آنها هرگز نمیروند
محمود فاضلي
در 24 آبان 1332 اعلام شد كه نيكسون معاون رييسجمهوري امريكا از طرف آيزنهاور به ايران ميآيد. نيكسون به ايران ميآمد تا نتايج كودتاي سياه 28 مرداد را ببيند. دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند كه هنگام ورود نيكسون انزجار خود را به دستگاه كودتا نشان دهند. آنچه جانمايه حركت 16 آذر را به وجود آورد، اعتراض گسترده نسل جوان به نمايندگي از ملت ايران در قبال عملكرد رژيم كودتايي است كه با كمك امريكا و انگليس بر سر كار آمده است و موجب حضور دوباره استعمار در ايران، به دادگاه بردن مظهر مبارزات ضد استعماري و
ضد استبدادي در ايران (مصدق) و بالاخره اعتراضي است كه جامعه نسبت به ورود نيكسون از خود نشان ميدهد. روز شانزدهم آذر همزمان با سفر ريچارد نيكسون معاون رييسجمهوري امريكا به تهران فرمانداري نظامي به تعداد نيروهاي خود در دانشگاه افزود و قبل از ظهر درگيري ميان دانشجويان دانشكدههاي حقوق و علوم و مامورين فرماندار نظامي بهوقوع پيوست. در دانشكده فني به علت ورود يكي از نظاميان در كلاس براي دستگيري دانشجويان معترض، كار به خشونت كشيد. نيرويهاي فرمانداري نظامي به تعقيب دانشجويان پرداخته و با مسلسل آنها را به رگبار بستند كه در اثر اين اقدام سه نفر از دانشجويان به نامهاي مصطفي بزرگنيا، مهدي شريعترضوي و احمد قندچي، شهيد و تعدادي نيز مجروح شدند.
شهيد مصطفي چمران در سال 1341 خاطره خود را از چگونگي اين حادثه چنين شرح ميدهد: «دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند كه هنگام ورود نيكسون، ضمن دمونستراسيون عظيمي، نفرت و انزجار خود را به دستگاه كودتا و طرفداري خود را از دكتر مصدق نشان دهند. تظاهرات عليه افتتاح مجدد سفارت (انگليس) و اظهار تنفر به دادگاه «حكيم فرموده» همه جا به چشم ميخورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نيكسون حتمي مينمود. ولي اين تظاهرات براي دولتيان خيلي گران تمام ميشد زيرا تار وپود وجود آنها بستگي به كمك امريكا داشت. اين بود كه دستگاه براي خفه كردن مردم و جلوگيري از تظاهرات از ارتكاب هيچ جنايتي ابا نداشت. دولت كينه شديدي به دانشگاه داشت، زيرا دانشجويان پرچمدار مبارزات ملي بودند و با فعاليت مداوم و موثر خود هيات حاكمه را به خطر و سقوط تهديد ميكردند. جريان اين فاجعه خشم و كينه آزاديخواهان را برافروخت.»
پوران شريعترضوي خواهر يكي از قربانيان 16 آذر آغاز درگيري در دانشگاه را چنين به ياد ميآورد: «زمزمههاي سفر نيكسون به ايران باعث شده بود كه حكومت براي ايجاد خفقان در جامعه و از همه مهمتر در دانشگاه كه آن روز بستر تشنج بود، دانشگاه را از سه، چهار روز قبل به نيروي نظامي مجهز كند. روز 16 آذر 1332 زنگ تفريح، سه نفر از دانشجويان به تمسخر عدهاي از سربازان پرداختند و همين امر نيز باعث شد كه سربازان در ابتدا به كلاس آن چند دانشجو وارد شدند و تقاضا كردند كه آنها را به بيرون از كلاس بفرستند كه امتناع استاد مربوطه باعث شد آنها در دفتر رييس دانشگاه حضور يابند و از او بخواهند كه اين سه نفر را تحويل دهد. اما رييس دانشكده از تحويل سه دانشجو خودداري كرد و معاون نيز بيهنگام زنگ را بهصدا در ميآورد. در اين هنگام دانشجويان از كلاسها خارج شده و شروع به شعار دادن ميكنند و بعد هم تير و خون و…»
علياكبر سياسي رييس وقت دانشگاه تهران در خاطرات خود مينويسد: «گزارش كه به من رسيد بيدرنگ با سپهبد زاهدي تلفني تماس گرفتم و شديدا اعتراض كردم و گفتم: «با اين حركات وحشيانه ماموران انتظامي شما من ديگر نميتوانم اداره امور دانشگاه را عهدهدار باشم.» گفت: «نظاميان كه وارد سرسراي دانشكده شده بودند قصدشان فقط اين بوده كه از دانشجوياني كه آنها را با حركات و كلماتي مسخره كرده بودند بپرسند منظورشان چه بوده و خواهش كنند كه اين كار تكرار نشود كه ناگهان اولياي دانشكده كلاسها را تعطيل و صدها دانشجو را در سرسراي دانشكده به جان سربازان مياندازند.»
علي شريعتي كه برادر زنش، مهدي شريعترضوي يكي از شهداي 16 آذر است احساس خود را از اين روز چنين بيان ميكند: «اگر اجباري كه به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش ميزدم، همانجايي كه بيست و دو سال پيش، «آذر»مان، در آتش بيداد سوخت، او را در پيش پاي «نيكسون» قرباني كردند… از آن سال، چندين دوره آمدند و كارشان را تمام كردند و رفتند، اما اين سه تن ماندند تا هر كه را ميآيد، بياموزند، هر كه را ميرود، سفارش كنند. آنها هرگز نميروند، هميشه خواهند ماند، آنها «شهيد»ند.»
منبع:روزنامه اعتماد 16 آذر 1400 خورشیدی