آموزش و پرورش در گذار دولت روحانی به رئیسی باگزارشی از زهرا چوپانکاره و یادداشت های از داوری، صفدری و ملک زاده
تحویل از این دولت به آن دولت
واگذاری کلاف آشفته آموزش و پرورش
زهرا چوپانکاره
رسم روزنامهها و ساری رسانههاست که وقت تحویل دولتی به دولت بعد، نگاهی بیندازند به آنچه در دولت قبلی گذشته و آنچه دولت بعد باید تحویل بگیرد. رسم بر این است که حوزه به حوزه و وزارتخانه به وزارتخانه، با کارشناسان، متخصصان و کسانی که زندگی روزمره حرفهایشان را در این حوزهها میگذرانند، صحبت شود تا آنها به عنوان قاضی بگویند که چه کم و کاستیهایی از دولت قبل به دولت بعد تحویل داده میشود یا اینکه انتظار دارند مدیران و وزیران بعدی اول از همه سراغ ترمیم کدام بخش عمارتی که تحویل میگیرند، بروند. در مقام روزنامهنگار هم البته پس از چند سال کار در یک حوزه مشخص میشود انگشت روی برخی از نقاط گذاشت و قوت و ضعفها را نشان داد و به همراه آن از به یادماندنیترین اتفاقاتی که در دولتی خاص رخ داده سخن گفت. آنچه در این صفحه به آن پرداخته شده مربوط میشود به حوزه آموزش و پرورش.
بنا بر قضاوت حرفهای، به عنوان خبرنگار حوزه آموزش و پرورش یکی از به یادماندنیترین و البته شاخصترین لحظات مربوط به آموزش و پرورش در دولت حسن روحانی مربوط میشد به زمان تقدیم لایحه بودجه 98 به مجلس دهم. دی ماه سال 97 حسن روحانی در سخنرانیاش پیش از تقدیم لایحه بودجه به دست علی لاریجانی، رییس وقت مجلس، از دانشآموزان به صورت خاص یاد کرد: «ما برای هر دانشآموزی بهطور متوسط چهار میلیون تومان از خزانه مردم و بیتالمال هزینه میکنیم، البته بهطور متوسط، در حالی که اگر دولت بخواهد این خدمت را از مردم بخرد و مردم خودشان این کار را انجام دهند، حداکثر یک میلیون تومان میشود که چهار برابر از پول بیتالمال برای یک دانشآموز هزینه میکنیم در حالی که میتوانیم این را ارزان کنیم.» در این سخنرانی بود که خلاصهای از آنچه در این هشت سال بر آموزش و پرورش کشور گذشت، نمایان شد: «ارزان کردن» جریان آموزش برای دولت و حمایت واضح و علنی از جریان «برونسپاری آموزش و پرورش». از آغاز دولت اول روحانی تا پایان آن در میان انواع معلمهایی که در خدمت آموزش و پرورش قرار گرفتهاند، میتوان نام معلمان خرید خدمتی را هم دید، کسانی که توسط واسطهها یا به قول رسمی «موسسان» جذب میشوند، قراردادهایی گاه بدون رعایت حقوق کار با آنها بسته میشود و معمولا در مناطق دور از مرکز، حاشیه شهرها یا همین پایتخت بهکار گرفته میشوند تا با حداقل حقوق، بیمههای نصفه و نیمه و بدون مزایا و حتی ثبات و آینده شغلی، بخشی از بار آموزش و پرورش کشور را به دوش بکشند و به این ترتیب بخشی از کمبود نیروی انسانی وزارتخانه را جبران کنند. دولت روحانی در هشت سال گذشته مشوق خصوصسازی در آموزش و پرورش بود. آنچه برای رییس دولت اهمیت داشت «ارزان» شدن وزارتخانهای بود که شاید از سوی دولتهای گوناگون کمترین توجه را به خود جذب کرده باشد، اما با نزدیک به یک میلیون معلم و کادر رسمی، پرکارمندترین بخش دولت محسوب میشود. روحانی امیدوار بود که این طرح بعدها هم ادامه پیدا کند، او همان روز در مجلس گفت که ثمره این طرح را باید در طول 10 سال دید: «امسال در بودجه این پیشنهاد را ارایه کردیم که سال آینده حداقل 10 درصد به صورت خرید خدمت باشد و این میتواند بعدا نیز با تصویب نمایندگان مجلس شورای اسلامی ادامه پیدا کند.» اما آنچه در همین چند سال عاید معلمان خرید خدمتی شد، تبعیضهای فراوان بود و دستمزدهای کم و چند ماه یکبار. معلمی برای بسیاری از این نیروها حکم شغل جانبی را دارد، در گزارشی که در «اعتماد» منتشر شد برخی از این معلمان گفته بودند که خود یا همکارانشان برای تامین معیشت باید سوختبری، مسافرکشی، فروشندگی و… انجام دهند تا روزگار بگذرد.
از سال 92 تا همین حالا که دولت دارد به دست جبهه دیگری سپرده میشود، آموزش و پرورش چهار وزیر به خود دید که عمر وزارت هیچ کدامشان کفاف پایان یک دوره کامل چهار ساله را نداد. در میان این رفت و آمد وزیران و تغییر مدیران و غیره، همواره آنچه رشد تصاعدی داشت، افزوده شدن به میزان نارضایتی انواع معلمانی بود که هر هفته بخشی از آنها یا مقابل مجلس یا مقابل ساختمان وزارت آموزش و پرورش یا مقابل ادارات کل آموزش و پرورش مراکز استانها دست به تجمع و تحصن میزدند. تامین معیشت یک روی سکه این تجمعهاست، تعیین وضعیت استخدام در میان انواع معلمهای غیررسمی آموزش و پرورش هم روی دیگر سکه. در این میان بسیاری از فعالان صنفی فرهنگیان میگویند که بخشی از تمام اعتراضها هم به این است که همراه با رشد مشکلات معیشتی معلمان، اجرای عدالت آموزشی هر چه بیشتر از آنچه باید دورتر و دورتر میشود. محسن حاجیمیرزایی، آخرین وزیر دولت روحانی را شاید هم بتوان یکی از بداقبالترین آنها. او که به نظر میرسید پس از استعفای ناگهانی سیدمحمد بطحایی، بیحاشیهترین و بیدردسرترین گزینه برای مسند وزارت است، در این دو سال وزارتش درستی این استنباط را ثابت کرد. در عین حال عمده دوران وزارت او در زمان شیوع کرونا سپری شد. آنچه او از وزارت آموزش و پرورش درک کرد، تعطیلی ناگهانی مدارس بود و تصمیمگیریهای فراوان و سریعی که برای پیگیری آموزشی غیرحضوری برای میلیونها دانشآموز باید انجام میشد. حاصل کار او و تیمش را حالا همه با نام اپلیکیشن شاد میشناسند، راهکاری که هم نقدهای فراوان به آن وارد شده و هم مزیتهای آن برشمرده شده. مشکل اساسی در این وضعیت طرح گستردهتر عدالت آموزشی بود که با شیوع کرونا از قبل هم بیشتر به چشم آمد. در این دو سال خیریه و موسسه مردمنهادی نبوده که بخشی از فعالیتش را به پیدا کردن تبلت و گوشی همراه هوشمند برای دانشآموزان کمبرخوردار اختصاص نداده باشد. آنچه قرار است دراختیار دولت رییسی و وزیر آموزش و پرورش او (هر که قرار است باشد) قرار بگیرد، بیش از 15 میلیون دانشآموز است و یک میلیون معلم و کارمند آموزش و پرورش و به تبع همه اینها، خانوادههایی که به خاطر دانشآموزان/ معلمان زندگیشان تحت تاثیر تصمیمات آموزش و پرورش قرار خواهد گرفت. کرونا در سیاهترین روزهایی که برای کشور ساخته قرار دارد و در این میان هر چند واکسیناسیون معلمان آغاز شده، به نظر نمیرسد امکان عملی برای بازگشایی فیزیکی مدارس از مهر ماه وجود داشته باشد. لایحه رتبهبندی معلمان پس از 10 سال عاقبت از دولت به مجلس رفت و تصویب کلی را گرفت اما هنوز معلوم نیست که بودجه کافی برای اجرای آن وجود داشته باشد. دولت بعد و سازمان برنامه و بودجه باید وعدههایی که داده شده را بتوانند عملی کنند تا یکی از قدیمیترین مطالبات معلمان به سامانی برسد. آنچه در این بخش خواندید تنها مروری کلی بود بر آنچه در دولت روحانی و وزارت چهار وزیر آموزش و پرورش او بر آموزش و پرورش گذشت. آنچه در ادامه میآید نقدها و پیشنهادات کارشناسان و معلمانی است که سالهاست نزدیکترین شاهدان وضعیت مدارس و دانشآموزان بودهاند، کسانی که صرفنظر از سیاستگذاریهای کلان میدانند که وقتی پای مدرسه، دانشآموز و معلم در میان باشد، چه باید کرد و چه نباید کرد.
مشکل اصلی: بیثباتی و ناکارآمدی مدیریتی
محمد داوری
یکی از مهمترین نقدهایی که به آموزش و پرورش در دولت آقای روحانی وارد است مساله تغییر و بیثباتی در مدیریت است. این بیثباتیها و ناکارآمدیهای مدیریتی را میتوان مهمترین مشکل آموزش و پرورش دانست.
آنچه باز هم به عنوان نقد به این بخش از بدنه دولت آقای روحانی وارد است اینکه اساسا آموزش و پرورش اولویتی در این دولت نداشت. در طول هشت سال گذشته مسائل اقتصادی، امور خارجه و برجام آنقدر در مرکز توجه بودند که دیگر جای چندانی برای مسائل آموزش و پرورش باقی نمانده بود. در همان جلسات کوتاهی که در زمان وزارت آقای دانشآشتیانی داشتیم به خاطر دارم که خود ایشان هم چندان تمایلی به باقی ماندن در مقام وزارت نداشتند. آنگونه که از صحبتهای ایشان برمیآمد مشکلاتی که جلوی ادامه کار را میگرفت را میتوان اینطور خلاصه کرد: همراهی نکردن دولت، دخالت کردن نهادهای خارج از آموزش و پرورش و فرسودگی نیروهای ستادی. در هشت سال گذشته وضعیت عدالت آموزشی شاهد افول بود. وضعیت کیفیت آموزشی هم تنزل پیدا کرد که البته در این مورد نمیتوان نقش این دو سال تاثیر کرونا بر شیوه آموزشی و سوق داده شدن کلاسها به محیط آنلاین را هم نادیده گرفت. دولت از نظر معیشت نتوانست به خواستههای معلمان رسیدگی کنند، معلمان که مزایایی ندارند اما به لحاظ حقوق خود هم باز با نرخ تورمی که در جامعه وجود دارند، با مشکلات بیشتری روبهرو شدند. وضعیت سنجش در آموزش و پرورش هم در این سالها نزولی بود. در واقع باید گفت که اگر دولت جدید قصد اصلاحی در آموزش و پرورش دارد باید از آنچه دولت آقای روحانی انجام داد بپرهیزد و آنچه انجام نداد را پیگیری کند. برای تغییر در کیفیت نیروی انسانی آموزش و پرورش باید پای دانشجویان علوم تربیتی که رشتههایشان به آموزش و پرورش مرتبط است به مدارس باز شود. کسی که میخواهد فوق لیسانس علوم تربیتی بگیرد قرار است بعدا با این مدرک چه کند؟ باید از اول یک پایش در مدرسه باشد و پای دیگر در دانشگاه. مهمتر اینکه دانشجویان دانشگاه فرهنگیان هم با مدارس ارتباطی ندارند. چرا دانشجویی که قرار است چهار سال معلم باشد، نباید به ازای هر چهار روز دانشگاه، یک روزش را بیاید فقط در مدرسه بنشیند؟ میتواند با دانشآموزان و معلمان حرف بزند، ببیند، مشاهده کند در صورتی که این دانشجویان فقط یک واحد کارورزی دارند که کافی نیست. همیشه باید یک دانشجو- معلم در کنار معلمان حضور داشته باشد تا این ارتباط میان دانشگاه و مدرسه که هیچوقت اتفاق نیفتاد برقرار شود و امیدوارم این موضوع در دولت آینده مورد توجه قرار بگیرد. در سطح بالاتر از مدرسه، باید درنظر داشت که اسناد بالادستی تفسیر به رای نشوند. این اسناد نباید وحی منزل درنظر گرفته شوند. به تجربههای جهانی هم نباید به دیده توطئه نگریسته شود. نباید به سیاست (سیاست به معنای سیاستزدگی) اجازه ورود به آموزش و پرورش داد وگرنه تربیت و سواد سیاسی باید مورد توجه باشد و در ضمن باید از این فضای ایدئولوژیزده با تفسیر خاص جلوگیری شود تا این آموزش و پرورش بتواند نفس بکشد. آموزش و پرورش زیر خروارها فرسودگی، دستورالعملها، اسناد بالادستی، توصیههای شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی آموزش و پرورش، دخالتها، بیتدبیریهاو بیانگیزگیها ناکارآمد شده و امیدواریم که بر ریل کارآمدی قرار بگیرد.
تمرکززدایی از ساختار آموزش و پرورش
محمود صفدری
قطار زمان به سرعت گذشت، انتخابات با هر کم و کیفی برگزار و نتایج آن معین، تنفیذ و تایید شد و آقای رییسی کلید ساختمان پاستور را از آقای روحانی تحویل گرفت.
تجزیه و تحلیل و نقد عملکرد دولت روحانی در حوزه آموزش و پرورش مجال دیگری میطلبد. قبل از هر چیز لازم است برای ایشان و کابینهای که تشکیل خواهد داد آرزوی موفقیت داشته باشم، چراکه معتقدم جامعه امروز ما به شدت به موفقیت دولت ایشان -هم از حیث سیاست خارجی و هم سیاست داخلی- نیازمند و وابسته است. آنچه امروز اولویت دارد تجزیه و تحلیل برنامههای دولت آقای رییسی در این حوزه و تعقیب مطالبات بر زمین مانده و طرح مطالبات ضروری جدید است. شاید بتوان گفت باتوجه به ساختار به شدت متمرکز حاکمیت و دولت آموزش و پرورش اولین مطالبه از دولت سیزدهم تمرکززدایی از ساختار بسته دولت و به ویژه نهاد آموزش و پرورش است. از آنجا که مقوله تعلیم و تربیت پدیدهای پویاست و مخاطبان آن اعم از یادگیرندگان و یاددهندگان از حیث زبان، فرهنگ، دین و مذهب، قومیت و نژاد و جغرافیای زیستی عناصری متکثر و متنوع هستند و دنیای امروز مبتلا به مسائل جدید و مستلزم راهحلهای نوین است، نیاز به تمرکززدایی و تطبیق برنامهها با شرایط حاکم بر جامعه امروز در حوزه تعلیم و تربیت بیشتر خود را مینمایاند. بهزعم نگارنده سهگانه مهم آموزش و پرورش یعنی معلم، دانشآموز و اولیا، این توان و ظرفیت را دارند که بیش از پیش مورد مشاوره و اعطای اختیارات و مسوولیتهای جدید قرار گیرند تا درگیری آنها با فرآیندهای تربیتی بیشتر و نتایج و همنوایی و همراهی آنها با این مقوله افزونتر گردد.
اعتماد به این جامعه هدف میتواند به شکوفایی بیشتر استعدادها و خلاقیتها و بروز و ظهور نتایج خیرهکننده منجر شود، به شرط آنکه ساختار خشک اندکی نرمش به خرج داده و خود را با شرایط دینامیک روز و نیازها و الزامات زندگی جدید، انطباق دهد. شایسته است آقای رییسی به عنوان مدعی دولت مردمی از یکسو و دولت انقلابی از دیگر سو، انقلابی در آموزش و پرورش ایجاد کرده و سهم مردم را در مدیریت جامعه و به ویژه آموزش و پرورش افزایش دهد. در صورت تحقق این مطالبه، اعتماد جامعه به دیگر شعارها و برنامههای تبلیغاتی ایشان افزایش خواهد یافت و جامعه، او را در مسیر تحقق شعارها بیشتر همراهی خواهد کرد.
به باور من باتوجه به یکدستتر شدن ساختار حاکمیت، حمایتهای ویژه رهبری از ایشان و نزدیکی فکری و تجربی سران سه قوه، همسویی اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس، برای دولت سیزدهم به نوعی هم فرصت ویژه است و هم تهدید خاص! فرصت ویژه از این منظر که این همسویی در دیدگاهها و شعارها اگر در خدمت منافع ملی به کار گرفته شود، میتواند به همافزایی منجر شده و موتور توسعه را با سرعت و قدرت بیشتری به پیش براند اما اگر از این فرصت تاریخی به درستی استفاده نشود ضربه جبرانناپذیری به اعتماد و امید چند باره مردم وارد خواهد شد و شعارها و برنامههای انقلابی را در آغاز گام دوم انقلاب با چالش جدی مواجه خواهد کرد. بنابراین چه از نظر منافع ملی و چه از نظر منافع حزبی و جناحی، پاسخ شایسته به اعتماد مردمی که آخرین سرمایههای امیدشان را به میدان انتخابات آوردند و به ایشان و نظام جمهوری اسلامی رای دادند آن است که با حرکت بر مدار مردم و مشارکت دادن آنان در تدوین و اجرای برنامهها که منجر به تمرکززدایی خواهد شد، عملا گامهای محکم و موثری در آغاز به کار دولتش بردارد. یقینا دلسوزان تعلیم و تربیت فارغ از نگاه منفعتطلبانه و سهمخواهانه، از برنامههای درست و سودمند ایشان حمایت و پشتیبانی خواهند کرد.
باید منتظر ماند و دید ایشان در مهمترین و پرعائلهترین وزارتخانهاش چه خواهد کرد؟!
مدرسهمحوری و خروج از کمای آموزشی
نرگس ملکزاده
اگر پای صحبت کارشناسان اهل فن در آموزش و پرورش بنشینید و از آنها بخواهید لیستی از مشکلات آموزش و پرورش را برخط کنند و برای هر یک به دنبال چارهجویی باشند، مطمئنا متفقالقول و یک زبان «تمرکزگرایی» در آموزش و پرورش کشور را یکی از اولویتهایی میدانند که باید با تدبیر و تمهیدگرایی به فکر کاهش آن و درنهایت با توجه به شرایط روز کشور به حذف آن اندیشید. با تلاش افراد خوشفکر اتفاقات نسبتا خوبی در این زمینه در چند سال اخیر رخ داد هر چند از شعار تا واقعیت راهی بس طولانی در پیش داریم اما با ورود اصطلاح «مدرسهمحوری» سعی بر آن شد تا ریلگذاری مناسب در مسیر مدرسه تا رسیدن به ایستگاه عدم یا به حداقل رساندن تمرکز انجام شود و مدرسه در این مسیر شروع به حرکت نماید.
فراهم کردن زمینههای تصمیمگیری آموزشی در یک مدرسه با استفاده از منابع محدود و البته تقویت مشارکت محلی ابتداییترین تعریف از مدرسهمحوری است و همین حداقلها میتواند زمینهساز بروز نوآوریها و خلاقیت در عملکرد مدارس و نوع مدیریت آنها باشد، هویت از دست رفته مدرسه را احیا کند و مدرسه را از کمای آموزشی خارج نماید. وزیر دولت سیزدهم اگر برخاسته از همین آموزش و پرورش کمر تا زانو خمیده باشد نیک میداند که راه برونرفت و کمر صاف کردن، تنها سرعت بخشیدن به مدرسهمحوری خواهد بود نه صدور بخشنامهها و دستورالعملهای غیرکاربردی و زمانبر، او با این پشتوانه فکری که نیاز امروز آموزش بازاندیشی در شیوه مدیریت و تحول است باید دست به تقویت ریشههای مدرسه محوری در برنامههای خود بزند.
وزیر فردای آموزش و پرورش باید با یک برنامه مصوب تحول را به صورت تدریجی و متناوب پیگیری کند. ایمان داشتن به نقش محوری مدارس در ایجاد تحول سبب میشود تا مدرسه با در پیش گرفتن الگوی تعالی نقدپذیر بودن، ارزیابی مستمر عملکرد و پاسخگو بودن جزئی از وظیفه ذاتی خود بداند نه تابع و یک سازمان اجرایی بودن صددرصدی، ورود مدرسه محوری به برنامه مصوب وزیر دولت سیزدهم و در اولویت قرار دادن این مهم زمینهساز اتفاقات خوبی در آموزش و پرورش خواهد شد. مدیران مدارس به عنوان تسهیلگران تحول سعی میکنند سازمان یادگیرنده تحت مدیریت خود را به یک سازمان پویا و اثربخش و در یک شرایط ایدهآل تحولآفرین نزدیک کنند و در جهت رسیدن به آن در همپایی با تحولات محیطی و اجتماعی همهجانبه پیشتاز باشند. همین دو قدم کوچک در مدارس میتواند گامی بزرگ باشد در جهت رسیدن به یک تغییر در نظام آموزشی که سالهاست مدیران بالادستی سعی بر آن داشتند تا اجرا کنند، غافل از اینکه این اتفاق باید از مدرسه آغاز شود و در آن رشد یابد. امید است وزیر جدید بعد از نشستن بر صندلی قرنی سعی بر آن نداشته باشد هزار راه رفته را دوباره از نو برود اگر شاهراه را بشناسد زود خیابانهای فرعی برایش پلاکگذاری خواهد شد.