آسیبشناسی وضع موجود- 5
علی شکوهی
ما مدعی هستیم اسلامی که بر اساس آن انقلاب شد، هنوز هم دارای پیام جذابی است و حتی بخش بزرگی از نسل جوان جامعه ما که از انقلاب و نظام ناراضی است و نسل ما را به دلیل مشارکت در انقلاب متهم میداند، وقتی با «اسلام پاریس» مواجه میشود به ما حق میدهد که برای آن اسلام مبارزه کنیم و حاکم شدن آن فهم از دین را بخواهیم. اما آیا هنوز همان اسلام مبنای عمل ماست و با همان اسلام مناسبات داخلی و خارجی و اقتصادی و فرهنگی کشور را سامان میدهیم؟ شخصا معتقدم که یکی از مهمترین آسیبهای موجود در جامعه انقلابی ما همین سیر ارتجاعی از «اسلام انقلاب» به «اسلام حکومت» است. منظور من از اسلام حکومت آن قرائتی است که اکنون بیشتر از سوی مبلغان حامی نظام با واسطه رسانههای رسمی تبلیغ میشود و همان فهمی است که احکامش متناسب با مصلحت قدرت نوسان پیدا میکند. قرار بود قدرت برای ما اصالت نداشته باشد و ابزاری برای خدمت به مردم و پیاده کردن ارزشهای اسلامی شود. امروز اما با اصالت پیدا کردن قدرت، این اسلام و ارزشهای آن است که تغییر ماهیت داده تا بهتر به قدرت خدمت کند. متاسفانه آن اسلام انسانی و معقول اکنون آسیب زیادی دیده است. در چهل سال گذشته به طرق مختلف شاهد تحریف و تغییر و تفسیر دلبخواه دین بودهایم تا حکومت کردن را برای کسانی آسان کند و مردم را به تدریج کنار بگذارد و نقد قدرت را ناممکن سازد و قدرت مطلقه را پدید آورد و از شفافیت عملکردها بکاهد و پاسخگویی را غیرضروری جلوه دهد و اصل برتر را کسب و حفظ قدرت با هر روش و راهی بداند. در «اسلام حکومت» دیگر مردم مبنای مشروعیت حکومت نیستند و نظارت بر قدرت از سوی مردم در عمل به رسمیت شناخته نمیشود. برداشت از اسلام با منطق قدرت و حکومت منجر به از دست رفتن جذابیت پیام آن میشود و به جای اندیشمندان و متفکران و نقادان و نویسندگان صاحب رای و نظر، بازار ثناگویان و قدرتپرستان و مداحان و روحانیون کمسواد گرم میشود. در این اسلام همه چیز حتی عدالت و آزادی و اخلاق در پای قدرت قربانی میشود.
در همین جا بهتر است مرز عقیدتی خودم را با برخی تجدیدنظرطلبان در حوزه دین روشن کنم. برخی با تکیه بر تجربه جمهوری اسلامی، دست به خانهتکانی عمیق در تمامی باورهای دینی خود زدهاند و اساسا به قرائتهایی از دین روی خوش نشان میدهند که کاری به سیاست ندارد و درصدد تشکیل حکومت نیست و ملاکهای دینی و شرعی برای گزینش مدیران اجتماعی را قبول ندارد و مبنا بودن دین در اداره کشور را نمیپذیرد. بنده بر این باورم که حتی اگر تجربه جمهوری اسلامی کاملا با شکست مواجه شود و روحانیت حاکم نتواند وعدههای انقلاب را به صورت نسبی محقق کند و روزی برسد که مردم از جمهوری اسلامی کاملا مایوس شوند باز هم باید از اسلام همانگونه که هست، دفاع و احکام دین در حوزه سیاست و حکومت را بازخوانی کرد و زنگارهای جهل و خرافه و قدرت را از آن زدود و دوباره با به صحنه آوردن دین عقلانی و انسانی و سازگار با مردمسالاری و تجارب بشر، نظام اسلامی را بازسازی کرد. صریحتر عرض میکنم: درسی که باید از شکست احتمالی تجربه جمهوری اسلامی بیاموزیم این نیست که دین را از صحنه سیاست خارج کنیم، بلکه این است که دیگر اجازه ندهیم دین، خادم قدرت و توجیهگر عملکرد غلط حکومتها شود. به تعبیر برخی نباید اجازه دهیم به جای حکومت دینی، دین حکومتی شکل بگیرد و همه نهادهای اجتماعی دین (مرجعیت، حوزه علمیه، مساجد و محافل مذهبی، وجوهات شرعی، هیاتهای عزاداری و…) تنها با منطق حکومت سنجیده شوند و استقلال خود را از دست بدهند و تابعی از قدرت باشند. ما مدافع حضور دین در عرصه اجتماع هستیم، اما وقتی حکومت به اسلام انقلاب وفادار نماند و در عملکرد آنان هم دنیاخواهی جای ارزشها را گرفته باشد، طبیعی است که جذابیت پیام دین کاهش یابد و دینگریزی و حتی دینستیزی در میان اقشاری از جامعه رواج پیدا کند. برای آنکه سهم عالمان حاکم و حاکمان عالم در وضعیت عمومی جامعه را درک کنیم، توجه به نکات این روایت از امام علی(ع) را مفید میدانم: الإمامُ علیٌّ علیه السلام ـ لمّا سُئل عن أحوالِ العامّهِ ـ: إنّما هی مِن فسادِ الخاصّهِ، و إنّما الخاصّهُ لیُقسّمُون علی خمسٍ: العُلماءُ و هُمُ الأدِلاّءُ علیالله، و الزُّهّادُ و هُمُ الطریقُ إلیالله ِ، و التُّجّارُ و هُم اُمناءُالله ِ، و الغُزاهُ و هُم أنصارُ دِینِالله ِ، و الحُکّامُ و هُم رُعاهُ خلقِالله ِ. فإذا کان العالِمُ طمّاعا و للمالِ جمّاعا فبِمن یُستدلُّ؟! و إذا کان الزاهِدُ راغِبا و لِما فی أیدِی الناسِ طالِبا فبِمن یُقتدی؟! و إذا کان التاجِرُ خائنا و للزکاهِ مانِعا فبِمن یُستوثقُ؟! و إذا کان الغازِی مُراییا و للکسبِ ناظِرا فبِمن یُذبُّ عنِ المسلمین؟! و إذا کان الحاکِمُ ظالِما و فی الأحکامِ جائرا فبِمن یُنصرُ المظلومُ علی الظالِمِ؟! فواللّه ِ ما أتلف الناس إلاّ العُلماءُ الطّمّاعُون و الزُّهّادُ الراغِبون و التُّجّارُ الخائنون و الغُزاهُ المُراوون و الحُکّامُ الجائرُون و سیعلمُ الذین ظلمُواای مُنقلبٍ ینقلِبون.
امام علی علیه السلام در پاسخ به سوال از احوال عامه مردم فرمود: فساد توده مردم، ناشی از فساد خواص است. خواص به پنج گروه تقسیم میشوند: عالمان که راهنمایان به سوی خدایند، پارسایان که راه منتهی به خدایند، بازرگانان که امنای خدایند، رزمندگان که یاوران دین خدایند و زمامداران که سرپرستان خلق خدایند. پس اگر عالم طماع و مالاندوز باشد، دیگر از چه کسی باید راهنمایی خواست و اگر پارسا به دنیا و آنچه مردم دارند راغب باشد، دیگر به چه کسی اقتدا شود و اگر بازرگان خیانتپیشه باشد و زکات ندهد، به چه کسی میتوان اطمینان و اعتماد کرد و اگر رزمنده خودنما باشد و چشم به کسب مال و ثروت داشته باشد، دیگر به وسیله چه کسی از مسلمانان دفاع شود و اگر زمامدار ستمگر باشد و در احکام و فرامین ستم و بیعدالتی روا دارد، دیگر به وسیله چه کسی داد ستمدیده از ستمگر گرفته شود؟ سوگند به خدا که مردم را نابود نکرد مگر عالمان طمعکار و پارسایان دنیاخواه و بازرگانان خیانتپیشه و رزمندگان ریاکار و زمامداران ستمگر. «و به زودی کسانی که ستم کردهاند، بدانند که به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت». ادامه دارد
منبع:روزنامه اعتماد4 آذر 1400 خورشیدی