متن کامل سخنان خاتمی در دیدار با منتخبین کنگره سازمان معلمان ایران
تکلیف مالایطاق
به مناسبت 27 آبان روز جهانی فلسفه
تکلیف مالایطاق
محسن آزموده
سالها در میان بسیاری از کتابخوانها و اهل فرهنگ ما این تصور غالب بود که علتالعلل مشکلات و مصایب ما فلسفه ندانی و فقدان یک تفکر فلسفی راست و درست است. این دیدگاه مخصوصا از اوایل دهه 1370 در میان روشنفکران و نویسندگان بسیار طرفدار داشت. اقبال چشمگیر به ترجمه آثار فلسفی در بازار نشر و تغییر رشته بسیاری از جوانانی که ابتدا در رشتههای فنی-مهندسی پذیرفته شده بودند، شاهدی بر این ادعاست. از همان سالها، این نگرش از زبان بسیاری از تصمیمگیرندگان و منتقدان به گوش میرسید که یکی از علل اصلی -اگر نگوییم اصلیترین علت- ناکامی برنامههای توسعه در ایران مدرن، سردمداری مهندسان در تصمیمگیریها و بیارج و قرب بودن علوم انسانی و در راس آن فلسفه است. برخی از اهل فلسفه که از قضا جایگاه و مقام بدی هم نداشتند، این طرف و آن طرف مینشستند و میگفتند: «فلسفه از نان شب هم واجبتر است» و هر چه ما میکشیم، به علت فقدان فیلسوف است. در میان اهالی علوم انسانی، اعم از جامعهشناسان و پژوهشگران علوم سیاسی و… هم کسی که فلسفه نمیدانست، اگر نگوییم بیسواد، لااقل «کمعمق» و «سطحینگر» تلقی میشد و همه میخواستند در هر کاری ابتدا مبانی معرفتی آن کار را روشن کنند و به کلیگویی و حرفهای صد من یک غاز روی میآوردند. این پناه بردن به حرفهای انتزاعی مثلا فلسفی و قلنبه سلنبه برای برخی اهل فلسفه، برج عاجی شیک و جذاب فراهم آورد که از فراز آن به تحقیر دیگران میپرداختند.
این اساتید معزز در همه محافل و مجالس همچون «اعیان ثابته» افلاطون بر صدر مینشستند و با حرفهای بیسر و ته، به ظاهر «بنیادیترین» و «اساسیترین» انتقادها را مطرح میکردند، بیآنکه به صورت انضمامی و مشخص به کسی یا چیزی کار داشته باشند و جالب است که در پایان این انتقادات «رادیکال» همه برایشان کف و سوت میزدند و بالا بالایشان میکردند. جالب است که هنوز هم پژواک این سخنان در بیانات و اظهارات شاگردانشان به گوش میرسد و هر ساله در مناسبتهایی مثل روز جهانی فلسفه، به تکرار همان حرفهای قبلی میپردازند که ما هر چه میکشیم از فقدان فلسفه و تفکر صحیح است و… الخ. از سوی دیگر در همان سالها، بسیاری از جوانان پرشور و هیجان و آرمانخواه هم با این تصور که علت ناکامی احزاب و گروههای سیاسی پیش و پس از انقلاب، ضعف و ناتوانی نظری است، به فلسفهورزی روی آوردند و هر روز یک متفکر یا جریان فکری-فلسفی جدید را پیدا کردند و به ترجمه آثار آن یا بحث دربارهاش پرداختند، با این تصور که به رادیکالترین کنشها و فعالیتهای انقلابی مشغولند و در مسیر رهاییبخشی مشغول!از اوایل دهه 1390 به نظر میرسد که گوش کتابخوانها و به طور کلی جامعه از این حرفهای کلی و انتزاعی پر شده. آنها دریافتهاند، از این کلیگوییهای مجرد نتیجهای حاصل نمیشود. طرفه آنکه برخی دانشآموختگان فلسفه و آشنایان با کانت و دکارت هم مصدرنشین شدند، اما نتیجه خاصی در بر نداشت. ضمن آنکه امروز در مقایسه با سی سال پیش شمار دانشآموختگان با سواد در حوزه فلسفه بسیار شدهاند، اساتید، مترجمان و پژوهشگرانی که بعضا به چند زبان مسلط هستند و میتوانند در سطح قابل قبولی درباره کانت و هگل و نیچه و فوکو قلمفرسایی کنند، اما رهایی به آن معنایی که آن جوانها میگفتند، حاصل نشد. امروز به خصوص برای نسل جوان روشن شده که دیگر نباید از فلسفه آن انتظارات خارقالعاده و حیرتانگیز را داشت. اهل فلسفه حلال همه مشکلات نیستند و کلید همه درهای بسته در دستان آنها نیست. فلسفه البته بسیار مهم است به ما خاطرنشان میکند که هیچ باور جزمی و نسنجیدهای را نپذیریم، برای هر ادعایی استدلال بخواهیم و بکوشیم مستدل سخن بگوییم. فلسفه پرسشگری و اندیشه انتقادی را میآموزد و به ما یاد میدهد که تنها به عقل اتکا کنیم و خردبنیاد باشیم. اینها پیشنهادات بسیار مهمی هستند و به هیچ عنوان نباید آنها را دستکم گرفت. اما این هم که همه امور را به فلسفه و فیلسوفان موکول کنیم، تحمیل تکلیف مالایطاق بر دوش فلسفه و فیلسوفان است. باید از فلسفهزدگی و اغراق در اهمیت آن پرهیز کرد، این نکتهای است که عقلانیت به عنوان اساس فلسفه و فلسفهورزی به ما یاد میدهد.
منبع:روزنامه اعتماد 27 آبان 1400خورشیدی