آسیبشناسی وضع موجود
علي شكوهي
قصد نداشتم اين سلسله مقالات اين همه طولاني شود و بنابراين ناچارم دامنه آن را جمع كنم تا خستهكننده نشود. طبعا همه حرفها را نبايد در اين قالب زد و بهانه براي حرف زدن باز هم فراهم ميشود. در اين سلسله نوشتهها هدفم اين بود كه برخي دلايل تغيير كردن نيروهاي انقلاب را بيان كنم و اينكه چرا بسياري از نيروهاي انقلابي ديروز، امروز نظرات ديگري دارند و در دفاع از انقلاب اسلامي مانند گذشته سخن نميگويند. جمعي از اين نيروها اكنون به صف معترضان و منتقدان حاكمان كنوني پيوستهاند و شلاق انتقاد و اعتراض آنان جديتر بر پيكر حكومت وارد ميشود. اينان خيلي دغدغه قدرت و ثروت و موقعيت سياسي خود را ندارند و اعتراض آنان به حذفشان از صحنه قدرت نيست بلكه بيشتر به اين دليل معترضند كه جمهوري اسلامي در حال استحاله شدن از ماهيت انقلابي خود است و دفاع از آن ممكن نيست. آنان هنوز وظيفه خود را نقد درونگفتماني انقلاب اسلامي و حاكميت ميدانند و اميدوارند حاكمان، خود پيشقدم شوند و روند اداره كشور را اصلاح كنند، پيش از آنكه دير شود. در جريان بررسي برخي از اين دلايل، به بازخواني كلي روند پيروزي انقلاب اسلامي پرداختيم و گفتيم كه جمهوري اسلامي نه از نظر تئوريك، يك نظريه مورد توافق راهنماي عمل داشت و نه نمونه و تجربه مشابهي را در دوره معاصر ميتوانست الگوي خود معرفي كند. به دليل همين نداشتن الگو و تئوري، مجبور شد به روش آزمايش و خطا متوسل شود و هزينههاي سنگيني را براي رسيدن به الگوي كشورداري مختص به خود بپردازد در حالي كه ميتوانست از تجربه ديگر جوامع به آساني بهره ببرد و «چرخ را از ابتدا اختراع نكند.» بگذريم كه برخي هنوز هم تجربه نياموخته و درصددند اقتصاد و مديريت و سياست اسلامي را پي بريزند و حتي مدعي داشتن فيزيك و شيمي اسلامي! هم هستند. اهداف انقلاب اسلامي در مقطع پيروزي انقلاب اسلامي بيش از آنكه ايجابي باشد، سلبي و بيش از آنكه عملي و قابل تحقق باشد، آرماني بود. در واقع انقلابيون ميدانستند كه چه نميخواهند اما خيلي نميدانستند كه چه ميخواهند. ذهنيت بسيط انقلابيون چنين القا كرده بود كه اگر شاه برود ما به آساني ميتوانيم الگوي اسلامي و انقلابي موردنظر خودمان را پياده و آرمانهايي مانند عدالت و رفاه و پيشرفت و آزادي و اخلاق و دينداري را عملي كنيم. در عمل معلوم شد كه كار سختتر از آني است كه انقلابيون تصور ميكردند و ناكامي عملي در تحقق آن آرمانها يك واقعيتي است كه انكار نميتوان كرد. شايد دلايل آن را به دشمني بيگانه و جنگ و تحريم و ديگر عوامل نسبت بدهند اما نداشتن ايده پيشرفت و فقدان برنامه و ناكارآمدي مديريتي در داخل را نميتوان در پس عوامل خارجي پنهان كرد. مهمترين ايرادي كه اين دست از انقلابيون معترض و منتقد متوجه جمهوري اسلامي ميدانند فاصله گرفتن عملي حاكمان از اسلام انقلاب است.
اسلام انقلاب از نظر آنان بسيار انساني و بهروز و پاسخگو و متناسب با عقل و تجربه بشري بود و حق مخالف را به رسميت ميشناخت و براي حاكمان حق ويژه قائل نبود و به نقش مردم در مشروعيتبخشي به همه اركان حكومت اصرار داشت. آن اسلامي كه جذابيت آن منجر به پيوستن يكپارچه مردم به جريان انقلاب شد، غير از اسلامي است كه امروز ترويج ميشود كه بيشتر براي تطهير حاكمان و توجيه عملكردهاي خلاف آنان طراحي شده است.
پيرو تغيير محتواي اسلام انقلاب، شاهد تغيير محتواي بقيه مباني جمهوري اسلامي هم هستيم. جمهوريت در عمل در حد برگزاري انتخابات آن هم با مبنا بودن نظارت استصوابي حذفي تنزل پيدا كرده است و همه لوازم جمهوريت و مردمسالاري ناديده انگاشته ميشود. فهم مردمسالارانه از قانون اساسي كنار گذاشته شده و تفسيري اقتدارگرايانه جايگزين آن شده است. بر همين اساس، قرائت امام خميني و حتي رهبري نظام از ولايت فقيه كه بر ضرورت مشروعيت مردمي ولي فقيه تاكيد داشتند، عملا حذف شد و جايش را انديشه يك فقيه ضدجمهوريت گرفت كه رسما معتقد است اساسا مردم حق حكومت ندارند كه بخواهند اين حق را به ولي فقيه بدهند! انقلابيون معترض و منتقد به اين روندهاي ناسازگار با مردمسالاري هم اعتراض دارند.
حق اين بود كه در اين مرحله به سراغ درك حاكمان از مسائل سياست داخلي و امنيت ملي، مناسبات بينالمللي و سياست خارجي، وضعيت اقتصادي و اجتماعي، موضوع آزادي و استقلال، توسعه و پيشرفت و مواردي از اين دست برويم و چرايي مقبول نيفتادن نظرات حاكمان در نزد اين دست از منتقدان را مورد توجه قرار بدهيم. همچنين لازم بود به نتايج عملكرد جمهوري اسلامي و دستاوردهاي عيني نظام هم بپردازيم و از تورم و فقر ناشي از آن، رانتخواري و فساد اقتصادي طبقه حاكم، شكاف طبقاتي و اختلاف فاحش درآمدها، آمار ترسناك آسيبهاي اجتماعي، تبعيض قومي و مذهبي، شكاف بيننسلي و بيهويتي نسل جوان، كاهش تعلق ملي و فرار مغزها، دينگريزي و حتي دينستيزي اقشاري از مردم و… سخن بگوييم تا شايد حاكمان در باورها و عملكرد خود تجديدنظر كنند و دستكم بدانند كه امثال ما چرا منتقد و معترضيم. به خاطر كشدار نشدن اين سلسله نوشتهها از ورود مفصل به اين موضوعات پرهيز ميكنم، در عين حال يك مورد را در انتها مورد توجه قرار ميدهم كه اين روزها مورد ابتلاي ماست. در تنظيم مناسبات جهاني، جمهوري اسلامي هنوز ذهنيت دوران جنگ سرد را دارد و علاقهمند است كه با حذف شوروي سابق، در يك جانب دوقطبي سياسي و ايدئولوژيك جهاني قرار بگيرد. در واقع در جمهوري اسلامي اين مفروض انگاشته ميشود كه جنگ اسلام و ليبراليسم بزرگترين جنگ اعتقادي موجود و تعارض سياسي ايران و امريكا، اصليترين منازعه سياسي در جهان كنوني است. حاكمان جمهوري اسلامي از اين دوگانگي استقبال كرده و آن را دليل درستي مواضع خود تفسير ميكنند. به باور آنان ما در حال بازتعريف قدرت و ثروت جهاني هستيم و نظم تازهاي را براي جهان در ذهن داريم كه در حال عملي شدن است و كافي است جمهوري اسلامي مدتي در اين موقعيت استوار بماند تا ملتها و دولتهاي ديگر هم به ما بپيوندند. برخي از اينان آنقدر به درستي تحليل خود ايمان دارند كه درباره تبديل كاخ سفيد به حسينيه صحبت ميكنند و مدعي هستند كه هر وقت اراده كنند ميتوانند اسراييل را از صحنه روزگار حذف كنند. پذيرش اين ادعاها استعداد ميخواهد كه بنده ندارم. به اعتقاد ما جمهوري اسلامي بايد بهاي اصلي را به درون و حل مشكلات مردمش بدهد. قرار دادن داوطلبانه جمهوري اسلامي در يك سوي تعارضات جهاني يعني نشناختن مناسبات بينالمللي و توهم ابرقدرتپنداري و بار كردن هزينه بر ملت و طبعا مطلوب نيست. ما در مسائل جهاني در حد توان كشور مسووليت داريم و نه به اندازه آرمانهاي بلندمان. ابتدا بايد مشكلات داخلي را حل كرد و كشور را از منظر اقتصادي به قدرت منطقهاي تبديل كنيم تا توان مقابله با سياستهاي امپرياليستي امريكا و اذناب منطقهاي آن فراهم شود. كلام آخر: باور كنيد انقلابيون منتقد و معترض، دست از آرمانهاي انقلابي خود برنداشتهاند بلكه وفاداري به همان آرمانهاست كه آنان را به منتقدان دلسوز نظام تبديل كرده است. سخن اين نسل انقلابي را بشنويد و قدر آنان را بدانيد و الا خداوند اين دلسوزان را از شما خواهد گرفت و كساني را نصيب شما خواهد كرد كه جز به نابود كردن و تخريب و شورش كور اجتماعي نميانديشند. خدا آن روز را نياورد.
منبع: روزنامه اعتماد 13 آذر 1400 خورشیدی