گفتوگو ضرورت حیات انسانی است
نیلوفر حامدی
سلامت یک محصول اجتماعی است و باید جامعه را با گفتوگو محوری به سمت مهار خشونت و حل بحران پیش از وقوع آن هدایت کرد. ازآنجایی که گفتوگو قلب ارتباطات صمیمی انسانی است و یقینا پایه و اساسی است که دیگر جوانب بر آن بنا نهاده میشود؛ مهمترین مهارت، مهارت گفتوگو یعنی انتقال ایدهها، افکار و احساسات و دریافت آنها از شخص مقابل است. علی نیکجو، متخصص اعصاب و روان در گفتوگو با «اعتماد» از ضرورت این مهارت و فقدان آن در زندگی روزمره ما میگوید. از اینکه یاد نگرفتن و به کار نبستن همین امر به ظاهر ساده چه تبعاتی برای جوامع انسانی ما میتواند به دنبال داشته باشد.
آیا حرف زدن با دیگران را میتوان به عنوان یک مهارت تعریف کرد؟
البته که اینطور است. کلمه، ادبیات، مهارتهای زندگی، مهارت ارتباط، تبدیل احساس به اسم، غنای کلام و مواردی از این دست از جمله ضروریات زندگی است. الزاماتی که مهم مهم است همه ما نسبت به آنها آگاهی و اطلاعات لازم داشته باشیم. نه تنها در شکل زبانی بلکه در عمل و تعاملات گروهی و اجتماعی هم باید بتوانیم دانستههای خودمان را در این باره به کار ببریم. همه این مهارتها جزو ضروریات مهم و اساسی زندگی ما هستند و نکته بسیار مهم درباره آنها این است که باید آنها را بیاموزیم.
با توجه به تاکید خود شما مبنی بر اینکه این یک مهارت است و باید آن را یاد گرفت، نحوه این آموزش و یادگیری چگونه است؟ بستر آن کجاست؟
باید در دوران پیشا دبستان و دبستان تمامی این مهارتها به ما آموخته شود و متاسفانه میبینیم که در عمل این اتفاق رخ نمیدهد. اینکه پدر و مادر چگونه میتوانند با هم به گفتوگو بنشینند. اینکه کودک ببیند هر یک از طرفین میتواند سخن صوابی در دل حرف دیگری بیابد و به او بازخورد دهد، اینکه بچه تجربه کند که در عین مخاصمه میتوان مقتدرانه اما بدون فحاشی دلسردیها و دلخوریها را مطرح کرد، الگوی عملی مناسبی است برای پرداختن به مجادلات برای فردای آن کودک. در واقع فضای خانه و خانواده همان بستر اولیهای است که کودک میتواند تمامی مهارتهای مرتبط با تعاملات اجتماعی را ببیند، الگوبرداری کند و در آینده خود به کار ببرد. البته که این الگوها در طول رشد تغییر میکنند و میتواند بهبود یابد اما هر اندازه که بستر اولیه یعنی خانواده در این زمینه قدرتمندتر عمل کند، کار آن کودک در آینده بزرگسالیاش راحتتر خواهد بود.
بسیاری از مقالات از ابزار گفتوگو به عنوان یکی از مهمترین روشهای تعاملات انسانی برای جلوگیری از خشونت نام میبرند. آیا شما هم با این گزاره موافقید؟
ما در ابتدای مسیر گفتوگو هستیم. البته تاکید کنم حجم بالای منازعات و خشونت لخت در خیابان فقط به این دلیل نیست که ما نمیتوانیم عصبیت را به کلمه تبدیل کنیم، بلکه تابآوری ذهنی و ظرفیتپذیری روانشناختی ما نیز در شرایط اسفناک اقتصادی و وضعیت بیآیندگی دچار آسیب سهمگین شده است. در واقع در شرایط فعلی شاید گروههایی هم باشند که به این مهارتها تسلط خوبی داشته باشند اما شرایط اقتصادی و اجتماعی که در آن حضور دارند، کنترل موقعیت را از دست آنها خارج کرده باشد. در نتیجه با وجود اینکه میتواند حرف بزند و بشنود اما نمیتواند عصبیت درونی خودش را کنترل کند. از سوی دیگر، این مهارتها فردی نیستند. اگرچه افراد باید آنها را در درون خود نهادینه کنند اما کاربرد آنها در فضای جمعی است که معنا پیدا میکند. پس اگر من به این مهارت آگاهی داشته باشم اما طرف مقابل چیزی از آن نداند، بازهم تعاملات ناقصی خواهیم داشت.
با این وجود نظر شما نسبت به شرایط فعلی جامعه ما چیست؟ شرایط را چگونه ارزیابی میکنید؟
با همه این اوصاف من به نسل جدید امیدوارم. نه به واسطه رویکرد آموزشهای رسمی، بلکه به واسطه آگاهی پدر و مادرانی که بهرغم همه ناامنیهایی که ایشان را فراگرفته، تلاش میکنند فرزندانشان تجاربی را زندگی کنند که خود محروم ماندهاند. خوشحالی من از این است که پدر و مادرهایی که خود در محیط آسیبزا و پرتنش بزرگ شدهاند، تلاش میکنند فرزندان خود را با مفاهیم ارتباطی آشنا کنند. من هر قدر از حاکمیت ناامید هستم، به فضای عمومی، جامعه مدنی و کوشش و منش جمعی این مردم امیدوار هستم.
نظر شما درباره افرادی که امر گفتوگو را پدیدهای زینتی و غیرعملگرایانه میدانند، چیست؟ چه پاسخی برای آن دستهای دارید که اساسا به کاربرد گفتوگو در جامعه وقعی نمینهند؟
باید بگوییم که گفتوگو یک امر سانتیمانتالیستی نیست. ضرورت زندگی است. ضرورت حیات است. ناگزیرِ رابطه است، اما توجه کنیم مقدمه گفتوگو و پیششرط آن هم-شنوایی است، یعنی فراهم آوردن فضایی برای شنیدن و شنیده شدن. کلام اگر فقط پرتاب شود اما توسط دیگری «بهجا» آورده نشود، مأیوسکننده و ناکامکننده است. آنوقت به مرور به ضد خود بدل میشود و جای تشفی، خود جراحت میشود.
از نگاه شما پیامدِ جریان نیافتن امر گفتوگو، حرف زدن و شنیده شدن متقابل برای یک جامعه انسانی چیست؟
در سطح کلان وقتی مردم میبینند که به طرق مختلف از طریق صندوق رای یا رسانه مطالب منظور خود را مطرح میکنند اما متناسب با خواست و دل نگرانیهای آنها شنیده نمیشوند و فهمیده نمیشوند، سرخوردگی به بار میآورد و خشمهای فروخوردهای را رقم میزند. در سطح خرد هم همین است. اینکه یکی از طرفین مدام «بگوید» اما طرف مقابل فعالانه گوش ندهد و بازخورد کلامی و عملی ندهد، گفتوگو را به شکست میرساند.
شما در بین مراجعین خود آیا کسانی را داشتهاید که مهارت گفتوگو زندگی آنها را به سمت بحران برده بود؟
بله. مهارت گفتوگو در ذیل مهارت زندگی قرار میگیرد و مهارت زندگی درواقع آموختنی است. یک بخش زیادی از آن آموختنی و اکتسابی است؛ در جهت تسهیل زندگی است، در جهت تسهیل روابط است، در جهت تابآوری زندگی است، در جهت سازندگی در عرصه زندگی است و در جهت productivity محسوب میشود. از این حیث مسلما مهارت گفتوگو هم یک مولفه فوقالعاده مهم در جهت تخفیف تنشها در ارتباطات دونفره، چندنفره و خانوادگی محسوب میشود. طبیعتا در چنین شرایطی بحران پیش میآید. کسی که قائل به گفتوگو نیست، به جای صحبت کردن خشونت میکند، به جای تعامل کتک میزند، زد و خورد میکند و به جای هرگونه تعاملی خشونت را ترجیح میدهد.
آیا در خانواده عدم داشتن مهارت گفتوگو میتواند یکی از راههای منتهی به خشونت باشد؟
وقتی که شما از دوره کودکی؛ یعنی از نوع رابطهای که پدر و مادر با هم داشتند یاد نگرفته باشید که چطور میشود با همدیگر حرف زد، یا در دوران پیشادبستان این را آموزش نداده باشند که چطوری میشود به احساسات هم احترام گذاشت و همینطور در دوره دبستان، خب همه اینها باعث میشود ما عملا یکی از مهمترین بازوهای اجرایی و ذهنی زندگیمان را از دست بدهیم و درواقع یک نوع معلولیتی پیدا بکنیم برای برقراری ارتباط، برای ادامه ارتباط و برای ایجاد محیطی که هم خودمان و هم پارتنرمان در آن احساس نسبی امنیت و آرامش کند. کودکی که گفتوگو را بلد نشده و در خانهاش هم گفتوگو جایی ندارد، ابزار دیگری جز خشونت ندارد که بتواند براساس آن کارش را پیش ببرد. او میبیند که خانواده در بیان خواستههایشان فریاد میزنند، کتک میزنند، خودزنی میکنند. او هم درست به همان روش برخورد میکند. در برابر ممانعت از خرید یک اسباب بازی اول اصرار میکند، بعد فریاد میزند، بعد خودزنی میکند و بعد این خشم را در قالب مشت زدن به مادر یا پدر منتقل میکند و این درست همان چیزی است که دیده و یاد گرفته.
به نظر شما برای جلوگیری از خشونت در خانهها یا بروز خشونت خانگی چه باید کرد؟
بحث خشونت از چند زاویه قابلبررسی است؛ یکی به بیماریهای حوزه اعصاب و روان یعنی کسانی که احساسات خُلقی یا mood disorder دارند بازمیگردد، اینها در کنترل تکانههای خشمشان یک نوع معلولیتی دارند. کسانی که نقص توجه، بیشفعالی و ADHD شدیدی دارند؛ کنترل خشم برای اینها دشوار است. کسانی که یک تیپهای اختلال شخصیتی مثل اختلال شخصیت
border line، مرزی یا آنتیسوشیال و ضداجتماعی دارند درواقع اینها نوع عملکرد lobe frontal مغزشان به نحوی هست که کنترل خشم در اینها مشکل است. اینها فقط از طریق گفتوگو قادر نخواهند بود که مسائل خودشان را حلوفصل کنند؛ بلکه حتما نیاز به دارو و حتما نیاز به رواندرمانیهای طولانیمدتی دارند. درمان مهمترین اصل از پیشگیری از خشونت است، البته به شرط آنکه ما بپذیریم مهارتی را بلد نیستیم، نیاز به درمان داریم یا باید اصولی را برای زندگی کردن بیاموزیم.
در جلساتی که برگزار میکنید، بیشتر کدام یک از زوجین قائل به گفتوگو نیست؟
اساسا آن چیزی که من بیشتر دریافت میکنم این است که خانمها تمایل بیشتری دارند برای اینکه کمک حرفهای دریافت بکنند برای اینکه تراپی بشوند، برای اینکه دارو بگیرند، برای اینکه با همسرشان وارد کاپلتراپی و زوجدرمانی بشوند. نمیتوانم خیلی متقن جواب بدهم، اما به نظرم جامعه زنان جامعهای هست که در این حوزه دارد بیشتر خودش را به تکاپو وامیدارد برای اینکه بتواند رابطه را، زندگی را و آشیانه را از معرض خشم و از معرض فروپاشی نجات بدهد.
در بین مراجعین شما آیا آماری وجود دارد که بگوید میزان خشونت در بین خانوادهها افزایش داشته؟
من در مناطقی که به لحاظ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سطح بالاتری هستند یا در مناطقی که به لحاظ اقتصادی در سطح پایینتری هستند طبابت میکنم و خب به طور کاملا جدی و به طور کاملا بارز و مشخصی میزان خشونت خانوادگی، نسبت به نسلهایی که ما در آن بزرگ شدیم کاهش پیدا کرده؛ اما همین میزانی هم که هست برای آسیب دیدن بچهها و برای از بین رفتن زندگی کافی است. ولی الان میزان خشونتهای خانوادگی یک مقداری از آن وضعیت لخت و عریان، یک مقدار پیچیدهتر و درواقع یک مقداری ذهنیتر شده است.
چگونه میشود در مهارت گفتوگو بین خانوادهها تلاشی داشت؟ به عبارت دیگر این تلاش از کجا آغاز میشود؟
این سوال؛ چند تا سطح دارد. یک بخشیاش برمیگردد به نوع نگاه خود افراد و شکسته شدن هرچه بیشتر این تابو که مراجعه به روانپزشک و مراجعه به روانشناس به این معناست که درواقع ما یک بیماری خیلی بزرگی داریم و استیگمازدایی و انگزدایی از این ماجرا. یک بخشیاش برمیگردد به پوشش بیمهای که دولت باید ایجاد بکند که خب واقعا امید چندانی به این ماجرا نیست؛ یعنی دولت برای معلولین جسمانی که خیلی روبهروی چشمت هستند چقدر امکانات بیمهای تهیه میکند و چقدر آنها را تحتپوشش قرار میدهد که حالا برای این بخش مسائل ذهنی. یک بخشی هم برمیگردد به تلاش امثال شما در ترویج این موضوع که ما برای زیستن در این زندگی با همه بارهایی که زندگی بر ما وارد میکند، نیاز داریم که به یک سلاحهایی مسلح بشویم به لحاظ روانشناختی و آن هم مستلزم این است که کمک حرفهای بگیریم. آن بخشی از هزینهای را که خیلی از افراد خرج رنگ کردن مو یا درست کردن ناخنشان میکنند یا چیزهایی شبیه به این، اگر خرج رنگ پاشیدن به ذهنشان بکنند زندگی خیلی زیباتر، بامعناتر و سازندهتر خواهد شد.
سلامت یک محصول اجتماعی است و باید جامعه را با گفتوگو محوری به سمت مهار خشونت و حل بحران پیش از وقوع آن هدایت کرد. ازآنجایی که گفتوگو قلب ارتباطات صمیمی انسانی است و یقینا پایه و اساسی است که دیگر جوانب بر آن بنا نهاده میشود؛ مهمترین مهارت، مهارت گفتوگو یعنی انتقال ایدهها، افکار و احساسات و دریافت آنها از شخص مقابل است. علی نیکجو، متخصص اعصاب و روان در گفتوگو با «اعتماد» از ضرورت این مهارت و فقدان آن در زندگی روزمره ما میگوید. از اینکه یاد نگرفتن و به کار نبستن همین امر به ظاهر ساده چه تبعاتی برای جوامع انسانی ما میتواند به دنبال داشته باشد.
منبع:روزنامه اعتماد 27 آبان 1400 خورشیدی