1

دردسرهای استراتژیک طالبان برای اوراسیا

چين، روسيه، هند، تركيه و پاكستان هركدام نگراني‌هاي خاص خود را در خصوص وضعيت افغانستان دارند

آرمين منتظري

طالبان بار ديگر قدرت را در افغانستان در اختيار گرفته و حالا اين سوال مطرح است كه اين گروه شبه‌نظامي قصد دارد چه نوع دولتي و با چه عملكردي را در افغانستان مستقر كند. سياست داخلي يك روي سكه است و سياست خارجي- البته اگر واقعا طالبان بخواهد چنين چيزي داشته باشد- روي ديگر سكه. براي مثال سوال اين است كه آيا افغانستان طالبان قصد دارد به نظام منطقه‌اي آسياي مركزي بپيوندد يا اينكه به پايگاهي براي راديكاليسم اسلامي در جهان تبديل شود؟ هركدام از اين دو مسير ملاحظات خاص خودشان را براي قدرت‌هايي نظير چين، روسيه و تا حدودي هم هند و تركيه به همراه خواهد داشت. اين كشورها در برقراري روابط با طالبان منافع خودشان را دارند اما در عين حال در خصوص اينكه قدرت يافتن طالبان چه تبعاتي براي كشورهاي‌شان دارد نيز نگرانند.

همه مي‌دانيم كه ملا محمد عمر، رهبر طالبان، در سال‌هاي قبل از حمله امريكا به افغانستان، بر اين كشور حكمراني مي‌كرد اما آنچه اهميت دارد اين است كه افغانستان فعلي يك دولت اسلامي است ولي نه آن دولت اسلامي كه ما آن را به نام داعش مي‌شناسيم. طالبان هرگز سعي نكرد ايدئولوژي خود را به خارج از مرزهاي افغانستان صادر كند. در سال 1998، ملا محمد عمر اعلام كرد كه هدف از تشكيل دولت در افغانستان پايان دادن به سوءرفتار با افغانستان، برقراري صلح و امنيت، حفاظت جان و مال و عزت مردم، برقراري قوانين شريعت، جهاد عليه كساني كه تنها به تصاحب قدرت فكر مي‌كنند و تلاش براي تبديل افغانستان به يك الگوي اسلامي است. با توجه به تجربه‌اي كه جهان درباره جهادگرايي بين‌المللي دارد، طالبان در اين زمينه موفق نبود اما واقعيت اين است كه افغانستان را تبديل به بهشتي براي تروريست‌هايي كرد كه در سراسر جهان دست به عمليات‌هاي تروريستي مي‌زدند.
در سال 2015، داعش به عراق هجوم برد. تا پيش از داعش نيز گروه‌هاي جهادي اسلامگرايي نظير القاعده، اخوان‌المسلمين، طالبان، جهاد اسلامي مصر، بوكوحرام، حزب‌التحرير و امارت اسلامي قفقاز فعال بودند اما هيچ‌كدام‌شان نتوانسته بودند به تهديدي اساسي مثل داعش تبديل شوند. از ديدگاه گروه‌هاي ديگر، برپايي خلافت اسلامي هدف ثانويه بود؛ البته نه به اين خاطر كه آنها خلافت اسلامي نمي‌خواستند بلكه به اين دليل كه آنها باور داشتند شرايط تاريخي هنوز مهياي برپايي خلافت اسلامي نيست. علاوه بر اين بسياري از اين گروه‌ها در پايگاه‌هاي جغرافيايي و نژادي شكل پيدا كرده بودند و در نتيجه نه علاقه‌اي به تسلط جهاني داشتند و نه براي اين كار از توان لازم برخوردار بودند. اما داعش كه ساختار فرانژادي و فراسرزميني داشت، پديده‌اي كاملا متفاوت بود و براي آنها كه در معرض حملاتش قرار داشتند هراس‌آورتر بود. حالا كه طالبان بار ديگر به قدرت بازگشته است گروه‌هايي نظر داعش خراسان كه در افغانستان فعال هستند بار ديگر اين هراس را تقويت كرده‌اند. هر چند اين هراس‌ شايد كمي بلاموضوع باشد.
واقعيت اين است كه روابط بين طالبان و داعش از همان ابتدا روابط سرد بوده است. از نگاه طالبان، داعش نيرويي خارجي است كه در افغانستان حضور دارد و در نتيجه براي طالبان يك رقيب سياسي محسوب مي‌شود. به‌علاوه، تفاوت‌هاي ايدئولوژيكي ميان داعش و طالبان وجود دارد. براي مثال نوع قرائت طالبان از مذهب حنفي از نگاه سلفي‌ داعش و ديگر سازمان‌هاي اسلام‌گرا مردود است. نكته ديگري كه بايد مورد توجه واقع شود اين است كه آنچه براي طالبان اهميت حياتي دارد اين است كه اين گروه بتواند به ميزاني از عادي‌سازي روابط و ثبات برسد. در اين چارچوب ممكن است طالبان براي حفظ قدرتي كه بيست سال براي رسيدن به آن تلاش كرد، با داعش درگير شود.
دولت جديد طالبان دو چالش اساسي را پيش روي خود دارد. نخست اينكه مجبور است مشروعيت بين‌المللي كسب كرده و از سوي جامعه جهاني به عنوان يك دولت مشروع به رسميت شناخته شود. تنها در اين صورت است كه آنها مي‌توانند در ساختار يك دولت به حكمراني پرداخته، تجارت كنند، سرمايه‌گذاري خارجي جذب كنند و چنانچه بخواهند در نظام بين‌المللي مشاركت داشته باشند. دومين چالش طالبان اين است كه بايد مانع فعاليت گروه‌هاي تندرو و شورشي شوند تا مبادا اين گروه‌هاي قدرت، طالبان را در كابل به چالش بكشند. اما پارامتري كه مسائل را پيچيده‌تر مي‌كند اين است كه داعش خراسان خود را در جايگاه ادامه‌دهنده خلافت اسلامي مي‌بيند و بيشتر اعضاي كادر رهبري آن از اعضاي سابق طالبان هستند. به ديگر سخن، برخي از جريانات در درون طالبان با اهداف انقلابي داعش همراه و هم‌نظر هستند. بنابراين ممكن است با هدف طالبان براي ساختن يك دولت ملت، كمتر همراهي كنند. واقعيت اين است كه طالبان در صورتي كه بتواند مشروعيت بين‌المللي به دست آورد راحت‌تر مي‌تواند با اين چالش‌ها مقابله كند. بنابراين اين امكان وجود دارد كه قدرت‌هاي منطقه اوراسيا نظير چين، روسيه، تركيه، ايران و اتحاديه اروپا در صورتي‌كه به اين باور برسند كه طالبان مي‌تواند براي حفظ ثبات منطقه‌اي قابل اعتماد باشد، حمايت خود را از اين گروه دريغ نكنند؛ خصوصا اينكه اگر بتوان از ثبات ايجادشده توسط طالبان براي از ميان بردن رگ و ريشه داعش استفاده كرد.
يادمان باشد شكست داعش براي قدرت‌هاي اروپايي آسان نبود اما شكل دادن ائتلافي عليه داعش براي‌شان كار نسبتا آساني بود. وقتي داعش در عراق قدرت گرفت، اين كشور به لحاظ استراتژيكي به كشورهايي نظير تركيه و منطقه شمال قفقاز، بالكان و اتحاديه اروپا نزديك بود. علاوه بر اين حضور داعش در عراق براي حكام عرب نيز تهديدي حياتي محسوب مي‌شود. اما درست يا غلط، افغانستان آنچنان مانند عراق اهميت ضروري ندارد. بنابراين طبيعي است كه هيچ كشوري علاقه نداشته باشد براي سرنگوني يا حمايت از دولت طالبان در افغانستان ائتلاف بين‌المللي تشكيل دهد. اما در دنياي واقعي، اين ضرورت‌ها هستند كه رفتار كشورها را رقم مي‌زنند و اگر قدرت‌هاي بين‌المللي به اين باور برسند كه قرار است داعش خراسان به تهديدي بزرگ‌تر در مقايسه با تهديد طالبان تبديل شود، اين امكان وجود دارد كه به لحاظ تاكتيكي به حمايت از طالبان برخيزند و حتي اگر مستقيما دست به چنين كاري نزنند باز هم ممكن است به لحاظ مالي و لجستيكي از طالبان حمايت كنند.
هركدام از قدرت‌هاي منطقه اوراسيا نگراني‌هاي خودشان را در خصوص افغانستان و طالبان دارند. براي مثال روسيه تاريخي مفصل درباره رويارويي با تندروهاي اسلام‌گرا در شمال قفقاز، خصوصا در چچن و داغستان داشته است. در طول دهه 90 ميلادي، مسكو با مقاومت‌هاي شديد جمعيت مسلمانان غيراسلاو در اين مناطق روبرو شد. كرملين حتي مجبور شد عليه مقاومت چچني‌ها و ديگر گروه‌ها در منطقه جنگ همه‌جانبه به راه بيندازد. مسكو در مناطق شرقي شمال قفقاز هنوز نفوذ زيادي در كشورهاي آسياي مركزي دارد. بيست سال پيش و در جريان استقلال كشورهاي منفك‌شده از اتحاد جماهير شوروي، كشمكش‌هاي شديدي ميان گروه‌هاي سكولار و اسلامگراي تندرو در اين كشورها رخ داد. با در نظر گرفتن اين واقعيت كه ميليون‌ها مهاجر از كشورهاي آسياي مركزي به علاوه روس‌هايي كه رگ و ريشه‌هاي‌شان به كشورهاي آسياي مركزي بازمي‌گردد، امروز در روسيه زندگي مي‌كنند بنابراين مي‌توان گفت كه گروه‌هاي فعال در اين مناطق در خاك روسيه همچنان نفوذ دارند. علاوه بر اين با توجه به اينكه سه كشور آسياي مركزي با افغانستان مرز مشترك دارند، نگراني مسكو اين است كه بي‌ثباتي در افغانستان به آسياي مركزي گسترش يافته و سپس شمال قفقاز را نيز درنوردد.
البته بديهي است كه فعاليت‌هاي تروريسي در روسيه طي سال‌هاي گذشته تغييراتي داشته است. تروريست‌هاي آسياي مركزي به لحاظ تعداد در مقايسه با تروريست‌هاي شمال قفقاز افزايش يافته‌اند. داعش نيز نفوذ زيادي در ميان اين گروه‌ها دارد. براساس گزارشي كه سرويس اطلاعاتي اف‌اسي‌بي‌ روسيه در سال 2015 منتشر كرد، 20 درصد جمعيت مسلمان در نقاط شرقي كاباروفسك كه جمعيتي اكثرا مهاجر دارد، با نظرات و عقايد داعش همراه و همدل هستند. علاوه بر اين افزايش تنش ميان روس‌تبارها و مهاجران آسياي مركزي در شهرهاي بزرگ روسيه موجب شده كه اين گروه‌هاي تندرو اسلام‌گرا رويه‌اي راديكال‌تر در پيش بگيرند. بنابراين از نگاه مسكو آنچه حياتي است اين است كه رژيم‌هاي سكولار در آسياي مركزي در قدرت باقي بمانند. البته اين رژيم‌ها نيز خودشان نگراني‌هاي فزاينده‌اي درباره آينده افغانستان دارند. طي هفته‌هاي گذشته، سازمان همكاري‌هاي امنيتي كه به رهبري روسيه و با شركت سه كشور آسياي مركزي شكل گرفته است در مرزهاي تاجيكستان و افغانستان فعاليت‌هاي گسترده نظامي انجام داده است. علاوه بر اين روسيه و كشورهاي آسياي مركزي در خصوص واكنش‌هاي‌شان به تحولات افغانستان در هماهنگي نزديك با چين به سر مي‌برند. چيني‌ها نيز نگرانند مبادا شرايط در افغانستان جمعيت اويغور چين را تحت‌تاثير قرار دهد. مسلمانان اويغور چين بيشتر در ايالت شرقي سين‌كيانگ متمركز شده‌اند. از اين جهت چيني‌ها در مقايسه با روسيه كه جمعيت مسلمان در سراسر كشور پراكنده شده‌اند، شرايط بسيار بهتري دارد. اما چين از طريق گذرگاه واخان به افغانستان متصل است. در نتيجه عناصر تندرو همچنان مي‌توانند با گذر از اين دالان، براي چين مشكلات امنيتي ايجاد كنند.
در آن سوي داستان، هند و پاكستان نيز با در نظر داشتن شرايط پرتنش در كشمير، نگران رفتارهاي طالبان هستند. هندوستان همواره از پاكستان به دليل حمايت درازمدتش از طالبان و ديگر گروه‌هاي شبه‌نظامي تندرو انتقاد كرده است. ظهور قدرت طالبان به تقويت موضع پاكستان در منطقه منجر شده و باعث شده هندي‌ها بسيار بيشتر از گذشته نسبت به فعاليت‌هاي ضددولتي مسلمانان كشمير حساس شوند. در نتيجه فعاليت‌هاي تندروها در كشمير مي‌تواند بار ديگر هند و پاكستان را در معركه رويارويي مستقيم با يكديگر گرفتار كند. از سوي ديگر پاكستان روابط نزديكي با چين دارد و چيني‌ها هم در منطقه لداخ در شرق كشمير، با هندي‌ها درگير مناقشه سرزميني هستند. بنابراين هند بايد خود را براي واكنش بالقوه چين در خصوص هر اقدامي عليه پاكستان آماده كند.
تركيه در مقايسه با ديگر كشورهاي منطقه اوراسيا از موقعيت چندان مناسبي براي فعاليت در افغانستان برخوردار نيست با اين حال سعي كرده براي فعال شدن در عرصه سياسي و ديپلماتيك افغانستان اقداماتي صورت دهد. آنكارا سعي دارد از طريق سرمايه‌گذاري‌هاي اقتصادي و استفاده از اهرم روابط فرهنگي با جمعيت ترك‌تبار منطقه، حوزه نفوذ خود را در كشورهاي آسياي مركزي گسترش دهد. نگراني تركيه در افغانستان به توانايي بالقوه تندروها در اين كشور براي ايجاد دردسر در نزديكي مرزهاي تركيه مربوط مي‌شود. گروه شبه‌نظامي تندروي حزب‌التحرير كه برپايي خلافت اسلامي را هدف خود اعلام كرده يكي از نگراني‌هاي اصلي تركيه است چراكه اين گروه سعي دارد جمعيت ترك‌تبار آسياي مركزي را ذيل نظريات و اهداف خود متحد كند.
البته تاكنون قدرت‌هاي منطقه اوراسيا رويكرد «صبر و رصد» را در خصوص عملكرد طالبان در پيش گرفته‌اند. به‌رغم اينكه طالبان افغانستان را امارت اسلامي اعلام كرده جامعه جهاني هنوز جبهه‌اي متحد را عليه طالبان شكل نداده است. ائتلاف مبارزه با داعش نه فقط با هدف رويارويي با تهديد تروريستي اين گروه شكل گرفت بلكه غرب و قدرت‌هاي اوراسيا و رژيم‌هاي سكولار و ميانه‌روي مسلمان در خاورميانه قصد داشتند گروهي را از ميان بردارند كه براي نخستين‌بار از زمان خلافت عثماني، برچم برپايي خلافت اسلامي را بلند كرده بود. اما طالبان با داعش متفاوت است. انقلاب اسلامي آنها صرفا محدود به مرزهاي افغانستان است.

منابع:
MoscowNews
Pakistan Times
CFR
Foreign Policy


   دولت جدید طالبان دو چالش اساسی را پیش روی خود دارد. نخست اینکه مجبور است مشروعیت بین‌المللی کسب کرده و از سوی جامعه جهانی به عنوان یک دولت مشروع به رسمیت شناخته شود. تنها در این صورت است که آنها می‌توانند در ساختار یک دولت به حکمرانی پرداخته، تجارت کنند، سرمایه‌گذاری خارجی جذب کنند و چنانچه بخواهند در نظام بین‌المللی مشارکت داشته باشند. دومین چالش طالبان این است که باید مانع فعالیت گروه‌های تندرو و شورشی شوند تا مبادا این گروه‌های قدرت ،طالبان را در کابل به چالش بکشند. اما پارامتری که مسائل را پیچیده‌تر می‌کند این است که داعش خراسان خود را در جایگاه ادامه‌دهنده خلافت اسلامی می‌بیند و بیشتر اعضای کادر رهبری آن از اعضای سابق طالبان هستند.
  تاکنون قدرت‌های منطقه اوراسیا رویکرد «صبر و رصد» را در خصوص عملکرد طالبان در پیش گرفته‌اند. به رغم اینکه طالبان افغانستان را امارت اسلامی اعلام کرده جامعه جهانی هنوز جبهه‌ای متحد را علیه طالبان شکل نداده است. ائتلاف مبارزه با داعش نه فقط با هدف رویارویی با تهدید تروریستی این گروه شکل گرفت بلکه غرب و قدرت‌های اوراسیا و رژیم‌های سکولار و میانه‌روی مسلمان در خاورمیانه قصد داشتند گروهی را از میان بردارند که برای نخستین بار از زمان خلافت عثمانی، پرچم برپایی خلافت اسلامی را بلند کرده بود. اما طالبان با داعش متفاوت است.

منبع:روزنامه اعتماد 29 شهریور 1400 خورشیدی