1

اصلاحِ اصلاحات

ارزيابي تلاش اصلاح‌طلبان براي «اصلاحِ اصلاحات» در گفت‌وگوي «اعتماد» با محمد عطريانفر

عملكرد مان ضعيف است

عليرضا كيانپور

ميانه آبان ‌ماه و پيش از ازسرگيري مذاكرات احياي برجام در دولت سيزدهم، جبهه اصلاح‌طلبان ايران در بيانيه‌اي تحليلي به اين موضوع پرداخت و به فاصله كمتر از يك هفته، عباس عبدي روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب در يادداشتي با عنوان «بي‌معنايي يك بيانيه» ضمن انتقاد از اين رفتار سياسي اصلاح‌طلبان، آنچه در جريان انتخابات اخير در اين اردوگاه رقم خوردرا به نقد كشيد و ازجمله نوشت: «جبهه اصلاحات پس از شكست قاطع سياسي و ناتواني مطلق در آوردن مردم به پاي صندوق‌هاي راي در خرداد ۱۴۰۰، پيش از هر اقدامي از جمله موضع‌گيري درباره برجام يا ساير امور، بايد ابتدا موجوديت خود را بازنگري و تحليل كند.» عبدي همچنين در يادداشتي ديگر كه در 2 شماره پياپي روزهاي پاياني آبان ‌ماه «اعتماد» منتشر شد، اين انتقاد درون‌گفتماني را دنبال كرد و با تاكيد بر اينكه كنش سياسي اصلاح‌طلبان به حضور در رقابت انتخاباتي محدود شده، اين رفتار اصلاح‌طلبان را به كنايه مصداق «بازي راي و صندوق» تعبير كرد و به‌خصوص با اشاره به آنچه طي ساعات پاياني روز 28 خرداد ماه 1400 در دستوركار طيفي خاص از نيروهاي اصلاح‌طلب قرار گرفت و به‌رغم آگاهي از آراي اندك گزينه موردنظرشان، اين‌طور القا كرد كه آن كانديدا تا پيروزي در انتخابات رياست‌جمهوري 1400 فاصله‌اي اندك دارد. رفتاري كه به ‌باور عبدي نه‌تنها پيروزي سياسي را براي اصلاح‌طلبان به ارمغان نياورد، بلكه در عين حال منجر به آن شد كه آنان در ميدان اخلاق سياسي نيز بازنده باشند. محمد عطريانفر عضو ارشد حزب كارگزاران سازندگي به عنوان يكي از احزاب شاخصي كه بر حمايت از يكي از كانديداهاي موردنظر شوراي نگهبان تاكيد داشت، اگرچه انتقاد عبدي را در مجموع رد نمي‌كند اما معتقد است كه بهتر بود به‌جاي طرح بحث در فضاي عمومي، اين مسائل در جلسات خصوصي مطرح شود. عبدي البته در يكي از آن سه يادداشت روزهاي پاياني آبان‌ ماه به اين انتقاد پاسخ گفته و توضيح داده بود كه چرا از تريبون مطبوعات به نقد درون‌گفتماني برخاسته است و آنچه در ادامه مي‌خوانيد مشرح ديدگاه محمد عطريانفر است كه در گفت‌وگو با «اعتماد» مطرح شد.

    بحث آسيب‌شناسي و بازسازي گفتماني جريان اصلاحات، تقريبا هر بار بعد از انتخابات مطرح شده و هربار به فراموشي سپرده مي‌شود تا بزنگاه انتخاباتي بعد. در عمل اما اتفاقي نمي‌افتد جز تاكيد همگاني بر لزوم اصلاحِ اصلاحات و بازنگري و بازسازي گفتماني. اخيرا آقاي عباس عبدي در يادداشت‌هايي به آسيب‌شناسي و نقد رفتار سياسي جريان اصلاحات در انتخابات اخير پرداخت و با اشاره به صدور بيانيه‌هايي كه هرازگاه از سوي جبهه اصلاحات صادر مي‌شود، اين رفتار و تاكتيك سياسي را به عنوان يكي از معدود اقداماتي كه اصلاح‌طلبان در فاصله دو انتخابات و زماني كه در قدرت حضور ندارند، دنبال مي‌كنند، به‌دليل روحيه انفعالي كه در اين رفتار ديده مي‌شود، به نقد كشيد. 

اين نكاتي كه شما اشاره كرديد، گريبانگير همه احزاب زير چتر جبهه اصلاحات يا دوم خرداد است. درواقع همگي دغدغه‌هايي دارند و نگراني‌هايي را ابراز مي‌كنند و توقع دارند كه آينده بهتر از گذشته باشد. معتقدم در مقام روايت آنچه از سوي دوستان ما از جبهه دوم خرداد مطرح مي‌كنند، كاملا‌ درست است اما در مقام كار و كنش سياسي به صرف اينكه نكته‌اي را تحت عنوان آسيب وضع موجود مطرح كنيم، كفايت نمي‌كند. دوستان ما بايد به ‌جاي گفت‌وگوي رسانه‌اي، بيشتر وجهه همت‌شان را صرف نشست‌هاي تشكيلاتي و گفت‌وگوهاي درون‌تشكيلاتي كرده و حول محور آقاي خاتمي برنامه‌ريزي كنند. من هم با شما هم‌عقيده‌ام و معتقدم به صرف اينكه درد و مشكلي را بيان كنيم، اتفاقي نمي‌افتد و براي علاج مشكلات بايد بر پايه برنامه‌ريزي دقيق، اقدام كنيم؛ به‌خصوص در شرايط فعلي كه دوستان ما در جبهه دوم خرداد از هرگونه زمينه‌اي براي حضور در مناصب قدرت خارج هستند و طبعا در اين شرايط هر آن كه براي فعاليت سياسي تلاش مي‌كند، داراي صداقت كافي است و به دور از تمنيات و تعلقات قدرت، دوست دارد به نفع مردم گامي بردارد. از اين جهت فكر مي‌كنم بايد بيشتر توقع‌مان اين باشد كه دوستان و به‌خصوص چهره‌هاي شاخص و موثر در جريان اصلاحات هرچه زودتر گردهم جمع شده و حول محور آقاي خاتمي برنامه‌ريزي كنند تا بتوانند در راستاي بازسازي اعتماد ملي و ترميم پايگاه اجتماعي اين جريان سياسي تلاش كنند. اگر اين اتفاق بيفتد، طبعا نيروهاي دوم خردادي دوباره روحيه خود را به دست آورده و مي‌توانند در ادامه مسير و در راستاي تحقق اصلاحات مدنظر خود گام بردارند.

    با توجه به اشاره‌اي به لزوم گفت‌وگوي درون‌تشكيلاتي در نشست‌هاي حزبي به‌ جاي گفت‌وگوي رسانه‌اي همچون آنچه در مورد يادداشت آقاي عبدي مثال زدم، دو نكته محل‌تامل است كه اتفاقا آقاي عبدي هم به نحوي به آن پرداخته؛ يك اينكه انتقادهايي را كه امروز مطرح شده، در گذشته نيز در همين جلسات حزبي مطرح كرده و به نتيجه‌ مشخصي دست پيدا نكرده‌اند و مهم‌تر آنكه اساسا گفت‌وگوي انتقادي در فضاي عمومي شكل مي‌گيرد، نه در جلسات خصوصي. درواقع در فضاي عمومي است كه طرح يك انتقاد با واكنش‌هاي مثبت و منفي مواجه شده و درنتيجه گفت‌وگوي انتقادي شكل مي‌گيرد.

ببينيد، سخن و نقد آقاي عبدي، به اعتقاد من هم كاملا درست است اما ناظر بر بخشي از ماجراست. درواقع اگر قرار بر اين باشد كه سياست‌ورزي بر مبناي بلندگوهاي تبليغاتي و رسانه‌اي مطرح شود، سنگ روي سنگ بند نمي‌شود؛ بنابراين اگر بخواهم فرمايش آقاي عبدي را تكميل كنم بايد بگويم كه اگر جريان اصلاحات مجموعه تدابير و تصميمات خود را در گفت‌وگوهاي سازنده و انتقادي درون‌تشكيلاتي شكل بدهد، بايد نتايج آن را در اولين فرصت به اطلاع جامعه مخاطب و جامعه سياسي برساند. درنتيجه اگر قرار باشد صرفا به بخشي از اين ماجرا ملتزم باشيم و فقط و فقط عرصه عمومي را ملاك سياست‌ورزي قرار دهيم، فكر نمي‌كنم كه بتوانيم كاري از پيش ببريم. عرصه عمومي، عرصه عرضه فعاليت و تدابير و تصميم‌هاست و احتمالا با اين انتظار كه با نظارت مردمي بازخورد و واكنش‌هايي مناسب دريافت كنيم. به تعبير ديگر اگر بخواهم با فرمايش آقاي عبدي همراهي كنم بايد بگويم كه آنچه در اين گفتار مورداشاره قرار گرفته، جزو شروط لازم است ولي كافي نيست. درواقع نشست‌هاي تخصصي، فكري، برنامه‌اي و تشكيلاتي جزو لوازم و ضرورت‌هاي الزام‌آوري است كه در تركيب با حضور در عرصه عمومي مي‌تواند راهگشا باشد.

    يك بحث مهم در نقد رفتار و عملكرد جبهه اصلاحات، گستردگي ديدگاه افراد و طيف‌هاي فكري-سياسي درون اين جبهه يا جريان سياسي است. به اين ترتيب كه ديدگاه افراد يا احزاب عضو جبهه اصلاحات، گاه چنان نسبت ‌به يكديگر متفاوت و متعارض است كه دستيابي به اجماع درمورد يك تصميم سياسي در عمل ناممكن است يا به تعبيري اجماعي كاريكاتوري حاصل مي‌شود؛ به اين ترتيب كه جبهه اصلاحات اعلام مي‌كند كه تصميم نهايي بر فرض راهبرد A است اما درصورتي‌كه هركدام از احزاب عضو جبهه به راهبرد B نظر دارند، مجازند مطابق خواست خود اقدام كنند كه مصداق روشن آن را در دو انتخابات مجلس يازدهم و رياست‌جمهوري سيزدهم ديديم كه به‌روشني آسيب‌زا و كاهنده است؛ آيا اساسا‌ اطلاق تعبيرِ «اجماع سياسي» به اين رفتار منطقي و معنادار است؟ و اينكه نظرتان در مورد اين روش مشخصا نسبت ‌به انتخابات 1400 چيست؟

تلاش‌هاي سياسي افرادي كه فعاليت اجتماعي و مدني دارند و علاقه‌مندند به نفع مردم بينديشند و كار كنند، داراي زمينه‌ها و ديدگاه‌هاي متنوعي هستند. هيچ‌گاه نمي‌شود دو شخص يا دو جريان يا دو گروه با افق فكري مشابه براي هميشه و به تمامي يكسان و به اصطلاح طابق النعل بالنعل برهم منطبق باشد. اين خصلت تنوع در فعاليت‌هاي جبهه‌اي به وفور ديده مي‌شود و حتي اگر اين جبهه به يك حزب فراگير و بزرگ تبديل شود، باز درون احزاب هم طيف‌ها و فراكسيون‌هاي اكستريميستي چپ و راست شكل مي‌گيرد. از اين جهت كمتر اتفاق مي‌افتد كه اعضاي يك حزب يا جبهه سياسي بتوانند در هر زمينه و موضوعي كه با آن روبه‌رو مي‌شوند، به اجماع برسند. «اجماع» اراده فائقه‌اي است كه معمولا در شرايط تكثر نيروها رخ نمي‌دهد و به همين دليل معمولا به ‌جاي قاعده «اجماع»، سخن از قاعده «اكثريت» به ميان مي‌آيد. از اين جهت كه وقتي مجموعه‌اي با يكديگر كار مي‌كنند، طبيعتا بهتر است كه به اجماع برسند اما اگر چنين نشد، موضوع متوقف نخواهد شد و بايد اين توقع را داشته باشند كه اكثريت اعضا بتوانند در يك موضوع به نظريه‌اي واحد برسند و اقليت هم طبعا بايد از نظر اكثريت تبعيت كند. بنابراين تاكيد بر اينكه الزاما در هر زمينه‌اي اجماع حاصل شود، بيشتر شعاري فريبنده است و بيش از آنكه راهگشا باشد، مي‌تواند منجر به آن شود كه بحث به بن‌بست برسد.

    اما مگر در همين انتخابات رياست‌جمهوري اخير، نظر اكثريت ناظر بر عدم حمايت از كانديداهاي غيراصلاح‌طلب تشكيلاتي نبود؟ 

مجموعه «جبهه اصلاحات ايران» در جريان انتخابات رياست‌جمهوري سيزدهم از جانب تمامي احزاب عضو جبهه هماهنگي اصلاح‌طلبان ماموريت داشت كه در اين قضيه توافق، همراهي و نظر مثبت تمامي احزاب را به دست بياورد. بر اين اساس ملاك و موازيني را در بحث ضرورت حمايت يكپارچه از افراد مطرح كردند و آن اينكه اگر كانديدايي بخواهد به عنوان كانديداي موردحمايت جبهه اصلاحات ايران وارد گود انتخابات شود و همه احزاب و اشخاص زيرمجموعه جبهه نيز از او در مسير انتخابات حمايت كنند، بايد موفق به جلب نظر دست‌كم دو سوم آرا شود. حال آنكه ملاك دوسوم آرا، ملاكي بسيار سنگين و دشوارياب است كه صرفا در برخي تصميم‌گيري‌هاي سياسي مبتني بر راي‌گيري مطرح است. درواقع اين ضريب و ميزان دوسوم براي امور معمول سياسي ميزان و ضريبي بسيار سنگين است و به نظر مي‌رسد دوستان ما در جبهه اصلاحات بعضا دچار توقع بيش از اندازه از خود شده و درنتيجه نتوانستند به گزينه واحد برسند. اگر بخواهم به‌طور مصداقي استدلال كنم كه چرا معتقدم اين ملاك دوسوم در بحث حمايت از كانديداهاي انتخابات ملاك سنگيني است، مي‌توان به نحوه عملكرد خود اين دوستان در قبال اين ملاك سنگين ارجاع بدهم. به اين ترتيب كه دوستان وقتي كانديداهايي همچون آقايان مهرعليزاده يا همتي نتوانستند دوسوم آراي جبهه اصلاحات ايران را به دست بياورند، دوستان در مواجهه با اين مهم كه چنين نصابي بسيار دشوار و دست‌نيافتني است، مجددا توافق كردند كه هر حزب و تشكلي مجاز است مطابق با توافق سياسي درون‌تشكيلاتي و درون‌حزبي خود گام بردارد. حال آنكه نفسِ تصميم و توافق دوم به اين معناست كه توافق نخست ناظر بر نصاب دو سوم آرا، ملاكي بلندپروازانه بوده و به تعبيري مي‌توان گفت كه ملاك دوم ملاك نخست را نقض كرده است. به‌خصوص آنكه در بحث خاص انتخابات رياست‌جمهوري سيزدهم، اگرچه آقاي مهرعليزاده كمتر راي آورد اما آقاي همتي براي رسيدن به نصاب دوسوم از مجموع آراي اعضا و احزاب جبهه اصلاحات ايران تنها يك راي كم داشت. درنتيجه اين سوال مطرح مي‌شود كه چطور ممكن است كانديدايي كه مورد احترام اصلاح‌طلبان و احزاب اصلاح‌طلب است، موفق به كسب چيزي حدود 62 تا 63 درصد آراي اصلاح‌طلبان شود اما اصلاح‌طلبان نتوانند به‌طور فراگير و اجماعي از او حمايت كنند. اين شرايط ناشي از آن است كه ما در موازين نخست دچار افراط شديم و همين افراط در موازين نخست باعث شد كه ما در انتهاي مسير به بن‌بست رسيديم. لذا فعاليت‌هاي دوستان در جريان‌هاي سياسي بايد واقع‌گرا و واقع‌بين باشد. ما در گذشته‌هاي دور نيز براي تصميم‌گيري‌هاي جبهه‌اي در جريان اصلاحات، ملاك و معيار منطقي لحاظ نمي‌كرديم.

    در بحث حمايت موردي اصلاح‌طلبان از آقاي همتي دو نكته محل تامل است. اول باتوجه به اينكه جنابعالي به واقع‌گرايي و واقع‌بيني سياسي تاكيد داريد، برخي معتقدند فضاي حاكم بر جامعه طي ماه‌هاي منتج به انتخابات به ‌گونه‌اي بود كه مي‌شد مشاركت حداقلي را پيش‌بيني كرد يا دست‌كم روشن بود كه بخشي از جامعه كه معمولا‌ به كانديداهاي موردحمايت جريان اصلاحات راي مي‌دهد، چندان تمايلي به مشاركت و حضور پاي صندوق ندارد. به‌خصوص وقتي گزينه موردحمايت فارغ از توانمندي‌هاي مديريتي و اجرايي، چهره‌‌اي كمتر شناخته‌شده بود و شايد به حكم همين واقع‌بيني مي‌شد پيش‌بيني كرد كه احتمال پيروزي چنين كانديدايي در فضاي خاص انتخاباتي ايران ناچيز است. نكته دوم كه اتفاقا آقاي عبدي هم در يكي از همين يادداشت‌ها اشاره كرد، فضاسازي دروغيني بود كه به‌رغم آنچه از وقايع و تحولات روي زمين سياست قابل‌فهم بود، اين‌طور القا شد كه آقاي همتي فاصله اندكي تا پيروزي دارد و به‌خصوص طي ساعات پاياني راي‌گيري كار به نوعي بي‌اخلاقي و وارونه‌نمايي وقايع رسيد كه به‌ويژه از اصلاح‌طلبان انتظار نمي‌رفت. 

واقعيت اين است كه ما از ابتداي ورود به بحث انتخابات رياست‌جمهوري 1400 با دو ديدگاه متفاوت وارد بحث شديم و اين دو ديدگاه متفاوت در تدابير اقتضايي اعضا و احزاب جبهه دوم خرداد تاثير داشت. اين دو ديدگاه همواره حضورشان را در فعاليت‌هاي انتخاباتي و رقابت‌هاي سياسي به پيروزي قطعي معطوف مي‌كنند و تنها به شرطي قائل به مشاركت در انتخابات هستند كه اميد پيروزي بسيار بالايي داشته باشند. اين ديدگاه نزد بسياري احزاب اصلاح‌طلب مقبول نبود. به اين معنا كه اگر قرار بر اين بود كه چنين نگاهي ملاك عمل باشد، پيشاپيش روشن بود كه ما در انتخابات 1400 امكان رقابتي تنگاتنگ با نيروهاي اصلي جريان رقيب را نداشتيم. از نظر بنده و بسياري از دوستان واقع‌بين تنها گزينه‌اي كه احتمال پيروزي او، آن‌هم در صورت رسيدن به مرحله دوم مطرح است، آقاي ظريف بود. حتي اين احتمال را نسبت‌ به پيروزي دومرحله‌اي دوست ارزشمندمان آقاي جهانگيري متصور نبوديم و متعاقبا ديگر افرادي كه وارد گود كانديداتوري شده بودند نيز به همين ترتيب به نظر ما شانسي نداشتند. حال اگر قرار بر اين باشد كه نظريه كساني كه مدعي چنين ديدگاهي بودند كه تنها زماني بايد وارد رقابت انتخاباتي شويم كه پيروزي‌مان قرين به تحقق باشد، به هيچ عنوان نبايد وارد گود انتخابات مي‌شديم؛ به‌خصوص آنكه آقاي ظريف هم پيشاپيش خود را از اين مسووليت معاف كرد و حاضر به ورود به رقابت انتخابات نشد؛ لذا اگر قائل به اين ديدگاه بوديم، اصلاح‌طلبان همگي بايد خود را از حضور در صحنه انتخابات معاف مي‌كردند. به نظرم اين نظريه تماميت‌خواهي كه توقع پيروزي در هر شرايطي را دارد، نظريه‌اي محكوم به شكست است. در كشورهايي كه دموكراسي كاملا نهادينه شده و رقابت‌ها كاملا معنادار و مشروع است، به دفعات ديده‌ايم كه حزبي به‌رغم آنكه احتمال پيروزي خود را ناچيز مي‌داند، وارد گود رقابت شده و با تمام قدرت در انتخابات شركت مي‌كند. اگر يك جريان سياسي صرفا زماني خود را در مظان انتخاب شهروندان قرار دهد، مرتكب نوعي عافيت‌طلبي و خودخواهي است.

اگر شوراي نگهبان تصميم مي‌گرفت همه كانديداهاي جبهه اصلاحات ازجمله آقايان جهانگيري، پزشكيان، شريعتمداري و ديگران را تاييد مي‌كرد، باز احتمال پيروزي ما بسيار اندك بود و شخصا معتقد بودم كه در هيچ شرايطي به پيروزي نخواهيم رسيد. حال اگر اين اتفاق مي‌افتاد و كانديداهايي كه اشاره شد، امكان حضور در صحنه را مي‌يافتند اما شكست مي‌خورديم، آيا باز دوستان چنين ديدگاهي را مطرح مي‌كردند؟ بعيد مي‌دانم! بنابراين فارغ از اينكه انتخابات با چه كم و كيفي برگزار مي‌شود، توان ما در جلب آراي مردم و پيروزي در انتخابات تا چه ميزان است و در عرصه تبادل‌ قدرت از چه تواني برخورداريم، ابتدا بايد از اين جهت تكليف‌مان را با امر سياست‌ورزي روشن كنيم كه نگاه‌مان به رقابت سياسي و انتخاباتي چيست. متاسفانه ما همواره فكر كرديم بايد روي اسب برنده شرط‌بندي كنيم؛ حال آنكه اين امكان در عرصه سياست به‌ ندرت پيش مي‌آيد.

    بحثي كه از سوي گروهي از نيروهاي سياسي مطرح مي‌شد، اين بود كه با توجه به  مجموعه محدوديت‌هايي كه در مسير كنش سياسي وجود دارد و ردصلاحيت گسترده، «انتخابات» فرصت مناسبي است كه بايد از آن بهره برد و اتفاقا بخشي از جامعه كه در انتخابات گذشته پايگاه اجتماعي همين جريان سياسي بود، به اين هدف و باور سياسي رسيده بود كه فارغ از بحث تحريم يا قهر سياسي، از اين فرصت براي انتقال پيام خود به حاكميت استفاده كند. در واقع اين بخش از جامعه و نيروهاي سياسي عمدتا اصلاح‌طلب تاكيد داشت در شرايطي كه در غياب گزينه‌ها و كانديداهاي اصلي، شكست در انتخابات نيز متصور است، با عدم حمايت از گزينه‌هاي موجود اولا به حاكميت پيام بدهد و ثانيا‌ بخشي از پايگاه اجتماعي تخريب‌شده را ترميم كند. آيا اگر حاكميت به اين نتيجه برسد كه جريان اصلاحات در هر شرايط و حتي بدون كانديدا در صحنه انتخابات حاضر است، عواقب منفي در پي ندارد؟

به هيچ عنوان! درواقع بايد اين‌طور بگويم كه آيا شما تصور مي‌كنيد حاكميت پيام خود را از اصلاح‌طلبان و جامعه دريافت نكرده است؟! آيا در شرايط كنوني كه بيش از 55 درصد پاي صندوق نيامده و مشاركت نكرد و حدود 12 درصد هم آراي باطله و سفيد داشتيم و حاكميت تنها با راي 30 درصدي جريان پيروز را به مناصب موردنظر رساند، پيامي منتقل نشده است؟! اين‌طور نيست! ببينيد، ما آنقدر از طريق گفت‌وگوهاي مطبوعاتي و سخنراني و اينجا و آنجا در نقد نظارت استصوابي و ردصلاحيت گسترده اظهارنظر كرده و ديدگاه‌هاي انتقادي‌مان را بيان كرديم كه جامعه اطلاعات لازم را به دست آورده و به آگاهي رسيده است. همچنين حاكميت اين پيام ما را بارها و بارها دريافت كرده اما اگر تصورمان بر اين اساس استوار باشد كه حاكميت در پي دريافت اين پيام و اين دست پيام‌ها، دودستي چيزي را تقديم اصلاح‌طلبان مي‌كند، تصوري نادرست و غلط است و اصلا اتفاق نمي‌افتد. داستان اين است كه ما دچار نوعي بي‌عملي سياسي شديم. چرا آن 55 درصد پاي صندوق نيامد؟ چرا آن 12 درصد آراي باطله به صندوق انداخت؟! به اين خاطر كه به اين نتيجه رسيده‌اند كه جريان اصلاحات تكاليف سياسي خود را انجام نمي‌دهد و هميشه دوست دارد قدرت را بدون كوچك‌ترين دشواري و به‌طور رايگان به دست بياورد. طبيعتا وقتي چنين احساسي به جامعه منتقل شود، رويكرد جامعه نسبت به جريان اصلاح‌طلب منفي مي‌شود. اما اگر جامعه به اين باور برسد كه اصلاح‌طلبان به عنوان گروهي كه موردنظر و علاقه‌شان هستند، حاضرند به‌رغم فشارها و توهين‌ها و حملات گاه و بي‌گاه در شرايطي دشوار وارد رقابت شده و حتي شكست بخورند، وقتي جامعه به اين باور برسد كه اين جريان سياسي و نيروهايش حاضرند براي انديشه و گفتمان سياسي‌شان قرباني شوند، طبيعتا از آنها حمايت مي‌كند. باور من اين است كه با اين رويكرد برخي دوستان كه نسبت‌ به انتخابات موضع امتناع اتخاذ كردند، نه‌تنها چيزي بر راي آنها نيفزود و پيام تازه‌اي به حاكميت منتقل نكرد، بلكه زمينه و استعداد اجتماعي‌شان را نيز از دست دادند.

    و در پايان اينكه آينده اين جريان سياسي را چطور مي‌بينيد؟ البته اين ملاحظه را هم مدنظر داشته باشيد كه به‌هرحال بخش عمده اين گفته‌ها پيش از اين به دفعات مطرح شده و هم پرسش‌هاي بنده، هم پاسخ جنابعالي تاحدودي تكراري است، اگر بخواهيد فارغ از بحث تحليلي، با نگاهي خبري به اين سوال پاسخ بدهيد كه آيا در حال حاضر در جلساتي كه داريد، گامي در مسير آنچه بايد اتفاق بيفتد، برداشته مي‌شود؟

بسيار ضعيف! احزاب و طيف‌هاي گوناگون اصلاح‌طلب ابتدا بايد تكليف خود را روشن كنند كه مي‌خواهند در صحنه سياست باقي بمانند يا موضع انفعالي دارند، بعد درباره باقي مسائل صحبت كنيم. ما درمجموع 3 رويكرد در رفتار سياسي متصوريم؛ يك اينكه با نگاهي منفي به مجموعه حاكميت، قانون اساسي و رهبري به ‌سمت براندازي حركت كنيم. اين روش كه در دستوركار اصلاح‌طلبان نيست. بنابراين فارغ از اين روش، يا بايد به سوي انفعال برويم يا كنشگري و فعاليت سياسي. حال اگر فعاليت‌مان منجر به پيروزي شد، فبهاالمراد؛ وگرنه بايد آسيب‌شناسي و خود را براي ادامه فعاليت آماده كنيم.


    به صرف اينكه درد و مشكلي را بيان كنيم، اتفاقي نمي‌افتد و براي علاج مشكلات بايد بر پايه برنامه‌ريزي دقيق، اقدام كنيم.

   چهره‌هاي شاخص و موثر در جريان اصلاحات هرچه زودتر گردهم جمع شده و حول محور آقاي خاتمي برنامه‌ريزي كنند تا بتوانند در راستاي بازسازي اعتماد ملي و ترميم پايگاه اجتماعي اين جريان سياسي تلاش كنند.
   اگر قرار بر اين باشد كه سياست‌ورزي برمبناي بلندگوهاي تبليغاتي و رسانه‌اي مطرح شود، سنگ روي سنگ بند نمي‌شود.
   تاكيد بر اينكه الزاما در هر زمينه‌اي اجماع حاصل شود، بيشتر شعاري فريبنده است و بيش از آنكه راهگشا باشد، مي‌تواند منجر به آن شود كه بحث به بن‌بست برسد.
   تنها گزينه‌اي كه احتمال پيروزي او، آن‌هم در صورت رسيدن به مرحله دوم مطرح است، آقاي ظريف بود.
   نظريه تماميت‌خواهي برخي دوستان كه توقع پيروزي در هر شرايطي را دارد، محكوم به شكست است.
   اگر تصورمان بر اين اساس استوار باشد كه حاكميت درپي دريافت اين پيام و اين دست پيام‌ها، دودستي چيزي را تقديم اصلاح‌طلبان مي‌كند، تصوري نادرست و غلط است و اصلا اتفاق نمي‌افتد.
   مساله اين است كه ما دچار نوعي بي‌عملي سياسي شديم.
منبع: روزنامه اعتماد 14 آذر 1400 خورشیدی