1

«تاریخ ایران از نگاهی دیگر» در گفت‌وگو با محمد نیکبخت

روايتي عالمانه از «قصه سكندر و دارا»

محمد آسياباني

تاريخ‌نگاري در ايران پيشينه مهمي دارد. اين علم به ويژه پس از اسلام رونق مهمي گرفت. اين منابع كه بسياري از آنها نيز اكنون موجود هستند، بعضا اشكالاتي هم دارند كه عمده آنها به دليل نبودن يك گاه‌شماري مورد وثوق همه و همچنين استنادات غيرعلمي به منابع و سخن پيشينيان‌شان بود. همين منابع نيز تاريخ دقيق رويدادها را مشخص نمي‌كنند. اخيرا نخستين مجلد از مجموعه «تاريخ ايران از نگاهي ديگر» نوشته محمد نيكبخت توسط انتشارات آذينه گل مهر منتشر شده است. اين پژوهشگر در اين اثر كوشيده خلأ تاريخ‌نگاري مربوط به پيش از اسلام را پر كند. نويسنده براي اين پژوهش خود ۲۵ سال صرف كرده است تا جزييات دقيق رويدادها را استخراج كند. جلد اول اين مجموعه يك دوره مرور تاريخ ايران باستان از دوره هخامنشي (سال به تخت نشستن كورش در شوش) تا رخدادهايي كه قرن بعد است. بنابراين از سال يكم شاهنشاهي رخدادهاي گردآوري شده و در اين مجلد تا رخدادهاي سال صدم شاهنشاهي هخامنشي (دوران پادشاهي اردشير) را دربر مي‌گيرد. نويسنده تلاش كرده تا در اين كتاب به واقعيت‌هاي تاريخي بپردازد و به همين دليل از ذكر تصورات شخصي مورخان دوري كرده است.

 

تقويم‌هاي مختلف و گاه‌شماري‌ها با هم تفاوت‌هايي دارند و به ويژه آنكه گاه‌شماري پيش از اسلام با اشكالاتي همراه بود و مساله سال‌هاي گمشده هم كه مشهور است. بعدها دقيق‌ترين تقويم كه تقويم جلالي بود توسط خيام ابداع شد. بفرماييد كه در تعيين روز دقيق رخدادها با چه مشكلاتي مواجه شديد و ميزان اعتماد شما به منابع چگونه بود؟

براي شروع هر كاري بي‌شك مشكلاتي وجود خواهد داشت و پژوهش تاريخي هم از اين قضيه مستثني نيست. به هر حال بايد از جايي شروع كرد. وقتي دست روي دست بگذاريم هيچ‌گاه پيشرفتي حاصل نمي‌شود. ما نبايد منتظر و نظاره‌گر بيگانگان و باستان‌شناسان باشيم كه براي ما ثابت كنند اين واقعه قطعا در اين زمان به وقوع پيوسته است. در مورد اينكه زمانِ شروع گاه‌شمارها با هم تفاوت داشته است بايد عرض كنم كاملا درست مي‌فرماييد و همين تفاوت‌ها تعيين زمان دقيق را براي يك محقق سخت و طاقت‌فرسا مي‌كند. اما من با تحقيق در بيشتر گاه‌شمارها و اتفاقاتي كه دستخوش اختلافات زيادي بين مورخان شده است، به اين امر تا اندازه‌اي دست پيدا كرده‌ام. من به مساله سال‌هاي گمشده كه مورخان دوران اسلامي را سردرگم كرده و در آن مورد به نتيجه مطلوبي دست نيافته ‌و آن را به حال خود رها كرده‌اند، به نتايج مطلوب و مستندي رسيده‌ام و در جلدهاي بعدي و دقيقا در جلد چهارم و هفتم به تفصيل راجع به اين 200 سالي كه گمشده است، توضيح داده‌ام. تعيين روزهاي دقيق كاري بسيار مشكل است و فقط چند موردي كه مستند است و در اين كتاب نيز موجود است مثل ورود كورش به بابل و آغاز سلطنت داريوش اول و مبارزات داريوش اول با مخالف‌شان در كتيبه بيستون ثبت شده است. اما در هيچ جاي اين كتاب جرات نكردم روزها را تعيين كنم ولي مطمئنم به درستي وقايع را در سال‌ها، ماه‌ها و فصل‌هاي خودشان جا داده‌ام و به نظرم اين اتفاق نيز در نوع خودش بي‌نظير و بسيار ارزشمند است. تاريخ باستان ايران مديون مورخان يوناني و رومي است كه همه آنها شناخته شده هستند مثل هرودوت و ژوستن و پلوتارك و كتزياس و ديودور سيسيلي و… هيچ منبع ديگري غير از نوشته‌هاي اين مورخان در دست نداريم و فقط بايد به ترجمه اين نوشته‌ها رجوع كرد كه من بهترين ترجمه را از حسن پيرنيا ديدم و به آن استناد كردم.

پس از آنكه تاريخ دقيق رخدادها معين شد به نكات تازه‌‌اي نيز در اين تاريخ‌نگاري رسيديد؟ مشكلات مسير پژوهش‌تان چه مواردي بودند؟

همان‌طور كه گفتم نتوانستم روزها را تعيين كنم، اما ماه‌ها و سال‌ها كاملا دقيق تعيين شده‌اند و مشكلات كار اكثر مورخان و محققان معاصر چون نولدكه و گوتشميد و… كه در اين كار به تخمين زدن پرداخته بودند حل شده است. به‌طور مثال يكي از سخت‌ترين كارهايي كه بايد انجام مي‌شد، بحث تقويم كهن بود كه از يونان تا هند مورد استفاده محققان و مورخان قرار مي‌گرفت. اسناد حكومتي هم بر اساس اين تقويم تاريخ‌گذاري شده است و چون اين تقويم قمري و آغازش در مهرماه بود، پيدا كردن رويدادها در زمان خودش را بسيار سخت مي‌كرد، خصوصا اينكه سلوكيان هر سه سال يك ماه به سال خودشان اضافه و اين ۱۰ روز عقب افتاده را جبران مي‌كردند. حالا خودتان تصور كنيد چه آشفتگي در اسناد دولتي پيدا مي‌شود و محقق امروز چه بايد بكشد تا زمان اين رويدادها را در ماه‌ها و فصل‌هاي سالي كه عنوان شده پيدا كند. تصور كنيد اسكندر مقدوني در طول چهار سال از يونان تا هند را درنورديد. امكان چنين چيزي اصلا وجود ندارد كه با اسب و لشكر چهار سال چنين مسير طولاني را پيمود و شهر به شهر را تصرف كرد و چون اسكندر توانسته اين كار را انجام بدهد به نمادي بزرگ در كل دنيا تبديل شده است. وقتي تاريخ اسكندر را مطالعه كردم متوجه شدم اين مرد كاردان، خيلي حرفه‌اي عمل كرده كه توانسته در اين مدت كوتاه به چنين دستاورد بزرگي دست پيدا كند. او جاده‌هاي اصلي را پيموده و ساير نقاط را به سردارانش سپرده است. ضمن اينكه در بعضي موارد مثل پيگرد داريوش سوم با تعداد اندكي از يارانش، با سرعت تمام از تخت‌جمشيد به گرگان رفت و اين در حالي است كه براي فتح صيدا يك سال معطل مانده بود. ما در تمام كتب تاريخي مي‌خوانيم كه خشايارشا يونان را تصرف كرد اما هيچ‌كس به اين لشكركشي دقت نكرده است كه اين لشكركشي و تصرف آتن بيش از دو سال زمان برد و تمام اينها با جزييات كامل در جلد اول موجود است و به نظرم ثبت جزييات اين وقايع در سال‌هاي خودش يك كار عظيم است. اين را هم بايد يادآوري كنم كه جغرافيا نيز با تاريخ يك جزو است و از هم جدا نيستند و در واقع شما بايد جغرافيا را هم به خوبي بدانيد تا بتوانيد زمان‌ها را تعيين كنيد، چون رودخانه و كوه و جاده‌هاي باريك و مكان‌هاي صعب‌العبور در نگارش چنين تاريخي دخيل هستند و من علاوه بر رجوع به منابع تاريخي به جغرافيا نيز مراجعات فراواني داشتم.

سنجش منابع را چگونه انجام داديد؟ اگر اختلافي در روز رخدادها در منابع مشاهده مي‌كرديد چگونه به حل آن مي‌پرداختيد؟

منابع تاريخ باستان هيچ نيازي به سنجش ندارد، زيرا هيچ منبع ديگري موجود نيست و بايد نوشته‌هاي هرودوت و كتزياس و ديودور سيسيلي و پلوتارك و ژوستن و غيره را پذيرفت. مابقي كتب تاريخي كه از مورخان معاصر همچون پروفسور نولدكه، داندامايف، گوتشميد، راولينسون و… در دسترس است همان مسائل و مباحث مورخان باستاني را گفته‌اند و فقط آن مطالب را با يافته‌هاي جديد تاريخي مقايسه كرده يا در مورد زمان رويدادها به حدس و گمان پرداخته‌اند. ولي كتاب «تاريخ ايران از نگاهي ديگر» رويدادها را سالانه مورد بررسي قرار داده و زمان رويدادها را در جاي درست خود قرار داده است. البته ناسپاسي نباشد و بايد از مورخان بزرگ معاصر نيز قدرداني كرد زيرا از يافته‌ها و حدس و گمان‌هاي آنها نيز استفاده‌هاي شاياني برده‌ام و سپاسگزارشان هستم. همچنين اگر حين كار اختلافي در ماه‌ها و سال‌ها پيدا مي‌شد، مجبور بودم مجددا به گذشته مراجعه كنم و ببينم كجاي كار را خطا رفته‌ام.

مجلد اول به دو پادشاهي ماد و هخامنشيان اختصاص دارد. مي‌دانيم كه پس از سقوط هر سلسله‌اي، سلسله بعدي به تخريب آن سلسله مي‌پردازد. برخي تاريخ‌نگاران از جمله داندامايف درباره تخريب مادها در دوران هخامنشيان همين نظر را دارند. نظر شما چيست و در اين كتاب آيا به اين تحليل هم رسيديد؟

چنين چيزي از هخامنشيان بعيد است و من به گزارشي برنخوردم كه هخامنشيان درصدد باشند تا مادها را تخريب كنند، بلكه براساس سندهاي موجود وقتي كورش در ماد بزرگ و در همدان با مغ‌هاي زرتشتي روبه‌رو شد، تعدادي از آنها را با خود به پارس آورد و تربيت پسرش كمبوجيه را به آنها سپرد. ما در گزارشات هرودوت مي‌بينيم كه كمبوجيه به مغي به نام گئومات اعتماد مي‌كند و او را به جاي خويش بر مسند حكومت شرق مي‌نشاند و به مصر مي‌رود. همين مغ بعدها و در غيبت طولاني كمبوجيه، عليه حكومت هخامنشي شورشي بزرگ به راه مي‌اندازد و خود را شاهنشاه ايران مي‌داند و هواداران خود را به حكومت ساير نقاط ايران گسيل مي‌كند. اما شكي نيست مادها پس از اينكه دست‌شان از حكومت كوتاه شد، در فكر بازگشت به قدرت بودند و پيداست كه هخامنشيان تا زمان داريوش اول با آنها مدارا كرده‌اند، ولي داريوش اول آنها را منكوب كرد و ما غير از نام گئومات مغ، به نام فرورتيش نيز در كتيبه بيستون برمي‌خوريم كه نام مادي دارد و بيشترين مقاومت را او در برابر داريوش كرد و در حقيقت همدان، مركز هدايت شورش‌ها بود و پس از مرگ فرورتيش اين شورش‌ها به سمت ديگري هدايت شد و يك به يك فرو ريختند. بعد از شكست مادها در برابر داريوش هخامنشي، پادشاهان بعدي از فئودال‌هاي پارتي و مردم گرگان در دربار خود استفاده كردند و با نام‌هاي آنها كاملا به اين مساله پي مي‌بريم. اما اينكه بگوييم هخامنشيان قصد تخريب سلسله مادها را كردند چنين چيزي مشهود نيست زيرا سلسله مادها تمام شده بود و گسترش سرزمين‌ها به دست كورش تا ليديه نشان مي‌دهد آنها وقتي براي تخريب اين سلسله نداشتند و فقط از لحاظ ديني به مشكلاتي برخورده بودند كه كورش با آوردن مغ‌هاي مادي به پارس اين مشكل را برطرف كرد. ديگر اينكه مادها از خود چيزي برجاي نگذاشته بودند كه كورش آنها را تخريب كند. شايد داريوش چنين كاري كرده باشد كه طبيعي هم هست. اين تخريب‌ها نتيجه شورش‌ها بوده باشد و جنگ و جدالي كه بين آنها رخ داد. در جدال داريوش با مادها به شگفت‌انگيزترين سركوب‌ها برخورد كردم كه در مرو به وقوع پيوست و فرمانده آنها آن‌گونه كه از كتيبه بيستون ترجمه شده است فراد نام داشت كه احتمالا همان فرهاد است كه به نظر مي‌رسد يكي از اهالي پارت بوده باشد زيرا نام فرهاد يك نام پارتي بود. سركوب مرو طبق بررسي باستان‌شناسان و به نوشته دياكونوف بسيار سخت و سهمگين بود و هزاران نفر را در اين شهر بزرگ قتل عام كردند و در اين كتاب به وضوح به آن اشاره كرده‌ و نوشته‌ام كه 55 هزار نفر كشته شدند و نزديك به 7 هزار نفر اسير شدند. جان مانوئل كوك به اين واقعه اشاره كرده و به خوبي توضيح داده كه در اوضاع هرج و مرج آن سال‌ها حاكم بلخ نمي‌توانسته چنين سپاه بزرگي تدارك ببيند و قطعا اهالي شهر را از خانه‌ها بيرون كشيده و قتل عام كرده‌اند. چنين فرضيه‌اي بعيد نيست. فرمانده پارسي براي سركوب شورش مرو دادرشيش ارمني بود كه بايد شورش فرهاد را سركوب مي‌كرد اما فرهاد ظاهرا مقاومت جانانه‌اي كرده است و خبر نزديك شدنِ شاه به مرو نيز به گوش دادرشيش رسيده است و احتمالا با يورشي بزرگ شهر را تصرف كرد و فرهاد با همراهانش گريخت و 7 هزار تن از يارانش اسير شدند اما آن 55 هزار نفر چه كساني بودند؟ دادرشيش ارمني براي اينكه به شاه نشان دهد علت دير شدنِ سركوب اين شهر، سختي آن بود احتمالا اهالي شهر را از خانه‌ها بيرون كشيده و به كشتاري وسيع دست زده است و كوچه‌هاي شهر را با خون انسان‌هاي بي‌گناه رنگين كرده تا شاه به سختي اين جنگ پي ببرد و دادرشيش را مورد عنايت قرار دهد.

با خشايارشا و لشكركشي او به يونان و تصرف اين سرزمين چه كرديد؟ همان‌طور كه مي‌دانيد اخيرا داستان تصرف يونان به دست خشايارشا در فضاي مجازي به عنوان قدرت هخامنشيان و در كل ايرانيان ياد مي‌شود. آيا يونان نيز در دوره‌اي جزيي از خاك ايران محسوب مي‌شد؟

من نيز همراه با لشكر بزرگ خشايارشا به يونان رفتم. مسير بسيار طولاني و جانفرسا بود و متاسفانه ثمره خوب و مثبتي هم نداشت، ولي يادمان باشد اين لشكركشي لازم بود و بايد يونانيان گوشمالي داده مي‌شدند. يونانيان در آن زمان هوادار همزبان‌هاي خويش در تركيه فعلي بودند كه به آنها ينيان‌ها مي‌گفتند و ينيان‌ها نيز هميشه علاقه داشتند زيرنظر آتن باشند و هر دو لازم و ملزوم يكديگر بودند به همين دليل وقتي ايرانيان از درياي مرمره گذشتند و وارد خاك اروپا شدند آتني‌ها سخت برآشفتند مخصوص اينكه اهالي مقدونيه بلافاصله اطاعت پارسيان را گردن نهادند. يوناني‌ها به تركيه فعلي حمله كردند و شهر ليديه را آتش زدند و اين كار بر داريوش گران تمام شد و تصميم گرفت آتن را تصرف كند. يك چيزي شبيه به تصرف افغانستان توسط جورج بوش رييس‌جمهور امريكا در سال 2001 ميلادي. او دو بار به آتن لشكركشي كرد و هر دوبار هم موفق نشد و تلفات سنگيني داد. دفعه اول به فرماندهي دامادش مردونيه و دفعه دوم جنگ ماراتن به فرماندهي داتيس كه يك نجيب‌زاده بود تا فرمانده نظامي. داريوش سه چهارسال بعد از شكست ماراتن فوت كرد و جنگ با يونان اجتناب ناپذير شد زيرا مصر نيز شوريد و در آن زمان يونانيان نفوذ فوق‌العاده‌اي در مصر داشتند و گمان مي‌رفت يونانيان پس از پيروزي در ماراتن ترغيب شده و در اين شورش دست داشته‌اند. اين بود كه خشايارشا تصميم گرفت آتن را تصرف كند و راه پدر را ادامه دهد. عموي او اردوان كه سال‌هاي زيادي حاكم ليديه بود از مخالفان اين جنگ بود اما در نهايت موافقت كرد. اين جنگ هزينه هنگفتي بر جاي گذاشت و منجر به نارضايتي مردم تمام نقاط غربي ايران نيز شد و كشته‌هاي زيادي هم بر جاي گذاشت. درنهايت اگرچه آتن فتح شد اما يوناني‌ها با يكديگر متحد شده و خشايارشا از معركه گريخت و مردونيه در يونان ماند تا بلكه بتواند اين لشكركشي بزرگ را به سرانجامي خوب برساند كه در اين راه جان خود را از دست داد و اين نبرد طولاني و بزرگ پاياني ناخوشايند را در پي داشت و سبب شد يوناني‌ها به قبرس و جزاير درياي اژه و جنوب تركيه بپردازند و درنهايت به صلح كالياس ختم شد و يونانيان دست از قبرس كشيدند. اين صلح ناپايدار بود و اردشير اسپارتيان را با خود همراه كرده و آتني‌ها را سال‌ها با آنها سرگرم كرد كه به جنگ‌هاي پلوپونس مشهور است و درنهايت اسپارتيان بر آتن پيروز شدند و حالا اسپارتيان بودند كه به سرزمين‌هاي ايران چنگ اندازي مي‌كردند.

درباره ادامه كار و زمان انتشار باقي مجلدات هم براي ما بگوييد؟

در اين مجموعه تاريخ سرزمين ايران به ‌طور كامل و سال به سال مورد بررسي قرار گرفته است، چيزي شبيه تاريخ طبري و كامل ابن اثير. شايد اين كتاب هم سرنوشت شاهنامه فردوسي را پيدا كند و پس از مرگ مولف آن مورد استقبال قرار گيرد. در واقع كتاب «تاريخ ايران از نگاهي ديگر» مرجع بزرگي است و چنانچه به رويدادي در كتاب‌هاي ديگر برمي‌خوريم، به راحتي مي‌توانيم پس و پيش آن ماجرا را در اين كتاب مطالعه كنيم و به همه مواردي كه در آن زمان رخ داده است دسترسي آساني داشته باشيم. فكر مي‌كنم در حال حاضر كسي نتواند حتي يك جلد از كتاب جنگ‌هاي ديادوخ را پيدا كند. جنگ‌هايي كه نزديك به سي سال پس از مرگ اسكندر از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق، در پهنه جغرافيايي ايران رخ داد و درباره آن مطلب كمي ثبت شده ولي در اين كتاب به آن وقايع پرداخته شده است. همچنين تاريخ سلوكيان مورد بي‌مهري ايرانيان واقع شده و اصلا آن‌طور كه شايسته تاريخ ايران است به آن پرداخته نشده است، در حالي كه يونانيان سال‌هاي زيادي در ايران سلطنت كردند و نيمي از اخلاقيات ما ايراني‌ها برگرفته از همين يونانيان است. تاريخ اشكانيان كه فردوسي بزرگ نيز در رويدادهاي آن ناكام مانده و به اين ناكامي نيز اشاره كرده است، در اين كتاب به خوبي به آن پرداخته شده و من در همين كتاب به روح فردوسي سوگند خوردم كه اين ناكامي او را جبران كنم.


در حال حاضر كسي نتواند حتي يك جلد از كتاب جنگ‌هاي ديادوخ را پيدا كند. جنگ‌هايي كه نزديك به سي سال پس از مرگ اسكندر از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق، در پهنه جغرافيايي ايران رخ داد و درباره آن مطلب كمي ثبت شده ولي در اين كتاب به آن وقايع پرداخته شده است. همچنين تاريخ سلوكيان مورد بي‌مهري ايرانيان واقع شده و اصلا آن‌طور كه شايسته تاريخ ايران است به آن پرداخته نشده است، در حالي كه يونانيان سال‌هاي زيادي در ايران سلطنت كردند و نيمي از اخلاقيات ما ايراني‌ها برگرفته از همين يونانيان است. تاريخ اشكانيان كه فردوسي بزرگ نيز در رويدادهاي آن ناكام مانده و به اين ناكامي نيز اشاره كرده است، در اين كتاب به خوبي به آن پرداخته شده و من در همين كتاب به روح فردوسي سوگند خوردم كه اين ناكامي او را جبران كنم.

منبع:روزنامه اعتماد 18 آبان 1400 خورشیدی