حرکت بر مدا ر دایره
عباس عبدي
در اهميت حرفه روزنامهنگاري
17 مرداد امسال از دو جهت تاثرآور است، يكي يادآوري كشتار كاركنان كنسولگري ايران در مزارشريف در سال 1377 به دست طالبان از جمله محمود صارمي خبرنگار ايراني است كه به همين مناسبت اين روز را در ايران روز خبرنگار ناميدند، ديگري از اين جهت كه امسال دوباره شاهد همان رويدادهاي 23 سال پيش هستيم. هنگامي كه در سالهاي گذشته روز خبرنگار را به نام مرحوم صارمي گرامي ميداشتيم از يك جهت خوشحال بوديم كه منطقه از شر اين گروه سلفي و مرتجع خلاص شده و آنان ديگر قادر به تكرار رويدادهاي مشابه نيستند، ولي اكنون نگرانيم كه دوباره وضعيت افغانستان به همان وضع گذشته و حتي بدتر برگردد و مردم مظلوم آنجا تحت ستم دوباره طالبان قرار گيرند و تمام مظاهر و الزامات دنياي جديد و تمدن، از آنجا رخت بربندد. نه تنها مردم افغانستان از نعمت زندگي بهتر محروم شوند، بلكه در همسايگي ايران يك محيط بسته و در حال پسرفت تاسيس شود كه اين وضعيت بدترين خطر براي امنيت و ثبات كشورهاي منطقه و ايران است. واقعيت اين است كه شايد كمتر كسي اين احتمال را ميداد كه 20 سال پس از لشكركشي ايالات متحده و متحدان غربي آن به افغانستان و صرف هزينههاي بسيار سنگين و نجومي و تحمل كشتهها و مجروحين فراوان، دوباره شاهد سر برآوردن طالبان باشيم، بهطوري كه بخش بزرگي از افغانستان را تحت سيطره خود درآورند و هماكنون نيز هرات اولين شهر افغانستان را محاصره كرده باشند.
چرا چنين برداشت نادرستي از افغانستان وجود داشت؟ چرا هيچكس نتوانست وضعيت كنوني را پيشبيني كند؟ كدام بخش از سياستهاي ايالات متحده در اين بيست سال در افغانستان نادرست بود كه با چنين نتيجهاي مواجه شده است؟ شايد امروز كه اين اتفاقات رخ داده به راحتي بتوانيم بگوييم كه از همان 20 سال پيش معلوم بود كه امريكا قادر به پيروزي در افغانستان نيست! اين تحليل پس از واقعه است. پس مشكل كجاست؟ آيا بايد باز هم منتظر رخدادهاي غيرمنتظره باشيم و سپس آنها را تحليل كنيم؟اين ماجرا اتفاقا مرتبط با همان حرفهاي است كه 17 مرداد روز آن ناميده شده است، يعني حرفه خبرنگاري. شناخت جوامع در قرنهاي گذشته چندان مشكل و پيچيده نبود. به اين علت كه تغييرات آنها بسيار آهسته و كند بود. جامعهاي كه فاقد تغييرات سريع و جدي باشد، بهطور طبيعي طي زمان شناخته ميشود. حداقل براي كنشگران خودش تا حدود زيادي شناخته شده است. رفتارها و واكنشهاي چنين جامعهاي براي ديگران نيز كمابيش شناخته شده است. چنين جامعهاي نيازمند خبرنگار نيست، زيرا از يك سو اتفاقات جديد كمتر رخ ميدهد و از سوي ديگر اتفاقاتي هم كه رخ ميدهد، در ذيل همان چارچوب گذشته است و معناي ويژهاي نخواهد داشت. ولي در دنياي جديد همهچيز تغيير كرده است. در دنياي قديم كسي كه در چين بود نه اطلاعي از اروپا داشت و نه نياز چنداني به اطلاع از آن داشت، ولي امروز همه جهان با تمامي تفاوتهاي فرهنگها و كشورها به يكديگر پيوستهاند. تغييرات در عرض جغرافيا بسيار زياد است. مقايسه جامعه افغانستان و يمن با اروپاي شمالي به تنهايي براي اين حد از تفاوت گويا است. از سوي ديگر درون جوامع پدر طول زمان نيز چنين تغييرات عميقي را ميبينيم. وجود برخي پديدههاي مدرن در كابل را بايد با روستاهاي قندهار كه خالص طالباني هستند مقايسه كرد. اين تفاوتها و اين تغييرات لحظهاي و اين به هم پيوستگي جهاني ما را ملزم ميكند كه از يكديگر شناخت درست و مطابق واقعي پيدا كنيم. اين شناخت به شكل دادن رفتار درست از سوي ما نسبت به ديگران كمك ميكند. فقدان چنين شناختي است كه 20 سال پيش با خوشخيالي گمان ميشد، حالا كه امريكا وارد افغانستان شده است، حتما كابل به زودي پاريس خواهد شد! در حالي كه اكنون ميبينيم طالبان برگشته و حتي بدتر از گذشته برگشته است. چرا كه حس ميكنند قدرت اول جهان را هم شكست دادهاند. البته درس ديگري كه اين فرآيند را تاسفبارتر ميكند اين است كه مردم افغانستان هم متوجه شدهاند هيچ پناهي ندارند. ايالات متحده فقط ميتواند مترجمين خود يا افراد نزديك به خود را نجات دهد و مردم افغانستان را با اميدهايي كه در اين دو دهه به دست آوردند، تنها بگذارد.
اگر فعالان رسانهاي و خبرنگاران بدون حب و بغض و سوگيريهاي زيانبار واقعيتهاي جوامع را بازتاب دهند، اين احتمال وجود دارد كه سياستمداران و تصميمگيران دچار خطاهاي كمتري شوند و چنين تصميمات ناروايي را نگيرند كه پس از 20 سال جنگ، گويي كه روي دايره حركت شده است و پس از اين مدت به نقطه آغاز رسيدهايم. يكي از نقاط ضعف جامعه ايران ضعف نظام رسانهاي و حرفه روزنامهنگاري است كه ريشه در محدوديتهاي سياسي دارد و اتفاقا چوب آن را نه تنها مردم بلكه حكومتها هم ميخورند.
منبع: روزنامه اعتماد 17 مرداد 1400 خورشیدی