فتوای آیتالله سیستانی هم بر قهر مردم از صندوق رای اثر نکرد
شکست دموکراسی از مردم سرخورده
علی موسوی خلخالی
فارغ از برنده یا بازنده، انتخابات عراق پیامهای روشنی داشت. اول از همه روشن کرد که جامعه تا چه اندازه سرخورده است تا آنجا که حتی اگر آزادترین انتخابات هم برگزار شود، که شد، باز هم شهروند عادی عراقی حاضر نیست پای صندوق رای برود. به این دلیل که گمان میکند همه کسانی که در صحنه سیاسی کشور هستند، همگی بلااستثنا فقط به فکر منافع خود هستند و قرار نیست برای شهروندان عادی کشور کاری کنند. حتی کسانی که تظاهرات اکتبر 2018 را به راه انداختند و آن هزینههای سنگین را متحمل کشور و ملت و دولت کردند، با وجود اینکه خواستههای آنها عملی شد و حتی قانون اساسی بنا به خواسته آنها تغییر کرد و همانطور که خواسته بودند، انتخاباتی آزاد برگزار شد، باز هم حاضر نشدند پای صندوق رای بیایند؛ بگذریم از اینکه بعدا پشیمان شدند و الان که در گروههای آنها در شبکههای اجتماعی سیر کنیم به صراحت ابراز پشیمانی میکنند. میزان مشارکت در انتخابات، در عالم واقع، بسیار ناامیدکنندهتر از آن چیزی است که اعلام شد؛ چراکه 41درصد مشارکتی که اعلام شد مربوط به کسانی میشد که کارت انتخاباتی خود را دریافت کردهاند نه واجدین شرایط رای دادن، چراکه بیش از 5 میلیون نفر با همه هشدارها حاضر نشدند بروند و کارت انتخاباتی خود را دریافت کنند.
اگر بخواهیم میزان مشارکت را از تعداد واجدین شرایط رای دادن در نظر بگیریم در مییابیم که چیزی در حدود 27درصد از مردم تنها در انتخابات شرکت کردند. سطح پایین مشارکت، جدای از اینکه هشدار جدی به سیاستمداران و دولتمردان عراقی است، هشداری جدیتر به جامعه سیاسی، جامعه مدنی و کلیت فضای اجتماعی-سیاسی عراق است. به این معناست که مردم آنقدر ناامید و سرخورده هستند که حتی وقتی جماعتی از خودشان نامزد انتخابات میشوند یا حتی کسانی که تظاهرات میدانی اکتبر 2018 را مدیریت میکردند، نامزد میشوند باز هم حاضر نیستند به آنها رای دهند. تا آنجا که حتی فتوای آیتالله سیستانی که کاملا نارضایتی از وضعیت موجود در آن نمایان بود ولی با این حال از مردم میخواست پای صندوق رای بیایند، چراکه تنها صندوق رای را راه چاره تغییر میداند نیز بر قهر مردم از صندوق رای اثر نکرد.
اگر لایههای زیرین سطوح سیاسی- اجتماعی عراق را بررسی کنیم در مییابیم که این سرخوردگیها در عین اینکه بر آمده از واقعیت میدان سیاسی-اجتماعی عراق هستند، بازگوکننده ضعفها و عقبافتادگیهای سیاسی-اجتماعی عراق نیز هست. اول، جامعه مدنی فعالی نیست که پویایی و نشاط آن نبض حرکتهای اجتماعی-سیاسی را به دست گیرد و بتواند مردم را تا پای صندوق رای مدیریت و هدایت کند. دوم، جامعه سیاسی آنقدر ضعیف است که هنوز نمیتواند درک کند چه میخواهد و چه باید بکند تا به خواستهاش برسد. مثلا مردم تظاهرات میکنند، اعتراض میکنند، کشته میدهند، علیه فاسدان شعار میدهند اما عملا و در جایی که باید فعالانه وارد شوند تا شعارهای خود را محقق کنند کاری از پیش نمیبرند. جامعه هنوز به این درک نرسیده که واقعیت در درون کشور است، احزاب همین احزاب هستند، گروههای سیاسی همین گروههای سیاسی هستند و دیگر هیچ گروه سیاسی خارجیای وجود ندارد که بخواهد وارد شود و همهچیز را دگرگون کند (اتفاقی که در سال 2003 رخ داد). حتی اگر جریان جدیدی شکل بگیرد و حزب تازهای به وجود آید هم نمیتواند کاری از پیش ببرد، چراکه مشخصات بازی سیاسی کاملا روشن و عیان است و باید در همین چارچوب موجود فعالیت کند که نقطه عطفش انتخابات است و باید پای صندوق رای رفت تا تغییر (مثبت یا منفی) رقم بخورد. سوم، مردم هنوز به این درک نرسیدهاند که آنچه در روز انتخابات سراسری انتخاب میکنند نیروی خدماتی نیست بلکه قانونگذار است. به قول محمد اللکاش، عضو جریان حکمت ملی که با پایگاه العالم الجدید گفتوگو کرده است: «در عراق هنوز فرهنگ رای دادن و انتخابات شکل نگرفته و مثلا بسیاری از مردم به این توجه نمیکنند که کار مجلس قانونگذاری است نه آسفالت کردن خیابان که در وعدههای برخی نمایندگان مطرح شده بود.» وقتی که از مردم میپرسید شما با چه مخالف هستید که پای صندوق رای نمیروید، خیلی ساده جواب میدهند: «نمایندههای مجلس همه دزدند، وضعیت برق، آب، خدمات شهری و… را ببین! در انتخابات شرکت کنیم که همین وضعیت ادامه یابد؟!» در حالی که این واقعیت را درک نمیکنند که مبارزه با فساد کار دستگاه قضاست، جمعآوری زبالههای شهری کار شهرداری است، رفع معضل برق کار وزارت برق است و آنها به پای صندوق رای میروند تا نمایندهای را انتخاب کنند تا آن نماینده، هم قانونگذاری کند هم نمایندههای دولتی را تعیین کند که قرار باشد خواستههای آنها را عملی کند. چهارم، همچنان این تفکر اشتباه وجود دارد که تغییر باید در چهرهها شود نه در عملکرد، در حالی که اگر عملکرد تغییر کند و به سمت اصلاح پیش رود دیگر فرقی نمیکند که چه کسی در کدام اداره در راس کار باشد. اتفاقی که برای عادل عبدالمهدی افتاد، مردم خواستار سقوط دولت او شدند بدون اینکه به عملکرد او نگاهی بیندازند. در عراق، مثل بسیاری از کشورها، آلمان الگوی پیشرفت است، در آلمان آنگلا مرکل 18 سال صدراعظم ماند چون عملکردش درست بود، در حالی که اگر عملکردش مناسب نبود مردم با رای خود او را تغییر میدادند. در عراق این واقعیت درک نمیشود. برای همین به اذعان قاطبه سیاستمداران و ناظران سیاسی حکمرانی در عراق بسیار سخت است. سرخوردگی اجتماعی-سیاسی در عراق را در لایههای بالایی حاکمیت نیز مشاهده میکنید. خانواده اکثر مقامات عراقی در عراق نیستند، غالبا در کشورهای دیگر ساکنند که در دوران رژیم بعث مجبور به مهاجرت به آن کشورها شده بودند، در حالی که وقتی از آنها پرسیده میشود چرا خانوادههایتان را به کشور نمیآورید پاسخ میدهند چون هیچ افقی پیش رو نیست و نمیدانیم در آینده چه خواهد شد. سرخوردگی شدید اجتماعی-سیاسی و ناامیدی از آینده سبب شده تا وضعیتی به وجود آید که حتی نماد دموکراسی از کارکرد بیفتد. صندوق رای صرفا تبدیل به ابزاری شود که مانند خیابان خلوت صرفا جایی سریع برای رسیدن به مقاصد باشد. چنین وضعیتی خطرناک است که اگر درک نشود و برای حل آن به طور جدی کاری انجام نشود، میتواند پیامدهای ناخوشایندی در پی داشته باشد.
منبع:روزنامه اعتماد 22 مهر 1400 خورشیدی