میانه سعید جلیلی و جواد ظریف
فياض زاهد
تا اينجاي كار سناريوي مناسبات اتمي ايران با قدرتهاي بزرگ همانگونه پيش ميرود كه طرفين انتظار داشتهاند. شطرنجي سخت و پيچيدگيهايي قابل حدس. هر دو طرف نهايت تلاش خود را براي محدود كردن مهرههاي بازي يكديگر بهكار بستهاند. ايران تا توانسته ظرفيت غنيسازي خود را بالا برده، تيم بايدن هم نه تنها توانستهاند سياست اسراييل را با استراتژيهاي خود همراه كنند، بلكه به اجماعي منطقهاي و بينالمللي عليه ايران دست يافتهاند. يعني هر دو طرف از مجموع ظرفيتهاي خود نهايت استفاده را بردهاند. در دوره ترامپ اين امريكا بود كه مسوول شكست برجام بود، اينك به بركت اتخاذ سياست نامناسب رسانهاي و استقرار تيم جديد از سوي ايران، اين فضا عليه ايران شكل گرفته است. يادمان باشد نه قدرت رسانهاي برابر با طرف غربي را داريم و نه اصولا درك درستي از اين مقوله در صحنه ديپلماسي بينالمللي داريم. متاسفانه هنوز نتوانستهايم بين اظهارات و كنشهاي مناسب براي نمازجمعهها و مخاطب داخلي و بازيگران رند بينالمللي تفاوتي قائل شويم! اين امر ريشهدار هم هست. در زمان جنگ هم اين خطا رخ داده بود. صدام به كشور ما حمله كرده بود، اما در سازمان ملل به دنبال آتشبس و صلح بوديم، ما مورد هجوم قرار گرفته بوديم و از جنگ تا پيروزي در سطح بينالمللي سخن ميگفتيم. موضوع ديگر به ارزيابي دقيق طرفيني باز ميگردد. طرف غربي بايد بداند كه تيم ايراني به هر قيمتي توافق نخواهد كرد. فرض آنها بر اين امر نهفته است كه ايران عليرغم لحن تند خود نهايتا مجبور به پذيرش توافق است. ارزيابي آنها بر دو بال امنيتي و اقتصادي سوار است، ضمن آنكه اقتصاد را مويد فشار امنيتي نيز ميدانند. خرده بحرانها كه ميتواند در حوزههايي چون برق، گاز و آب در كنار سقوط بورس و ناكارآمدي سيستمي مردم را به هر بهانهاي به خيابانها كشيده و سپر امنيتي كشور را تضعيف و زمينه برتري آنها را فراهم كند. هماينك ايران تا سقف يك ميليون بشكه نفت ميفروشد. اين امر بدون ترديد با سهلگيري دولت جديد امريكا صورت گرفته است. اما اگر آنها بدانند ته اين كوچه، بنبست است، فشارها را براي قطع اين باريكه افزايش خواهند داد. يادمان باشد در اين مسير تنهاييم. نه چين و نه روسيه كمكي به ما نخواهند كرد.
ما بايد از توهم حمايت بينالمللي اين دو قدرت خارج شويم. ايران براي هر دوي اين دو قدرت بسته به وزن و اعتبار و قدرتي كه در چانهزنيهاي بينالطرفيني (غرب-شرق) معنا دارد، لذا براساس قاعده مرسوم تبيين منافع ملي، ميتوانيم قواعد بازي را انتظار كشيم. از سوي ديگر برخلاف ترامپ، دموكراتها قدرت اجماعسازي قدرتمندي دارند. آنها هماينك علاوه بر شركاي خود، چين و روسيه را نيز براي اعمال فشاري ضروري در كنار خود سامان خواهند داد. هم چين و هم روسيه پروندههاي گشودهاي دارند كه توافق و معامله با امريكا برايشان از اولويت افزونتري برخوردار است. ايران ميتواند يكي از كارتهاي بازي آنها باشد. ما در ظاهر هم كه شده بايد اين مزيت را از آنها بگيريم. كافي است نشان دهيم كه همه تخممرغهايمان در سبد آنها قرار ندارد. در اين بازي پيچيده قرار نيست كه پالسهاي نادرست بفرستيم. امير عبداللهيان يا علي باقري در يك گوشه دنيا، در يك راهروي تنگ، در يك جلسه بينالمللي ميتوانند تنها يك ليوان قهوه به همتاي امريكايي خود تعارف كنند. همين اندك بازيگري پيام خود را ميرساند. نه چين و نه روسيه نبايد فكر كنند كه ما مجبور به احتضار بينالمللي در چنبره منافع آنها هستيم. سياست راهبردي امام و نظام مبتني بر سياست نه شرقي و نه غربي يك امتياز و مزيت بزرگ است. شعار اما در دوره جنگ سرد مطرح شد، در زماني كه تنها معيار شناخته شده تعلق به يكي از دو بلوك شرق و غرب است، در دنياي چند قطبي امروز اين سياست كارايي بهتر و والاتري دارد. دولت آقاي رييسي ميتواند اين نقش را بازي كند. آنها مورد تاييد هستند. دولتهاي پيشين از چنين اعتباري در داخل برخوردار نبودند، لذا از اين مزيت تاريخي استفاده كنند. اينكه طرفهاي غربي ما را از شوراي حكام و شوراي امنيت و گزينههاي روي ميز ميترسانند اما عملا اقدامي افراطي انجام نميدهند، يعني آنكه منتظر فرجام خوش داستان هستند. اين نقطه مثبت ماجراست. نكته بعدي در اين ميان تكنيك و افراد مذاكرهكننده هستند. اميدوارم در اين مرحله تيم ايران تركيبي از افكار سعيد جليلي و جواد ظريف باشد. شايد بر اين روش خرده بگيريد. لازم است توضيح دهم كه اين دولت مبنايش بر تعلقات ايدئولوژيك و گاهي خيالپردازانه است. از سويي مدل جواد ظريف هم در عمل و در نتيجه سياست احمقانه امريكاييها به نتيجه دلخواه نرسيد. تاريخ امريكا مشحون از اين فريبكاريها يا كنشهاي رياكارانه است. تنها كافي است به تاريخ ديپلماسي آنها در قبال دولتهايي چون مصدق و آلنده و دولتهاي امريكاي جنوبي نگاهي بيندازيم. به نحوه رفتارشان با دولت خاتمي و روحاني نگاهي كنيم. آنها به شدت بياعتبار و غيرقابل اعتماد هستند. اما معنايش آن نيست كه روسها و چينيها معتبر و محل اتكا هستند. اگر غربگرايي و غربزدگي بد است، شرقگرايي و در كوره روسيه ذوب شدن كه خلاف عقل است! مزيت ما در جهان چندقطبي بايد بازي در بين اين نيروها باشد. شايد پرونده هستهاي بتواند محل تولد اين استراتژي باشد، به همين دليل معتقدم تيم ايران بايد ميانه جليلي و ظريف باشد. شاه ايران متحد غرب بود، اما در مقطعي كه خواست ذوبآهن و صنعت فولاد را به ايران بياورد از سوي امريكا حمايت نشد. او وزير اقتصادش را به مسكو فرستاد. به او گفته بود تا رضايت آلكسي كاسيگين نخستوزير برژنف را نگرفتي برنگرد. تراكتورسازي تبريز و ذوبآهن اصفهان و دهها صنعت ديگر نتيجه آن استراتژي شاه بود. ايران به نتيجه مثبت مذاكرات نيازمند است. امريكا هم نيز! احتمال جنگ در منطقه وجود دارد اما نه به شدت قبل. اسراييل هم عليرغم مانورهايش تمايلي به ايجاد جنگ ندارد، جز آنكه از نظر امنيتي احساس خطر هويتي كند. امريكا و غرب از اين جرثومه بدنام براي تهديد ايران استفاده ميكنند اما خواهان جنگ و تنش نيستند. معقول نيست امريكا از افغانستان و عراق خارج شود و آنگاه خود را درگير جنگ ديگري كند. اما اين خوشخيالي است اگر فرض كنيم سايه جنگ به طور كامل از منطقه رخت بربسته است. اين امر بستگي به چگونگي توافق و تضمينهاي طرفيني دارد. نه ايران و نه امريكا نبايد مذاكرات را براي خود حيثيتي كنند. روشن است كه هم امريكا و هم ايران درنهايت مجبورند امتيازاتي به يكديگر بدهند. ايران در عاليترين سطح خود تصميم به نيل به توافق دارد، اما اين به معناي پذيرش هر خفتي نخواهد بود. مهمترين بخش هر استراتژي درك درست موجبات طرفين است. نه رقيبت را دستكم بگير و نه آن را تحقير كن.
منبع:روزنامه اعتماد 6 آذر 1400 خورشیدی