1

در بازار سیاست تنها بود

رضا مختاري اصفهاني

مهدي بازرگان در بازار سياست تنها بود. چه او به سوداگري در اين بازار نمي‌انديشيد، از همين رو از آنكه هدف انواع دشنام‌ها و اتهام‌ها قرار گيرد، واهمه نداشت. با آنكه از سر تواضع با توجه به جثه نحيف و ضعيفش پذيرش مسووليت نخست‌وزيري دولت موقت را فراتر از توان خود دانسته بود، اما گذشت زمان نشان داد صبور و در عين حال مقاوم بر سر اصول خويش است. بازرگان در فضايي كه از روشنفكران و چريك‌هاي چپ تا مذهبيون دچار تب انقلابي شده بودند، جامعه را به سنت‌هاي ديني و ملي ايرانيان در رعايت انصاف و آشتي ارجاع مي‌داد. در زمانه مشت‌هاي گره‌كرده از عطوفت و تفاهم مي‌گفت. بر اين اساس در مقام نخست‌وزير دوره گذار انقلابي ابا نداشت براي مردم كشورش از حكايات ملانصرالدين روايت كند تا به يادشان بياورد آنان مردمان لبخند و مهرباني‌اند نه قهر و خشونت. هرچند بازرگان در نخستين سخنراني‌اش در دانشگاه تهران خود را فولكس واگن نازك نارنجي خوانده بود كه مسير هموار مي‌طلبد، اما در عمل نشان داد بر سر باورهايش سخت استوار است و چندان نازك نارنجي نيست. اين استواري اما به معناي دگم‌انديشي نبود. چنانچه در پايان عمر در محك تجربه سال‌هاي پس از انقلاب از بعضي باورهايش عدول كرد. بازرگان نه از جدايي بعضي از جوانان نهضت آزادي دلگير شد و نه در دفاع از عباس اميرانتظام به تنهايي خويش در اين معركه انديشيد. با چنين نگاهي هم مكتبي‌ها را فرزندان خود مي‌دانست و هم مجاهدين را. اين سخن اما به معناي همدلي با گروهي نبود كه اسلحه بر كف راه مفاهمه را مسدود كرده بود. بازرگان بيم داشت خشونت موجب شود زبان منتقدان در كام بماند. او با خشونت به هر نوعش مخالف بود كه پسر حاج عباسقلي تبريزي، تاجر نامدار تبريز و تهران، به تبع شغل و زيست پدر مسالمت را آموخته بود. از همين رو با وجود تجربه زندان و تبعيد در نظام سلطنتي، از محاكم انقلابي انصاف و قانون در مقابل كارگزاران آن نظام را مي‌طلبيد. بازرگان به نوعي همزاد مشروطه بود. يك سالي پس از مشروطه به دنيا آمده و با اين جنبش ايرانيان بحران‌ها و حوادث گوناگون را تجربه و پشت سر گذاشته بود. در تمام سال‌هاي مشروطه دريافت آزادي به عنوان مهم‌ترين هدف مشروطه قرباني بحران‌ها شده است. از همين رو از «درخت بي‌ريشه آزادي» سخن گفت. اگرچه به استقلال بها مي‌داد، اما آزادي را قرباني آن نمي‌خواست. او نگران بود تحت‌تاثير شعارهاي گروه‌هاي مختلف چپ به سركردگي حزب توده، آزادي همچنان گوهر گمشده جامعه ايران باقي بماند. با باوري كه به آزادي داشت، دوره نخست‌وزيري‌اش با دوره اول مشروطه (مجلس اول) و دوره نخست‌وزيري محمد مصدق قابل مقايسه است. اين وضعيت نه تابع شرايط كه از باور بازرگان نشأت مي‌گرفت. او در اين باره تفاوت‌هاي بارزي با ديگر اعضاي شوراي انقلاب داشت. اگرچه گاه بعضي از اعضا با بازرگان همدل و همنظر بودند، اما چون او نمي‌توانستند در مقابل جريان خروشان رودخانه بايستند. همين صراحت و صداقتش موجب شده بود در تمام سال‌هاي سياست‌ورزي‌اش مشاوري صادق براي كساني باشد كه نظرش را مي‌طلبيدند؛ نكته‌اي كه مورد اعتراف فردي مانند شاپور بختيار است كه در خاطراتش رفقا و رقبا را از نيش طعن و لعن بي‌نصيب نگذاشته است. با اين همه، بازرگان در عرصه سياست ايراني يكه و تنها ماند. چه آنگاه كه بر سرير قدرت بود و چه آنگاه كه مطرود بود از عرصه قدرت. در زمانه قدرت، چپ و راست بر او تاختند و در دوره دوري از آن براي تقرب به خداوند مرگش را خواستند. بازرگان اما بازرگان ماند. امروز هم در غياب جسماني‌اش، برخي هنوز با او عقده‌گشايي مي‌كنند. او همچنان مخالفاني از طيف‌هاي گوناگون دارد؛ برخي از اين مخالفان او را به جهت افكار ديني‌اش مي‌كوبند و برخي به جهت جايگاهش در انقلاب 57. حتي در اين باره به تحريف تاريخ و شخصيت بازرگان رو مي‌آورند. بازرگان روشنفكر ديني بود و از سوي مدعيان دين و مدعيان روشنفكري توامان هدف قرار مي‌گيرد. در اين سال‌ها براندازان نيز به طيف مخالفانش پيوسته‌اند. چه بازرگان سرسلسله اصلاح‌طلبي در ايران است. او حتي در دادگاه نظامي سلطنت پهلوي با زبان قانون با حاكمان سخن مي‌گفت. اصلاح‌طلبي او از اين مزيت برخوردار است كه در اوج انقلابيگري و سرزنش انقلابيون به اصلاح مي‌انديشيد و اصلاح‌طلب پشيمان نبود.

منبع:روزنامه اعتماد 30 دی 1400 خورشیدی