1

شاه مستقل و ملی نبود

سيد عطاءالله مهاجراني

در يكي از اتاق‌هاي كلاب‌هاوس، طعم سخن برخي گويندگان، از ملي بودن و مستقل بودن محمدرضا شاه حكايت مي‌كرد. گفتم: «شاه نه ملي بود و نه مستقل!» اين سخن، به گوش برخي دوستان اندكي ناهموار آمده بود و توصيه به انصاف كردند. در درنگ امروز مي‌خواهم بگويم كه سخنم سخني سنجيده، مدلل و مستند است. مي‌توان براي اثبات اين ادعا، دلايل متعددي برشمرد، تنها به يك مورد اشاره مي‌كنم. مي‌توان از اداره ارتش شاه توسط امريكا و انفعال شاه در برابر امريكا سخن گفت. در واقع ما وقتي متن خاطرات ماموريت ژنرال رابرت هايزر- كه به گمانم ‌بايد تمامي علاقه‌مندان به استقلال كشور، اين كتاب را با دقت و تأني بخوانند- مي‌خوانيم، غير از حس سرافكندگي و حسرت و تاسف به حال كشور و ارتش و فرماندهان خفيف شده نيروهاي مسلح و شخص شاه، احساس ديگري پيدا نمي‌كنيم. بي‌دليل نبود كه به روايت هايزر، روزنامه پراودا چاپ مسكو، ژنرال هايزر را، فرماندار نظامي ايران يا نايب‌السلطنه تفسير كرده بود. البته او نايب‌السلطنه‌اي بود كه براي سرنوشت سلطان تصميم مي‌گرفت. ژنرال هايزر غيرقانوني، بدون تشريفات گمركي و ناشناس و با لباس غيرنظامي با هواپيماي نظامي سي- ۱۳۰ آبي رنگ نيروي هوايي امريكا، وارد فرودگاه مهرآباد مي‌شود، افرادي از بخش نظامي سفارت امريكا در انتظارش بودند. به مقر خود مي‌رود. مقامات ايران به ويژه شاه بعدها از حضور او باخبر مي‌شوند. به دليل همين ورود امريكا و انگلستان را از ايران به عنوان عناصر نامطلوب اخراج كند. بديهي بود كه حتي تصور چنين امري به ذهن محمدرضا شاهِ كه ضعيف‌النفس و بيمار و حكومتش متكي بر كودتاي امريكايي- انگليسي بود، خطور نمي‌كرد. ماموريت رابرت هايزر سي و يك روز طول كشيد. نهايتا هم با هواپيماي نظامي باري سي – 130 امريكايي كه البته اين‌بار به رنگ هواپيماهاي ايراني در آمده بود، ايران را ترك كرد! دو كليد واژه بسيار مهم، در كتاب ماموريت تهران، هايزر وجود دارد، واژه اطاعت و واژه اراده. هايزر به صراحت نوشته است: «شاه به گروه منظور از گروه، فرماندهان سه نيرو، ربيعي فرمانده نيروي هوايي و حبيب‌اللهي فرمانده نيروي دريايي و بدره‌اي فرمانده نيروي زميني، تيمسار توفانيان مسوول لجستيك و خريد‌هاي نظامي، ارتشبد قره‌باغي رييس ستاد مشترك و تيمسار ناصر مقدم رييس ساواك است. هايزر از اين گروه گاه به عنوان گروه پنج نفره و گاه شش نفره، به اضافه تيمسار ناصرمقدم نام مي‌برد – گفته بود كه به حرف‌هاي من گوش كنند، به من « اعتماد» داشته باشند، از من «اطاعت» كنند، او گفته بود كه من ژنرال آنها هستم.»…

The group had been told by Shah: Listen to him, trust him, and obey him, he is your general. 
General Robert E. Huyser, Misson to Tehran, Andre Deutsch,1986, p. 234
 ژنرال هايزر كه شاه سرنوشت ارتش را به دست او داده بود، بعدها محمدرضا شاه در كتاب پاسخ به تاريخ جمله غريبي را از قول تيمسار اميرحسين ربيعي (۱۳58- ۱۳09 اعدام) فرمانده نيروي هوايي ارتش شاه، روايت مي‌كند. شاه نوشته است. ربيعي در محاكمه دادگاه انقلاب گفته بود: «ژنرال هايزر شاه را مثل موش مرده از كشور بيرون انداخت.»
 (محمدرضا پهلوي، پاسخ به تاريخ، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، ناشر مترجم، ص ۳۶۷) 
شاه در فصل ۲۹ كتاب پاسخ به تاريخ ملاقات هايزر و سوليوان با خود اشاره مي‌كند، نوشته است آنها فقط مي‌خواستند از روز و ساعت حركت او به خارج مطلع شوند. يعني خروج شاه از ايران را امري محتوم مي‌دانستند. شاه مطلقا اشاره‌اي به فرمان اطاعت يا ادعاي هايزر مبني بر اطاعت فرماندهان نيروها و ستاد ارتش از هايزر اشاره نمي‌كند. به همين خاطر ما شاهديم كه بار‌ها، هايزر بر سر فرماندهان نيروها داد مي‌كشد و فرياد مي‌زند، آنها را به كم‌كاري متهم مي‌كند، از اينكه نتوانسته‌اند، اداره گمركات و تاسيسات آب و برق و بانك مركزي و راديو و تلويزيون را بر عهده بگيرند، آنها را شماتت مي‌كند. كساني كه محمدرضا شاه را ملي و مستقل مي‌دانند، كتاب هايزر را دو بار بخوانند تا ببينند موسسات بسيار پرهزينه‌اي مثل نيروهاي سه‌گانه و ستاد مشترك چه حال و روزي داشته‌اند و درجه توانايي آنها در چه حدي بوده است. بارها ژنرال هايزر از ارتش شاه به عنوان ببر كاغذي ياد مي‌كند. در يك كلام مي‌توان گفت شاه ارتش را به تمام معنا خوار و زبون كرده بود. تصميم شاه مبتني بر اطاعت فرماندهان نيروها از يك ژنرال استراتژيست هفت خط و متخصص طراحي كودتا، بر مبناي كدام قانون و عقلانيت و مشورتي صورت گرفته بود؟ وقتي ژنرال هايزر به سخنان امام‌خميني در بهشت‌زهرا، در دوازده بهمن اشاره مي‌كند كه امام خطاب به ارتش گفته بود: «آقاي ارتشبد آيا نمي‌خواهيد مستقل باشيد؟ آقاي سرلشكر آيا نمي‌خواهيد مستقل باشيد؟ آيا مي‌خواهيد صرفا نوكر باشيد؟» هايزر اضافه مي‌كند كه آيت‌الله خميني به نيروهاي مسلح توصيه كرد كه به آغوش باز مردم بازگردند و تسليم دستورات خارجي نشوند.
 (هايزر، ص ۲۵۶) 
چنانكه مي‌دانيم، شاه در زمان ترك ايران، اختيار فرماندهي و اداره ارتش را به شاپور بختيار نداد. شاپور بختيار هميشه از اين نكته به عنوان چشم اسفنديار دولت ۳۷ روزه خود كه بعد از پادشاهي ۳۷ ساله محمدرضا شاه در روز ۲۲ بهمن سقوط كرد، ياد كرده است. او از خيانت ارتش سخن مي‌گويد. در حالي كه تصميم فرماندهان ارتش به ويژه نقش ارتشبد عباس قره‌باغي (۱379-۱297) در اعلام بي‌طرفي ارتش، نقشي هوشمندانه و تصميمي درست بوده است. وقتي شاه خود در مكالمه تلفني با علي اميني مي‌گويد: «داريم مثل برف آب مي‌شويم.» از ارتش چه كاري ساخته بود؟
در واقع هايزر كه از طرف شاه به عنوان فرمانده ارتش منصوب شده بود، در عمل ديد كه ارتش به دليل فقدان توانايي فني و نظري و تجربي و نيز فقدان اعمال اراده، نمي‌تواند در برابر امواج انقلاب مقاومت كند، ايران را ترك كرد. اگر قرار باشد تنها يك سند دال بر اينكه شاه ملي و مستقل نبود، ارايه شود، همين اعتراف هايزر بسنده است. در واقع شاه بر اساس توصيه‌نامه‌هايي كه پدرش از تبعيد برايش نوشته بود، اتكا و اميدش به امريكا و انگلستان بود، رضا شاه به او گفته بود: «دولت‌هاي خارجي- امريكا و انگلستان – هستند كه شاه را مي‌آورند يا مي‌برند.» چنانكه اين اعتراف درباره رضا شاه و محمدرضا شاه دقيق و درست است. هر دو را آوردند و بردند، يعني ملي و مستقل نبودند.

منبع:روزنامه اعتماد 30 بهمن 1400 خورشیدی