1

رابطه سیاست و هنر

به مناسبت حضور بحث‌برانگيز قهرمان فرهادي در جشنواره كن

محسن آزموده

حضور اصغر فرهادي در جشنواره كن امسال، واكنش‌هاي متفاوتي را در ميان اهل فرهنگ و سياست ايران برانگيخت. بحث‌هاي داغ درباره رابطه هنر و سياست درگرفت، اينكه آيا هنرمند بايد نسبت به شرايط سياسي- اجتماعي زمانه واكنش نشان بدهد؟ اين واكنش چطور بايد باشد؟ مرز ميان هنرمند و كنشگر سياسي در چيست؟ آيا هنرمند مي‌تواند با نظام‌هاي سياسي همكاري كند يا خير؟ اين همكاري به چه معناست؟ آيا هر گونه همكاري با نظام‌هاي سياسي، مذموم است يا خير؟ اين پرسش‌ها، مسائل جزيي‌تري را هم پيش كشيد، مثل اينكه آيا بايد ميان شخصيت هنرمند و اثر هنري تمايز گذاشت؟ قضاوت اثر هنري بر چه مبنايي صورت مي‌گيرد؟ حضور سياست در هنر به چه معناست؟ و …………

در سال‌هاي دهه 1350، بحث داغ «هنر متعهد» يا «هنر براي هنر» در ميان شاعران و نويسندگان ايراني مطرح بود. البته اين بحث در سطح بين‌المللي هم مطرح بود، به ويژه به علت گستردگي جريان‌هاي چپ. برخي شاعران و نويسندگان و هنرمندان، به نقد تند و راديكال هنرمنداني مي‌پرداختند كه به ‌طور آشكار و صريح نسبت به وقايع سياسي و اجتماعي روز واكنش نمي‌دهند، آنها را تقبيح و متهم به بي‌خيالي، سازشكاري و برج عاج نشيني مي‌كردند و از ضرورت واكنش هنرمند به شرايط عيني روز سخن مي‌گفتند. در مقابل طرفداران «هنر براي هنر» مي‌گفتند كه آلودن ساحت هنر به مسائل تاريخ مصرف‌دار روز مانع از خلق اثري ماندگار مي‌شود و كار هنري را به سطح بيانيه‌هاي سياسي فرو مي‌كاهد. در اين نگاه نوعي تحقير نسبت به كنشگري سياسي نهفته است.
در سال‌هاي بعد دسته سومي به اين دو گروه افزوده شدند كه قرائت متفاوتي از رابطه هنر و سياست ارايه مي‌كردند. اين گروه معتقد بودند كه هنر سياسي، بيان دغدغه‌ها و مسائل روز در اثر هنري نيست. ايشان ميان فرم (صورت) و محتواي اثر هنري تمايز مي‌گذاشتند و مي‌گفتند، سوگيري سياسي اثري هنري، بيش از آنكه در محتوا و به صورت آشكارا عرضه شود، در شكل بيان و صورت آن ديده مي‌شود. از اين نظر، ‌اي بسا يك شعر يا نقاشي، در ظاهر و با نظر به «پيام آن» بسيار راديكال و انقلابي به نظر برسد، اما از نظر پايبندي به صورت‌ها يا فرم‌هاي بياني پيشين، محافظه‌كار و سنتي تلقي شود، ضمن آنكه فراوانند هنرمنداني كه از نظر باورها محافظه‌كار يا واپس‌گرايند، اما آثاري پيش رو و تحول‌خواه ارايه كرده‌اند.
گروهي هم مي‌گويند اصلا هنر ربط و نسبت مستقيمي به سياست ندارد. منظور اين دسته اين نيست كه اثر هنري كاملا گسسته از شرايط سياسي و اجتماعي پديد مي‌آيد. شكي نيست كه هر اثر هنري خواه ناخواه متاثر از ميدان قدرتي است كه در آن شكل گرفته و هر هنرمندي هم به لحاظ سياسي و اجتماعي، عقايد، علايق و ترجيحاتي دارد. حرف اين گروه آن است كه قضاوت اثر هنري برمبناي نوع جهت‌گيري سياسي آن، دست‌كم به لحاظ زيباشناختي درست نيست. تندترين و حادترين مثال در اين زمينه، فيلم درخشان پيروزي اراده ساخته لني ريفنشتال، كارگردان مشهور آلماني است كه فيلم درخشان و بحث‌برانگيز «پيروزي اراده» (1934) را ساخته، اثري با مضمون و محتواي كاملا محافظه‌كارانه و بلكه فاشيستي كه به عنوان برجسته‌ترين فيلم تبليغاتي تاريخ سينما شناخته مي‌شود. در قضاوت‌ها و داوري‌هاي زيبايي‌شناختي، ريفنشتال به‌رغم وابستگي‌هاي سياسي به حزب نازي، به عنوان هنرمندي توانمند و خلاق شناخته مي‌شود كه امكانات جديدي در عرصه سينما پديد آورده و چشم‌اندازهاي تازه‌اي براي تماشاي جهان گشوده. گو اينكه باورمندان به ديدگاه سوم، يعني قضاوت رويكرد سياسي اثر هنري با نظر به فرم آن، معتقدند كه ريفنشتال، به‌رغم باورهاي سياسي كه بيان مي‌كند، در فرم آثارش به گشايش و آزادي فرا مي‌خواند و موجب گشايش تخيل هنري مي‌شود.
كوتاه سخن آنكه رابطه هنر و سياست، بسيار پيچيده و ظريف است و ارايه راه‌حل نهايي در اين باره دشوار، بلكه محال. بدون تمايزهاي مفهومي مذكور يعني تفكيك ميان هنرمند و اثر هنري از يك‌سو و تمييز گذاشتن ميان فرم و محتواي اثر هنري‌ از سوي ديگر، ارايه پاسخ به پرسش‌هاي آغازين بحث دشوار است. از منظر اخلاقي سوگيري سياسي هنرمند به شخص خودش باز مي‌گردد و داوري در اين باره، قضاوتي اخلاقي و در نتيجه بسيار سخت و شايد بتوان گفت غيرممكن است. البته ممكن است گفته شود كه شكل سوگيري سياسي افراد، به ويژه شخصيت‌هاي معروف و مطرح مثل هنرمندان، به دلايل مختلف، به شخص خودشان باز نمي‌گردد. اين بحث ديگري است. اما صدور دستورالعمل براي هنرمند كه بايد چنين و چنان كند، خواه از سوي قدرت‌هاي رسمي باشد يا از سوي منتقدان، تنها به مصايب او مي‌افزايد و دردسري تازه برايش ايجاد مي‌كند. اما تشخيص جهت‌گيري سياسي اثر هنري، به سادگي امكان‌پذير نيست.
‌اي بسا آثاري هنري كه مدعي پيشتازي و پيشگامي هستند، اما نه فقط فاقد هرگونه خلاقيت نيستند، بلكه اثر سياسي خاصي جز تبليغ و كسب شهرت براي سازنده‌اش ندارند. بيشتر آثار سينمايي اصغر فرهادي، فارغ از ارزش هنري آنها و حتي محتواي اجتماعي و سياسي انتقادي‌شان، به لحاظ خلق امكانات بياني جديد و گشودن چشم‌اندازهاي تازه، رهايي‌بخش و فراخوان به آزادي هستند و از اين حيث به لحاظ سياسي پيشرو تلقي  مي‌شوند.

منبع: روزنامه اعتماد 29 تیر 1400 خورشیدی