بنیصدری که من در خاطر دارم
علي شكوهي
بنيصدر اولين رييسجمهوري اسلامي ايران در پاريس درگذشت. سالها بود كه او را پيگيري نميكردم و مواضع او توجه مرا جلب نميكرد اما مگر ميشود نسل ما از او خاطره و تحليل نداشته باشد و عملكرد و مواضع او را بارها و بارها ارزيابي نكرده و درباره او به گفتوگو ننشسته باشد؟ بنيصدر آيتاللهزادهاي همداني بود كه گرايش ملي و مذهبي داشت. عضو جبهه ملي خارج كشور بود ولي از مواضع ديني و اسلامي دفاع ميكرد و درصدد مطرح شدن به مثابه يك تئوريسين و حتي ايدئولوگ مسلمان بود. اولينبار اسم او را در همراهي با امام خميني در پاريس شنيدم و تصويرش را در جمع ياران ايشان در مراجعت به كشور ديدم. اولين آثار ايشان كه مورد توجه نسل ما قرار گرفت كتابهايي بود كه او در نقد بيانيه تغيير ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق نوشت يعني «منافقين از ديدگاه ما» و «برچسبهاي ناچسب به جهتگيري طبقاتي اسلام» كه در آنها از اسلام در مقابل ماركسيسم دفاع ميكرد. بعدها بنيصدر با نوشتن «اقتصاد توحيدي» اين اميدواري را در اقشاري ايجاد كرد كه او يك اقتصاددان برجسته است اما هرگز با اين عنوان مطرح نشد. اوج شهرت او از هنگامي بود كه به عنوان نامزد رياستجمهوري مطرح شد. پيشتر او عضو شوراي انقلاب بود و در مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي هم عضويت داشت ولي مشهور بود كه او از ابتدا خود را براي اولين رييسجمهوري شدن آماده كرده بود و براي رسيدن به اين جايگاه تلاش ميكرد. سرانجام اين اتفاق افتاد و او رييسجمهور شد و اين در حالي بود كه منتقدان و مخالفان او در اولين مجلس شوراي اسلامي اكثريت را به دست آورده بودند و بنابراين دست او در انتخاب نخستوزير و وزرا خيلي باز نماند و از همين منظر، تعارضات سياسي وسيعي در درون حاكميت جمهوري اسلامي رقم خورد. اين تعارضات سرانجام با طرح عدم كفايت سياسي او در مجلس اول به اتمام رسيد و او از رياستجمهوري كنار گذاشته شد. در نهايت بنيصدر در كنار مسعود رجوي از ايران گريخت و به پاريس پناهنده شد و تا پايان عمرش به همين روال در فرانسه زندگي كرد. پرسش مهمي كه بايد به آن توجه نشان داد اين است كه چرا بنيصدر كارش به تعارض با امام خميني و حكومت مستقر انجاميد درحاليكه خودش از ياران رهبر انقلاب و يكي از چهرههاي سياسي تصميمساز برجسته در درون حكومت محسوب ميشد. به نظر من سه عامل را بايد بيشتر مورد توجه قرار داد:
اول- بدون آنكه بخواهم قضاوت و ارزشگذاري كنم بايد بگويم تفكر مذهبي و سياسي مورد قبول بنيصدر با آنچه در جمهوري اسلامي مورد توجه بود، سازگاري نداشت. در آن زمان هنوز مباني فكر سياسي شيعي مانند امروز مورد بحث قرار نگرفته بود و براي خود انقلابيون هم روشن نبود كه مختصات حكومت جديد چگونه بايد باشد. البته در هنگام تدوين قانون اساسي بحث ولايت فقيه مطرح شد و بعدها در قانون اساسي هم مبناي تشكيل حكومت قرار گرفت اما اين الگويي نبود كه سابقه داشته و قبلا نظام سياسي مشخصي با اين مبنا تشكيل شده باشد. در مقابل بنيصدر تجربه زيستن در غرب را داشت و به حكومت جمهوري در آن كشورها به مثابه يك تجربه موفق مينگريست و طبيعي بود كه نتواند با انديشه ولايت فقيه كنار بيايد. البته به دليل حمايت امام خميني از انديشه ولايت فقيه نتوانست به صورت علني به مخالفت با اين انديشه بپردازد اما سعي كرد در خبرگان تدوين قانون اساسي در اين باره سخن حمايتآميز بر زبان نياورد و در روز رايگيري درباره اين اصل در مجلس نباشد تا بعدها بتواند مدعي مخالفت با اين نظريه باشد.
تفاوت مشرب سياسي بنيصدر با نيروهاي موسوم به خط امام را ميتوان در موضوعات مختلف نشان داد كه همگي ريشه در تفاوت انديشه سياسي او با حكومت داشت؛ تفاوتي كه با عوامل ديگر تشديد شد و به رويارويي و تقابل انجاميد.
دوم- «كيش شخصيت» از جمله كتابهايي است كه بنيصدر نوشته است و در همان سالها مورد توجه عمومي قرار گرفت. گفته ميشود شهيد صدوقي درباره اين كتاب گفته بود كه تا كسي خودش اين بيماري و مرض كيش شخصيت را نداشته باشد نميتواند كتابي با اين همه دقت و درستي بنويسد. در واقع مخالفان بنيصدر معتقدند كه او در اين كتاب، خودش را توصيف كرده است. انكار نميتوان كرد كه او عاشق خودش بود و زيادي خود را باور داشت و همين امر او را واميداشت كه از موضع بالا با ديگران مواجه شود. بعد از انتخاب شدن به رياستجمهوري، تا مدتي در جلسات شوراي انقلاب شركت نميكرد و اصرار داشت كه اعضاي شوراي انقلاب بايد به دفتر ايشان بيايند چون مطابق قانون، جلسات شوراي انقلاب بايد در حضور رييسجمهوري برگزار ميشد. كلي تلاش كردند تا به ايشان تفهيم كنند كه محل شوراي انقلاب و جلسات آن مشخص است و اگر ايشان به آن محل بيايد باز هم جلسات شوراي انقلاب در حضور ايشان تشكيل ميشود و نيازي نيست كه اعضاي شورا در محل دفتر ايشان حاضر شوند. دهها مورد از اين جنس در حافظه همكاران ايشان در آن مقطع هست كه نشان از كيش شخصيت بنيصدر داشت. همين غرور كاذب بود كه او را فريفت و با رجوي همراه كرد و بعد با سر به زمين كوفت. در هنگام فرار از ايران و ورودش به فرانسه، يكي از خبرنگاران از او پرسيد كه چرا با رجوي از كشور فرار كرده است درحاليكه او يك فرد است و رجوي داراي تشكيلاتي قوي. بنيصدر در جوابش خودخواهانه گفته بود كه من خودم يك تشكيلاتم!
سوم- ارتباط تشكيلاتي بنيصدر با مجاهدين خلق يكي از اشتباهات بزرگ او بوده است. رجوي در روياي كسب قدرت تمامي مسيرها را رفته بود اما ناكام مانده بود. آخرين اقدامش در ايران حمايت همهجانبه از بنيصدر و گره زدن سرنوشت او با وضعيت مجاهدين بود. تمامي «دفاتر همكاري مردم با رييسجمهوري» را منافقين اداره ميكردند و اطلاعات و اخبار مورد نيازش را آنان فراهم ميآوردند و جاسوسي از جلسات مخالفان رييسجمهوري را آنان برعهده داشتند. توليد نوار مشهور به «نوار آيت» كار آنان بود كه تعارض حزب جمهوري اسلامي با بنيصدر را خيلي دامن زد و نوعي كودتا عليه رييسجمهوري تفسير شد. بعدها كه موضوع عدم كفايت سياسي بنيصدر در مجلس مطرح شد، مجاهدين خلق اطلاعيه سياسي- نظامي به نفع بنيصدر صادر كردند و بعد از عملي شدن عزل بنيصدر، تظاهرات و درگيري نظامي ايجاد كردند و در نهايت با انفجار حزب جمهوري اسلامي وارد فاز مسلحانه و نظامي شدند. حتي در همين روزها هم امام خميني از بنيصدر خواسته بود كه از ايران نرود و در كشور بماند و در گوشهاي به تحقيق و تاليف بپردازد اما سرنوشت بنيصدر با مجاهدين در اين ايام آنقدر در هم تنيده بود كه او نميتوانست از رفتن به خارج خودداري كند. رجوي با او رفت و اعتبار بنيصدر را خرج مشروعيتبخشي به اقدام مسلحانه خود كرد اما خيلي زود كارشان به تعارض كشيد و بنيصدر تنها ماند و معلوم شد كه او يك تشكيلات نيست.
شخصا بنيصدر را نه نفوذي ميدانم و نه وابسته به بيگانه و نه حتي خائن. او را روشنفكري ميدانم كه انديشه و تفكراتش در آن زمان با روح حاكم بر تفكرات جريان انقلابي خط امامي سازگار نبود و كارش حتما به تعارض با حكومت ميانجاميد. خودباوري افراطي و كيش شخصيت او از يك طرف و پيوند خوردن با يك تشكيلات قدرتطلب مانند منافقين، روند تقابل او با حكومت را تشديد كرد. در اين ميان مخالفان انقلابي او هم لزوما برخوردهاي درستي با او نداشتند و او را به سمت مخالفت سوق ميدادند. بنيصدر با رفتن از ايران، عملا از دور اثرگذاري بر وضعيت كشور كنار رفت. در مدت اقامت در پاريس هم مواضع قابل دفاع داشت و هم مواضع قابل نقد ولي شخصا از مواضع مخالفتش با ترامپ و ديگر جنگطلبان امريكايي و اسراييلي و عربي خشنود بودم.
منبع:روزنامه اعتماد 18 مهر 1400 خورشیدی