جایگاه هنر در آموزش عمومی
زهرا احمدی
براساس تازهترین تعاریف، سواد دیگر به مهارت خواندن، نوشتن و شمردن محدود نمیشود. طبق این استانداردها مهارت شناخت، درک، تفسیر و تحلیل، خلق کردن و برقراری ارتباط با اطرافیان هم نوعی از سواد محسوب میشوند. اگر با این تعریف از سواد بخواهیم سیستم آموزشی حاکم بر جامعه را محک بزنیم، به نظر میرسد که با ناکارآمدی و چند پارگی در آموزش روبهرو هستیم و لازم است هر چه زودتر دست به تغییرات اساسی بزنیم. آموزش و تربیت نسل آینده مسالهای نیست که بتوان بر آن چشم پوشید یا بار این مسوولیت را تنها بر دوش والدین و موسسههای خصوصی گذاشت.
سیستم آموزشی در هر کشور و با هر فرهنگی مستلزم تغییر و همگام شدن با نیاز روز افراد در جامعه است. با تعریف فوق از سواد به خوبی مشخص است درسهایی که در سیستم آموزشی ما به عنوان پایه در نظر گرفته شدهاند، پاسخگوی نیاز کودکان ما نیستند و جای خالی بسیاری از دروس، از جمله هنر به عنوان درس پایه، احساس میشود. تا به حال درس هنر، اغلب به عنوان رفع تکلیف یا پر کردن ساعات خالی در برنامه آموزشی به کار برده شده است.
این نیاز تا ورود دانشآموز به هنرستان به تعویق انداخته میشود و این در صورتی است که همین دروس، در هنرستان هم به علت کمبود لوازم آموزشی، تفاوت چندانی با دروس تئوریک دبیرستان ندارد. هر چند، کودکی که هیچ شناختی از هنر ندارد شاید به سختی بتواند میزان علاقه خود را برای انتخاب هنر به عنوان یک رشته تحصیلی تمییز دهد.
اگر این اراده صورت بگیرد که هنر به عنوان یک درس پایه وارد سیستم آموزشی شود، شاید بتوان به معنی سواد جهانی از نظر یونسکو نزدیک شد. در جهانی که برای رسیدن به آرامش و داشتن دیدی رو به آینده، حلقه مفقودهای به نام ارتباط وجود دارد، هنر، کلیدی کارآمد برای ایجاد ارتباط موثر در جامعه است.
تجربه دیگر کشورها نشان میدهد که آموزش هنر به شکلی اساسی، تاثیر غیر قابل چشمپوشی در بهبود روابط انسانی داشته است. کودکی که بتواند از اولین سالهای ورود به جامعه با همسالان و اعضای خانواده خود ارتباط برقرار کند، این امکان را دارد که اولین قدم را برای درک، تحلیل و تفسیر و شناخت بردارد. آموزش هنر در قالب بازی گروهی اما با دیدی جدی، از پیش طراحی شده و تحت نظر مربیان آموزش دیده این قدم بزرگ را رقم خواهد زد.
با آموزش هدفمند هنر به افراد به خصوص از سنین پایین، امکان برقرای ارتباط با اطرافیان و توانایی حل مساله، ابراز وجود و خود بیانگری، همراه با افزایش خلاقیت و مهارتهای مرتبط با آن در فرد شکوفا میشود و همچنین او در بروز احساسات درونی، خودشناسی و ایجاد حس اعتماد به تواناییهای فردی توانمند میشود.
این موارد تنها بخش بسیار کوچک اما مهم از لزوم پرداختن به آموزش هنر از مقاطع پایین در مدارس است؛ زمانی که سیستم عصبی در حال رشد است و میتوان بهترین تاثیر را بر آن گذاشت. تربیت و پرورش مربیانی مسوولیتپذیر و آگاه به این حیطه و عدم تبعیض در آموزش فراگیر در شهرها، روستاها و استانها از اولویتهای اساسی برای کارآمدی چنین برنامهای است، زیرا تمام کودکان به یک اندازه از درجه اهمیت برخوردارند.
تامین نیروی انسانی متخصص در جامعه، علاوه بر آموزش به پرورش افراد کارآمد و پرامیدی نیاز دارد که در کنار شناسایی توانایی و استعدادهای خود، قدرت ارتباط موثر با دیگران و جامعه و ارایه توان و هنر خود را دارند. نتایج چنین آموزش و پرورشی، زیربنای مستحکمی برای دیگر بخشهای جامعه خواهد بود.
منبع:روزنامه اعتماد 25 مهر 1400 خورشیدی