بازی «رای» و «صندوق» ۲
عباس عبدي
ايراد ديگري كه به آن يادداشت گرفته شده، از لحن آن بود؛ اينكه چرا آن پاراگراف آخر را نوشتهام. در اين پاراگراف آورده بودم كه: «۲۸ خرداد نه فقط يك شكست راهبردي و حتي تشكيلاتي كه يك شكست اخلاقي بزرگ نيز بود. تقليل امر سياست به كمپينهاي انتخاباتي و تكنيكهاي بازاريابي و جعل نظرسنجي و تبليغات سطحي، شكستي بود كه هيچگاه فراموش نخواهد شد.» همه كلمات دقيق انتخاب شدهاند، ۲۸ خرداد يك شكست راهبردي بود زيرا نتيجه حاصل، مجموعه ادعاها و انتظارات يك جريان سياسي را به چالش كشيد و بخش قابل توجهي از جبهه اصلاحات با تصميم مذكور همراهي نكردند و اگر بگوييم همراهي كردند و نتيجه همين است، براي اين جبهه بسيار آبروريزي خواهد بود. بايد كل فرآيند قبلي كه منجر به اين وضع شد را بازنگري كرد. اگر كساني آنچه در ۲۸ خرداد رخ داد را يك امر عادي و حداكثر يك شكست عادي ميدانند، ديگر جاي بحثي با آنان نيست، براي چنين كساني، شكست هيچگاه معنا ندارد، هر اتفاقي رخ دهد، پيروز هستند. اينجا محل جدا شدن از آنان است. متاسفانه بدترين نتيجهاي كه ميتوانست نصيب نيروهاي طرفدار راي دادن در اين جبهه شود در ۲۸ خرداد رخ داد. چنين شكستي را نميتوان با توجيهات تاكتيكي و فني توضيح داد. اگر اين شكست را راهبردي ندانيم معنايش اين است كه نه راهبرد را ميدانيم چيست و نه درك درستي از مفهوم شكست داريم. راهبرد سياسي را تبديل به «بازي صندوق و راي» كردن يك شكست است. صندوقي كه پيشتر ميتوانست حتي تا اندازهاي بو و طعم اراده عمومي را از خود متصاعد كند، تبديل به يك جعبه فاقد محتوا كردند. در اين ميان بزرگترين ضربه را مدعيان طرفداري از اين صندوق به آن زدند، همچنان كه بزرگترين لطمات را به انقلاب و اسلام كساني ميزنند كه خود را طرفدار دوآتشه آن معرفي ميكنند .
صندوق راي را كساني بيمحتوا كردند كه زير علم آن سينه ميزنند. البته مردم به اين سينهزني توجهي نكردند و همچنان اميدي به تصاعد بو و عطر خود از آن در آينده دارند. اين يك شكست تشكيلاتي هم بود. علل آن فراوان است.
شايد درست نباشد كه تخلفات تشكيلاتي و اقدامات انفرادي افراد برخلاف مصوبات قبلي آن تشكيلات را برشمارم. جبههاي كه در نهايت با انواع ترفندها دو بخش شدند چگونه ميتوانند زير راهبرد يكسان حركت كنند؟ متاسفانه خيلي از تخلفات براي دوستان عادي و متعارف شده است و آن را تخلف نميدانند. البته اين چندان ربطي هم به من ندارد چون مدتهاست كه از اين نوع تشكيلاتبازيهاي بيسر و ته دور شدهام.
ولي مگر ميشود چيزي را به نام اصلاحات انجام دهند و در برابرش سكوت كرد؟ تشكيلاتي كه در معرفي نامزدها، در جلب نظر آنان براي نامزد شدن، در تعيين نامزد نهايي در ارتباط با نامزدها و تعيين ضوابط و… همگي دچار اغتشاشات رفتاري بود را چه بايد ناميد؟ حتي در حمايت از نامزد مورد نظر، فراتر از نظرات جمع و در قالب حمايتهاي فردي، گوي سبقت را از بينظمترين تشكيلات ربودند. در پايان هم چند گروه شدند و هركدام به راه خود رفتند و برخي از تشكيلات خود نيز قهر كردند!!
بايد خدا را شكر كنند كه شوراي نگهبان به دادشان رسيد، در غير اين صورت بهطور قطع آنان كه تصميمگير بودند، حتما آقاي لاريجاني را به عنوان نامزد جبهه معرفي ميكردند! اينكه بسياري از آنان سكوت ميكنند و حرف نميزنند دليل آن نميشود كه همه بايد سكوت كنند. بساط اينگونه تشكيلاتبازي را بايد جمع كرد. اگر اصلاحطلبان نتوانستند اثر مثبتي بر امور و اصولگرايان بگذارند به جايش به لحاظ رفتار تشكيلاتي مقلد اصولگرايان شدند. همچنين امر سياست را به كمپين انتخاباتي تقليل داده و بازاريابي را بر مفهوم سياست غلبه داديد و اين چيز چندان پنهاني نيست، نپذيرفتن آن خيلي هنر ميخواهد. كنشگران اصلي شما همين نگاه را داشتند و تا آخرين ساعات روز انتخابات نيز همچنان نگاهشان به كمپين خيره مانده بود. ولي آنچه بيش از هر چيز ديگري دوستان را ناراحت كرده كلمه شكست اخلاقي است.
واقعا باعث تاسف است. اگر كسي اين انتخابات را شكست اخلاقي نداند، به معناي آن است كه اتفاقات رخداده در آن را غير اخلاقي نميداند، در اين صورت جاي بحثي باقي نميماند، زيرا نشان ميدهد كه فاصلهها نه فقط در حوزه سياست و فهم جامعه و معناي تشكيلات، بلكه در حوزه اخلاقي نيز زياد شده است. انجام نظرسنجي (گفته ميشود با تصميم و هزينه شخصي بوده!!) و خط دادن به يك جمع براساس نتايج مخدوش آن، درحاليكه هيچ نيازي به آن نبوده از دو حال خارج نيست. يا آگاهانه چنين برنامهاي ترتيب داده شده تا ديگر اعضاي تشكيلات را به نوع شركت مورد نظر خود همراه و موافق كنند؛ يا از روي ناآگاهي و فقدان كارشناسي چنين كاري شده است.
من گمان ميكردم كه نوع اول است. در واقع امتيازي بود كه ميشد براي دوستان قائل شد، درحاليكه اكنون ميگويند، نه چنين چيزي نيست، بلكه اين نظرسنجي اشكال داشته است. اين وجه ماجرا به لحاظ اخلاقي بدتر است، زيرا افرادي به خود حق دادهاند در موضوعي تصميم بگيرند كه فاقد صلاحيت كارشناسي بودهاند. در اين صورت ميتوان نتيجه گرفت كه قطعا مشابه اين رفتار را در امور ديگر هم داشتهاند و اين كار به لحاظ اخلاقي به مراتب بدتر از جعل نظرسنجي است. البته هنگامي كه مخدوش بودن آن نظرسنجي آشكار شد، مدعي شدند كه مبناي تصميمگيري قرار نگرفت و از دستور خارج شد. ولي موتور و انگيزههاي آن گرايشي كه دنبال درآوردن چنان نتايجي بود همچنان روشن بود و كار ميكرد. فارغ از امور غير اخلاقي در تصميمات تشكيلاتي، اقدامات مربوط به ساعات پاياني انتخابات نمونه ديگري از اين بياخلاقي عجيب است.
آنگاه كه سه ساعت مانده به نيمهشب پايان رايگيري، جنبش توييتري و مجازي راه انداختند كه دور دوم قطعي است، اگر يك همت ديگري كنيد در همين دور اول كار تمام است!! اين حرف را براي شوراي شهر تهران هم ميگفتند درحاليكه نفر اول ليست آنان چند ده هزار راي ناقابل بيشتر نياورده بود و برخي محاسبات نشان ميداد كه كل آراي جبههاي آنان در كف ليست، فقط چند هزار راي بود ولي تبليغ ميكردند كه بيش از نيمي از اعضاي ما انتخاب شدهاند!! من نميدانم اين رفتار را چه چيزي جز شكست اخلاقي بايد ناميد؟
بدترين رفتارها را در ضديت با موسسه ايسپا انجام دادند و در جلسات خصوصي آنان را متهم به مديريت يا تحت نظر امنيتيها بودن كردند و حتي آشكارا نوشتند كه «وقتي در نهاد بالادستي و قانوني كشور، در اين انتخابات مهندسي ميشود، لذا فرضيه دخالت غيرمستقيم در نظرسنجيها، فرضيهاي بيربطي نيست. با توجه به نكات فوق براي راستيآزمايي نظرسنجيها لازم است نامزدها و خصوصا جبهه اصلاحات مستقلا دست به پيمايش بزنند.»!! موسسهاي كه در آن زمان استقلال داشت و تعدادي از جوانان زحمتكش و دقيق و با حداقل درآمد آن را اداره ميكردند، فقط به اين علت كه ملزم به اصول علمي بود و نتايجش باب طبع آقايان نبود، تحت اتهام كساني قرار گرفت كه بايد بيش از ديگران با اصول علمي و قواعد حرفهاي آشنا باشند و بيش از ديگران بايد شان اين اصول و قواعد را رعايت كنند. اگر اين شكست اخلاقي نيست، پس به چه چيزي بايد شكست اخلاقي گفت؟
اين رفتار نشان داد كه دوستان آب گيرشان نميآيد، و الا شناگران قابلي هستند. در گذشته چون نظرسنجيها به نفع آنان بود آن را تخطئه نكردند، به محض آنكه واقعيت برخلاف تصورشان شد، آن را نه تنها تخطئه كردند، بلكه اتهام امنيتي هم به آن زدند. نقد سوم به يادداشت بنده، محتوايي بود. خلاصه اين است كه چرا جبهه اصلاحات نبايد درباره مساله مهم برجام اظهارنظر كند؟
هنگامي كه ميگويم دوستان حوصله شنيدن حرفهاي ديگران را ندارند، همين يك شاهد كافي است. اول اينكه در متن بنده معلوم است كه منظورم نفي اظهارنظر درباره برجام نبود، بلكه درباره همه مسائل بود ولي چون درباره برجام موضع گرفتند، همين را ذكر كردم.
به علاوه توضيح دادم كه خودم و خيليهاي ديگر در اين باره حرف زدهايم و نوشتهايم و خيلي هم خوب است، همه اشخاص حقيقي همچنين كنند، ولي جبهه اصلاحات به صفت جايگاه حقوقي، اول بايد حساب خود را با شكست ۲۸ خرداد روشن كند و پيش از آن نميتوان به مسائل ديگر پرداخت. در حقيقت اين جبهه يك شخصيت حقوقي و وظيفهاي براي راهبري برنامههاي اصلاحات داشته است و اگر اعتبار آن در كليت خود مخدوش شده است ابتدا بايد اين اعتبار را احيا كند و زدن حرفهاي حتي درست و البته تكراري در موضوعي چون برجام نه ضرورت يا فوريت و اثرگذاري دارد و نه ميتواند موجب به حاشيه رفتن شكست ۲۸ خرداد و مسووليت عواقب آن شود.
به علاوه اگر اين موضعگيري براي اثرگذاري است در اين صورت كسي براي نظرات و مواضع اين جبهه با وضع كنوني حسابي باز نميكند، ولي اگر براي ثبت در تاريخ است كه پيشتر دهها بار گفتهايد و اين يكي هم چيزي بر آنها نميافزايد. دوستان ياد گرفتهاند كه شكستها را به گردن ديگران بيندازند و همچنان به همان راه قبلي ادامه دهند. اينبار ديگر چنين رفتاري شدني نيست. اتلاف وقت بيهوده است. آن بيانيه فاقد معنا و اثرگذاري بود. كسي هم براي آن تره خرد نكرد.
مردمي كه به دعوت آنان در انتخابات پاسخ منفي دادند، به طريق اولي به اين بيانيهها نيز بياعتنا هستند.
دور يكديگر نشستن و تحليلهاي تكراري و غير راهگشا دادن دردي را دوا نميكند. بايد تغييرات اساسي در راهبردها، تشكيلات و افراد داده شود. معلوم شود چه كساني چنين راهبردي را در آستين اصلاحطلبان گذاشتند و همچنان متولي حفظ آن در اين آستين هستند. هر چند در گذشته چشم اميد بسياري به جوانان اصلاحطلب بود، ولي در سالهاي گذشته آنان را نيز دچار رخوت كردند و معلوم نيست كه آيا منابع كافي براي بازسازي اين جبهه وجود دارد يا خير؟پايان
منبع:روزنامه اعتماد 30 آبان 1400 خورشیدی