادكنان در خيابان ناصريه به راه افتادند. (اين افسر بعد از 28 مرداد به اعدام و سپس به حبس ابد محكوم شد) .» (4)
همراهي مردم با قيام
با فراخوان آيتالله كاشاني، مخالفان دولت قوام با شعار «مرگ بر قوام» و «زنده باد مصدق» به خيابانهاي تهران و برخي از شهرها آمدند. تا ساعت 10 صبح تمام خيابانهاي مركزي تهران مالامال از مردم شد و ماموران امنيتي در نقاطي از پايتخت روي جمعيت آتش گشودند. خبر شهادت معترضان از بعضي شهرستانها هم به گوش ميرسيد. مردم اما سوداي كوتاه آمدن و پا پس گذاشتن نداشتند. جنازهها را بر سر دست گرفته و فرياد مرده باد قوام سر دادند. شاه، ترسيده و مرعوب، نزديكانش را به شهر فرستاد تا اوضاع را بررسي كنند. حسين فردوست در خاطراتش بر اين موضوع صحه ميگذارد.«در دوران نخستوزيري مصدق تا مهر 1331 در ايران بودم و در اين مدت، گاهي محمدرضا مرا به خيابانها ميفرستاد تا وضع شهر را ببينم و به او اطلاع دادم. از جمله در جريان 30 تير 1331 به دستور محمدرضا به چهارراه مخبرالدوله رفتم و حوادث را ديدم و به محمدرضا گزارش دادم.» (5) مردم در خيابان سعدي، غلامرضا پهلوي برادر شاه را نيز شناسايي كردند و به سوي اتومبيلش حملهور شدند كه شاهزاده جوان با بخت و اقبال و سر و صورت مجروح و خونين توانست از مهلكه بگريزد و به برادر بزرگش گزارش دهد كه كشور در آستانه يك انقلاب است. از سوي ديگر، قوام كه در ابتدا ميخواست آيتالله كاشاني را با وجود داشتن مصونيت نمايندگي مجلس بازداشت كند، خود را در برابر موج اعتراضات مردمي غافلگير ديد، خاصه آنجا كه شنيد سربازان و پاسبانان هم به مردم پيوسته و فرياد «مرده باد قوام» كشيدهاند. جناب اشرف، تيمسار مهديقلي علوي مقدم، رييس شهرباني كل كشور را احضار كرد تا از او توضيح بخواهد. «قوام با عصبانيت علوي مقدم را احضار كرد. پيش از آنكه تيمسار وارد اتاق بزرگ قوام شود، ميراشرافي بر سر او فرياد كشيد و او را زن خواند كه چرا مردم را به گلوله نميبندد؟ علوي مقدم تپانچه خود را بيرون كشيد و چيزي نمانده بود كه فاجعهاي رخ دهد.» (6)
شهر در دست مردم
تهران در غروب 30 تير عملا در دست مردم بود. نيروهاي نظامي هم به پادگانها بازگشته بودند. پهلوي دوم از قوام خواست استعفا بدهد. محمد مصدق دوباره مامور تشكيل كابينه شد. آيتالله كاشاني نيز غروب 30 تير پس از اعلام پيروزي قاطع ملت اعلاميهاي صادر كرد و گفت: «برادران عزيزم، از اينكه براي مرتبه ديگري همت عالي شهامت و خداپسندانه شما به نتيجه بسيار گرانبها رسيد و عنصر سفاك و جنايتكاري مانند احمد قوام را از صحنه زمامداري پوشالي طرد و آخرين تير تركش استعمار به سنگ خورد، لازم ميدانم اولا خداي بزرگ را شكرگزاري نموده و در ثاني از اين همه فداكاري و استقامت شما مردم قهرمان ايران صميمانه قدرداني كنم.» قيام 30 تير به پيروزي رسيد اما نه چندان كمهزينه. مجله «تهران مصور» در 24 تيرماه سال 1332 نوشت: «يك كميته پارلماني مسوول بررسي حوادث 30 تير نشان داد كه خونينترين درگيريها در چهار نقطه جداگانه: در بازار، به ويژه راسته بزازان، بقالان و آهنگران كه تظاهراتكنندگان امام حسين گويان با ارتش درگير شده بودند؛ در مناطق كارگري شرق تهران، به ويژه نزديك مغازههاي ميدان راه آهن و كارخانجات؛ در فاصله دانشگاه تا مجلس و ميدان مجلس (بهارستان) كه محل سنتي برگزاري تظاهرات بود، روي داده است. از 29 نفري كه در تهران كشته شدند، شغل 19 نفر بعدا اعلام شد كه شامل چهار كارگر، سه راننده، دو پيشهور، دو شاگرد مغازه، يك دستفروش، يك خياط، يك دانشجو و يك سلماني بود.» شهرباني كل كشور شمار كشتهشدگان درگيريهاي 30 تير در تهران را 21 نفر اعلام كرد اما اين تعداد را تا 63 نفر هم تخمين زدهاند. مصدق حوادث 30 تير سال 1331 را «قيام ملي» ناميد و از كشتهشدگان به عنوان «شهيد ملي» ياد كرد.
نتايج و بركات قيام
قيام ملي 30 تير با اتحاد تاريخي روحانيون و جبهه ملي و حضور پرشور همه اقشار با هر نحله فكري و سياسي به پيروزي رسيد و دولت ملي مصدق دوباره بر سر كار آمد كه البته اين تنها نتيجه قيام نبود. يرواند آبراهاميان در كتاب «ايران بين دو انقلاب (از مشروطه تا انقلاب اسلامي) » درباره نتايج قيام 30 تير آورده است: «مصدق در پي پيروزياش ضرباتي پشت سر هم، نه فقط به شاه بلكه به اعيان زميندار و مجلسين وارد آورد. سلطنتطلبان را از كابينه اخراج كرد و وزارت جنگ را خود عهدهدار شد. املاك رضاشاه را به تصرف دولت درآورد، بودجه دربار را قطع كرد و به وزارت بهداري اختصاص داد. تماس مستقيم شاه با ديپلماتهاي بيگانه را ممنوع ساخت. اشرف خواهر توامان شاه را كه فعاليت سياسي داشت مجبور به ترك كشور كرد… تا ارديبهشت 1332 شاه همه قدرتي را كه از شهريور 1320 براي آن جنگيده و به چنگ آورده بود، از دست داد.» (7) عوارض و تبعات ايستادن در برابر خواست و اراده مردم فقط شامل رجال سياسي و افراد خاندان سلطنتي نشد و دامن نظاميان را هم گرفت. «مصدق به امراي ارتش نيز ضربات سختي وارد كرد. نام وزارت جنگ را به وزارت دفاع تغيير داد. بودجه نظامي را تا 15 درصد كاهش داد و اعلام داشت كه كشور در آينده فقط تجهيزات دفاعي خريداري خواهد كرد. 15 هزار نفر را از ارتش به ژاندارمري منتقل كرد و بودجه سرويسهاي محرمانه را سخت كاهش داد… 136 افسر شامل 15 تيمسار را از ارتش تسويه كرد و…» (8)
همدلاني كه همدل نماندند
واقعه 30 تير سند و نشانهاي است از كارنامه درخشان روحانيت و جبهه ملي در دفاع از كيان دين و ميهن و صيانت از حقوق اوليه و مسلم مردم. همكاري آيتالله كاشاني و دكتر محمد مصدق و همراهي اقشار مختلف مردم، كارگران و آزاديخواهان با آنها برگ زريني را به دفتر خاطرات تاريخ معاصر ايران افزود. افسوس و صدافسوس كه دشمنان و بدخواهان ميان اين دو چهره مذهبي و ملي فاصله انداختند و با نمامي و خباثت، آنها را از هم دور كردند كه نتيجهاش شد فاجعه كودتاي مرداد 1332. واكاوي علل اختلاف ميان كاشاني و مصدق مفصل است و بررسياش فرصت و گفتاري جداگانه را ميطلبد.
پينوشتها:
1- كاخ تنهايي. ثريا اسفندياري بختياري. انتشارات زرياب. چ هشتم. ص 152
2- مصدق. استعفانامه عمومي. روزنامه اطلاعات. 26 تير 1331
3- از سيدضيا تا بختيار. مسعود بهنود. انتشارات جاويدان. چ نهم. ص 352
4- خاطرات نورالدين كيانوري. انتشارات اطلاعات. چ سوم. صص 3-242
5- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (خاطرات ارتشبد حسين فردوست) . انتشارات اطلاعات. ج اول. چ 19. ص 171
6- از سيدضيا تا بختيار. ص 355
7- ايران بين دو انقلاب (از مشروطه تا انقلاب اسلامي) . يرواند آبراهاميان. نشر مركز. چ هجدهم. ص 245
8- همان. ص 246
جبهه ملي شايد مقهور سياست تهديد و سركوب قوام، در سكوتي مقطعي فرو رفت و حزب توده هم كه منتظر ماند تا دستور و راهبرد جديد از مسكو برسد. در اينجا همه چشمها به جانب آيتالله كاشاني بود. واكنش كاشاني اما تند بود و بيپرده. در فرداي نخستوزيري قوام اعلاميه شديداللحني صادر كرد و بر او به شدت تاخت.
مصدق در پي پيروزياش ضرباتي پشت سر هم، نه فقط به شاه بلكه به اعيان زميندار و مجلسين وارد آورد. سلطنتطلبان را از كابينه اخراج كرد و وزارت جنگ را خود عهدهدار شد. املاك رضاشاه را به تصرف دولت درآورد، بودجه دربار را قطع كرد و به وزارت بهداري اختصاص داد. تماس مستقيم شاه با ديپلماتهاي بيگانه را ممنوع ساخت.
منبع:روزنامه اعتماد 29 تیر 1400 خورشیدی