اگر دین ندارید، لااقل اهل قلم را نکشید!
محسن آزموده
23 سال پيش در چنين روزي، محمد صارمي، خبرنگار سي ساله ايراني به همراه هشت نفر از اعضاي كنسولگري ايران در مزارشريف افغانستان به دست طالبان كشته شد. از آن زمان به بعد، هفدهم مرداد ماه در تقويم ايران به عنوان روز خبرنگار نامگذاري شد. حكومت راديكال طالبان با عنوان «امارت اسلامي افغانستان» از سال 1996 (1375) تا 2001 (1380) دوام آورد و در اين مدت، بنيادگرايان تندرو، آنچه از تعصب و خشونت در چنته داشتند، به نمايش گذاشتند و خاطرهاي تلخ و دهشتناك براي مردمان كشورشان به يادگار گذاشتند، به گونهاي كه با سقوطشان، نه فقط هيچ كس ناراحت نشد، بلكه اكثريت قاطع مردم براي خلاصي از دست حكومتگراني چنين بيفرهنگ و تندخو، نفس راحت كشيدند. حالا دوباره طالبان در حال پيشروي هستند و هر روز خبر پيروزيهايشان در بخشهايي از خاك افغانستان، بار ديگر ترس و دلهره را در ذهن مردمان بيپناه افغانستاني زنده ميكند. آنچه در اين ميان تلخ و دردناك و سخت اندوهبار است، آزار و اذيت و بلكه قتل و شكنجه شاعران و نويسندگان است.
حدود دو هفته پيش (31 تير ماه) خبر بازداشت و شكنجه و درنهايت تيرباران خاشه جوان، طنزپرداز مشهور افغانستاني وجدان جمعي را سخت مجروح كرد. فيلم ناراحتكننده ضرب و شتم بازداشت اين نويسنده بيگناه، همگان را در بهت و حيرت فرو برد. حالا خبر آمده كه طالبان عبدالله عاطفي، شاعر و نويسنده و مورخ را شب چهارشنبه، 13 مرداد، از خانهاش بيرون كشيدهاند و سپس با شكنجه به قتل رساندهاند.
رهبران طالبان كه انگار در پس سالها، سالوس مسلكي سياستورزان را هم فرا گرفتهاند، در برابر اين جنايتهاي رعبانگيز نيروهايشان، ميكوشند توجيهاتي دست و پا كنند، مثل اينكه ميگويند خاشه جوان در حال مبارزه با آنها بوده يا عبدالله عاطفي رييس يكي از گروههاي مبارز عليه ايشان.
اهل تاريخ و ادب لابد به ياد نجمالدين كبري، عارف بزرگ اهل خوارزم قرن هفتم ميافتند كه در برابر حمله مغول ايستادگي كرد و توسط آنها كشته شد. روايت شجاعتآميز مقابله او با مغولان به نقل از نفحاتالانس نورالدين عبدالرحمان جامي بسيار خواندني و عبرتآموز است: «چون كفار تتار به خوارزم رسيدند، شيخ اصحاب خود را جمع كرد و زيادت بر شصت بودند… پس اصحاب التماس كردند كه: «چهار پايان آماده است، اگر چنانچه حضرت شيخ نيز با اصحاب موافقت كند تا در ملازمت ايشان به خراسان متوجه شوند، دور نمينمايد.» شيخ فرمود كه: «من اينجا شهيد خواهم شد و مرا اذن نيست كه بيرون روم.» چون كفار به شهر درآمدند، شيخ اصحاب باقي مانده را بخواند و گفت: «قوموا علي اسمالله، نقاتل في سبيلالله!» و به خانه در آمد و خرقه خود را پوشيد و ميان محكم ببست و آن خرقه پيش گشاده بود، بغل خود را از هر دو جانب پرسنگ كرد و نيزه به دست گرفت و بيرون آمد. چون با كفار مقابل شد، در روي ايشان سنگ ميانداخت تا آن غايت كه هيچ سنگ نماند. كفار وي را تيرباران كردند، يك تير بر سينه مبارك وي آمد بيرون كشيد و بينداخت و بر آن برفت. گويند كه در وقت شهادت پرچم كافري را گرفته بود. بعد از شهادت ده كس نتوانستند كه وي را از دست شيخ خلاص دهند، عاقبت پرچم وي را ببريدند.»
حالا طالبان مثل لشكر مغول دست به كشتار نويسندگان و شاعران و خبرنگاران ميزند و همزمان خود را مسلمان و اهل اسلام، مينامد. بايد از ايشان پرسيد با كدام شيوه مسلماني، قلم و صاحب قلم را ميكشيد؟ اصلا شما به كدام دين باور داريد و مدعاي برپا كردن حكومت چه مذهبي هستيد؟ نخستين كلام وحي در اسلام، دعوت به خواندن است و معجزه پيامبر مسلمين (ص)، قرآن، كتابي كه پروردگار در آن به قلم و آنچه نگاشته ميشود، سوگند ميخورد. آقايان طالبان، شما مسلمان كه نيستيد، لااقل اهل قلم را نكشيد!
منبع: روزنامه اعتماد 17 مرداد 1400 خورشیدی