1

نجات‌دهنده در گور خفته است

به مناسبت نخستين سالگرد درگذشت دكتر غلامعباس توسلي

پيام افشاردوست

آخرين روزهاي بهار ۹۸ بود كه انجمن جامعه‌شناسي ايران با هدف برگزاري انتخابات اعضاي هيات‌مديره و اصلاح بندهايي از اساسنامه، مجمع عمومي خود را برگزار مي‌كرد. در گوشه ‌و كنار سالن ابن‌خلدون حلقه‌هاي ۳-۴ نفره دوستي يا استاد- شاگردي به گپ‌وگفت‌هاي دوستانه يا اداي احترام به استادان قديمي اختصاص يافته بود. هنوز چند دقيقه تا آغاز مراسم رسمي زمان مانده بود كه مردي سپيدمو نشسته بر ويلچر، توسط خدمتكارش وارد سالن شد. حلقه‌هاي گپ‌وگفت از هم گسست و همه به دور او حلقه زدند. افراد يكي‌يكي جلو مي‌آمدند و با صدايي بلند -كه مناسب شنوايي پيرمردي چون او بود- اداي احترام مي‌كردند. يكي خم مي‌شد تا پايش را صاف كند و ديگري دستش را مي‌بوسيد. پيرمرد  اما تنها نگاه مي‌كرد و سري مي‌جنباند؛ بدون كوچك‌ترين تغييري در حالت چهره‌اش. چند دقيقه بعد رييس انجمن جامعه‌شناسي پشت تريبون قرار گرفت تا با ارايه گزارشي از عملكرد سه‌ساله انجمن آغازگر برنامه باشد. اما پيش از آن از همه حضار خواست تا به افتخار پيشكسوت حاضر در سالن كه «جامعه‌شناسي ايران مرهون تلاش‌ها و مجاهدت‌هاي اوست» براي ثانيه‌هايي از جا برخيزند و دست ‌بزنند. اين اولين و آخرين باري بود كه من دكتر غلامعباس توسلي را از نزديك مي‌ديدم.
همكاران و شاگردان توسلي ويژگي‌ها و القاب متعددي را به او نسبت داده‌اند: ميانه‌دار، اعتدال‌گرا، روح جامعه‌شناسي، حافظه جامعه‌شناسي، هستي پنهان جامعه‌‌شناسي و تعابيري از اين دست. اما آنچه همه افراد از منتقد تا موافق بر سر آن اجماع دارند، اين است كه توسلي «نجات‌دهنده‌ جامعه‌شناسي ايران» بود. توسلي در ميانه تاريخ هشتادساله جامعه‌شناسي در ايران ايستاد و آن را از دست پدران بنيانگذار يعني صديقي، مهدوي و نراقي به دست نسل سوم رساند. در ميانه ايستادن يكي از تبحرهاي توسلي بود كه او را به «مردي براي همه فصول» تبديل كرد.
پيش از انقلاب كه استادان كمتر تمايلي براي بروز گرايشات مذهبي‌شان در فضاي دانشگاه از خود نشان مي‌دادند، توسلي با عرقچين در حيات دانشكده ظاهر مي‌شد و ريش بلندش به دانشجويان مذهبي اعتماد به نفس و جسارت مي‌داد. البته تاوانش را هم با متلك شنيدن از همكارانش پرداخت مي‌كرد. علي محمد حاضري استاد دانشگاه تربيت مدرس كه در آن زمان دانشجوي دانشگاه ملي بود تعريف مي‌كند كه «براي ملاقات با توسلي به دانشگاه تهران رفته بوديم و سراغ دفترش را از يكي از همكارانش گرفتيم. وي خنديد و با كنايه گفت: «دنبال اوستا حاجي مي‌گرديد؟» جالب اينجاست كه توسلي تحصيلات دانشگاهي خود را در سوربن گذرانده بود و به گواه دانشجويانش به لحاظ علمي سرآمد همكاران خود در گروه جامعه‌شناسي دانشگاه تهران بود. شايد به همين دليل در همان زمان همكارانش او را به عنوان مدير گروه برگزيده بودند.
بعد از انقلاب و با روي كار آمدن دولت بازرگان، توسلي كه چهره ملي‌ـ مذهبي شناخته‌شده‌اي بود، با قبول رياست دانشگاه اصفهان در ميانه سياست و علم ايستاد. دو سال بعد زماني كه انقلاب فرهنگي دانشگاه‌ها را به تعطيلي كشاند و همه صاحب‌نظران را مستاصل كرد، توسلي باز پا در ميدان گذاشت و سرپرستي برنامه‌ريزي علوم انساني را در ستاد انقلاب فرهنگي برعهده گرفت. شايد فقط «استاد حاجي» بود كه مي‌توانست در جلسات دفتر همكاري حوزه و دانشگاه شركت كند و مخالفين را قانع كند كه علمِ جامعه‌شناسي بايد بماند. او كشتي جامعه‌شناسي را از توفان انقلاب فرهنگي عبور داد، اما براي اين كار مجبور بود بسياري از محتواي آن را به آب بريزد.
او به راستي يك موسس بود و نهالِ بسياري از نهادهاي جامعه‌شناسي را با دستان خود به خاك نشاند و سال‌ها از آنها مراقبت كرد. وي با تاسيس گروه‌هاي مختلف جامعه‌شناسي در سراسر ايران و تاسيس مقطع دكتراي جامعه‌شناسي نسل جديدي از جامعه‌شناسان را ايجاد كرد كه همگي تعليم‌ديده او بودند. زماني كه در ابتداي دهه ۷۰ پيشنهاد تاسيس انجمن جامعه‌شناسي ايران مطرح شد، توسلي نقطه اشتراك ميان نسل دومي‌ها يعني هم‌نسلانِ خود و نسل سومي‌ها يعني شاگردانش بود. او بعد از تلاش فراوان براي تاسيس انجمن دو دوره رياست آن را نيز قبول‌دار شد. توسلي براي نخستين‌بار در تدريس بسياري از شاخه‌هاي جامعه‌شناسي همچون جامعه‌شناسي كار و شغل، جامعه‌شناسي دين و جامعه‌شناسي شهري گام برداشت و كتاب‌هايي را نيز در اين حوزه‌ها ترجمه و تاليف كرد.
جامعه‌شناسي امروز ايران چنان متاثر از توسلي است كه عباس كاظمي پژوهشگر حوزه آموزش‌عالي، از پديده‌«توسلي‌شدن جامعه‌شناسي» در ايران نام مي‌برد. به عقيده كاظمي كتاب نظريه‌هاي جامعه‌شناسي توسلي «نشان‌دهنده نحوه مواجهه ما با نظريه و نحوه فهم‌مان از آن است؛ فهمي غيرتفسيري و متصلب». برخي از شاگردان او همچون حميدرضا جلايي‌پور نيز معتقدند توسلي نظريه را از بافت اجتماعي و تاريخي آن جدا مي‌كرد و از همين رو آن را از كاركرد مي‌انداخت. او كه براي سال‌ها يكه‌تاز تدريس نظريه‌هاي جامعه‌شناسي بود و تمام روزهاي هفته را وقف حضور در كلاس‌هاي درس دانشگاه‌هاي تهران و شهرستان‌ها مي‌كرد، در رواجِ رويكرد «نظريه براي نظريه» سهمي درخور توجه داشته است. شايد اين بهايي بود كه جامعه‌شناسي براي بقا بايد مي‌پرداخت.
اما آنچه در او ظرفيت ميانداري و در ميانه ايستادن را ايجاد مي‌كرد، نه محافظه‌كاري و نه حدوسط را گرفتن، بلكه منش خاص او بود. توسلي اگرچه آشكارا گرايشات مذهبي داشت و از سوي ديگر در ميدان سياست پا گذاشته بود، اما به گواه تاريخ‌نگاران جامعه‌شناسي چون مقصود فراستخواه و دانشجوي خلفش محمد امين قانعي‌راد هرگز معيارهاي عقيدتي و سياسي خود را وارد حوزه علم نكرد. او هرگز از ايدئولوژي با كليدواژه‌هاي علم ديني يا علم بومي دفاع نكرد، بلكه همواره از «علم جامعه‌شناسي» سخن مي‌گفت. توسلي همچنين اهل باندبازي نبود و براي گزينشِ سركش‌ترين اما عالم‌ترين دانشجويانش تمام تلاش خود را مي‌كرد. به بيان بورديويي توسلي منطق خودآيين دانشگاه را مي‌فهميد و به آن احترام مي‌گذاشت.
توسلي را «يار ديرين شريعتي» نيز ناميده‌اند. او نه تنها در ميدان دانشگاه كه مامن هميشگي او بود، بلكه در ميدان روشنفكري نيز حضوري پررنگ داشت؛ چه قبل از انقلاب كه در مسجد قبا دانشجويان انقلابي را با سخنراني‌هاي پرشورش به خود جلب مي‌كرد و چه بعد از انقلاب كه سفير جامعه‌شناسي در سخنران‌هاي متعدد خود در دانشگاه‌هاي سراسر ايران بود. توسلي كه همچون دكتر علي شريعتي تحصيل خود را در دانشسراي مقدماتي مشهد گذرانده بود، در سال ۱۳۳۹ با بورسيه شاگرد اولي به فرانسه رفت تا فصل جديدي در تاريخ زندگي‌اش آغاز شود. ۴ سال از ۶ سال حضور او در پاريس در كنار شريعتي به مباحثه و مبارزه گشت. پس از بازگشت به ايران نيز طي سال‌هاي ۵۱ و ۵۲ اين دو در حسينيه ارشاد همكاري نزديكي داشتند. او همچنين يكي از شارحان اصلي شريعتي به حساب مي‌آيد و كتاب‌هاي متعددي در بررسي و بسط انديشه‌هاي شريعتي به رشته تحرير درآورده است.
استاد غلامعباس توسلي عالِم، سياستمدار و روشنفكر برجسته ايراني در ۲۵ مهرماه ۹۹ پس از ۶۰ سال زيستِ جامعه‌شناسانه، روي در نقاب خاك كشيد. فارغ از اينكه ما چه ارزيابي‌اي از كارنامه سنگين او داشته باشيم، او را بايد بخش مهمي از هويت و تاريخ علم در ايران به‌طور عام و جامعه‌شناسي به‌طور خاص دانست. روحش شاد.
پژوهشگر اجتماعي


توسلي را «يار ديرين شريعتي»     نيز ناميده‌اند. او نه تنها در ميدان دانشگاه كه مامن هميشگي او بود، بلكه در ميدان روشنفكري نيز حضوري پررنگ داشت؛ او قبل از انقلاب كه در مسجد قبا دانشجويان انقلابي را با سخنراني‌هاي پرشورش به خود جلب مي‌كرد.
توسلي همچنين اهل باندبازي نبود و براي گزينشِ سركش‌ترين اما عالم‌ترين دانشجويانش تمام تلاش خود را 
مي‌كرد. به بيان بورديويي توسلي منطق خودآيين دانشگاه را مي‌فهميد و به آن احترام مي‌گذاشت.

منبع:روزنامه اعتماد 25 مهر 1400 خورشیدی