اپیدمی فقر آموزشی (۱)
عباس عبدي
از بس مسائل اقتصادي و سياسي جامعه ما را درگير خود كرده، از ديگر تغييرات منفي اجتماعي تا حد زيادي غافل شدهايم؛ به ويژه حوزه آموزش را فراموش كردهايم. نمونهاش سطح مديراني است كه براي اداره اين وزارتخانه تعيين شدهاند. از سوي ديگر در همين موضوع آموزش، مسوولان امور و حتي جامعه آن قدر درگير مسائل صنفي معلمان هستند – كه بحق هم هست – متوجه خطرات كيفيت بسيار نازل آموزشي نيستند كه البته بخش مهمي از اين نزول كيفي نيز مرتبط با همان مشكلات صنفي معلمان است. بخشي نيز محصول بيتوجهي و درك نادرست مديريت جامعه از نقش آموزش به ويژه آموزش ابتدايي در جامعه جديد است. آنان غايت آموزش را در حد حفظ كردن برخي گزارههاي ديني و تجربي ميبينند و حداكثر خواندن و نوشتن و جدول ضرب و رياضيات را هدف آموزش و پرورش ميدانند. حضور دو ساله كرونا نيز اين بحران را عميقتر كرده است. موضوعي كه آقاي رييسجمهور هم روز گذشته به آن اشاره كرد. عدم حضور دانشآموزان در مدرسه و تشكيل كلاسهاي درس از طريق آموزش مجازي امري ضروري بود كه چون مشكلات آن را رفع نكنند، موجب افت شديد كيفيت آموزشي و نيز پرورشي ميشود. بدون ترديد بيتوجهي به مساله آموزش و پرورش سياستي فراگير بوده و اكنون نيز هست. اين يعني آينده كشور را قرباني فقر آموزشي امروز خود ميكنيم.
يكي از آثار اين ادعا را در آمار كنكور سراسري ميتوان مشاهده كرد. براي اين منظور ميان گروههاي اصلي كنكور و نيز جنسيت و منطقه شركتكنندگان در دو مقطع زماني ۱۳۹۱ و ۱۴۰۱ مقايسه انجام ميدهيم. طي اين مدت 10 سال تعداد داوطلبان كنكور از 07/1 ميليون نفر به 49/1 ميليون نفر رسيد يعني ۳۹ درصد افزايش داشته است. ولي اين افزايش عمدتا به علت شركت مكرر داوطلبان در دو گروه هنر و زبان است كه از مجموع ۳۱ هزار نفر در سال ۱۳۹۱ به ۳۵۶ هزار نفر در سال ۱۴۰۱ رسيده، يعني بيش از ۱۱ برابر شده است. توجه كنيم كه اين داوطلبان دو گروه زبان و هنر عموما در سه گروه اصلي رياضي، تجربي و علوم انساني نيز ثبتنام ميكنند و اضافه بر آن نيز در گروه هنر و زبان نيز شركت ميكنند. بنابراين اگر سه رشته اصلي را مقايسه كنيم از ۱.۰۴ ميليون به ۱.۱۳ ميليون داوطلب رسيده كه باز هم ۱۰ درصد افزايش داشته است. افزايش بسيار شديد داوطلبان گروههاي هنر و زبان، در عين حال كه چندان بازار كار ندارند، نشاندهنده يك تغيير جدي در ذائقه و علايق فرهنگي و انگيزههاي آيندهنگرانه جوانان است. در مجموع سه گروه اصلي رياضي، تجربي و انساني، نسبت جنسي زن به مرد ميان داوطلبان همچنان ثابت است و زنان ۶۰ درصد داوطلبان را تشكيل ميدهند. ولي اگر اين نسبت را براي دو گروه هنر و زبان در نظر بگيريم، به حدود ۶۸ درصد ميرسد كه نشاندهنده روند رو به رشد گرايش به اين دو گروه به ويژه نزد خانمها است.
مهمترين تفاوت در سهم داوطلبان در گروههاي اصلي آموزشي رخ داده است. در سال ۱۳۹۱ از كل پنج گروه اصلي، ۲۵ درصدشان در رياضي، ۴۲ درصد در تجربي و ۳۱ درصد در انساني ثبتنام كرده بودند و فقط حدود ۳ درصد در هنر و زبان. در حالي كه اين نسبت در سال ۱۴۰۱، براي رياضي ۱۰ درصد، تجربي ۳۹ درصد، انساني ۲۸ درصد و هنر ۱۱ درصد و زبان ۱۳ درصد شده است. كه در مجموع افول بسيار چشمگير گرايش جوانان به رشتههاي دانشگاهي مرتبط با رياضي، و به طور مشخص مهندسي است. جالب است كه نسبت زنان داوطلب در رشته رياضي از ۴۱ درصد در سال ۱۳۹۱ به ۳۶ درصد در سال ۱۴۰۱ كاهش يافته كه نوعي بازگشت به گذشته، در دور شدن دختران از رشته رياضي است. به عبارت ديگر در دهه گذشته دختران با سرعت و شدت بيشتري عطاي رشته رياضي را به لقاي آن بخشيدهاند و رو به سوي هنر و زبان آوردهاند، هر چند اين وضعيت براي پسران نيز وجود دارد.
اگر تفاوتها را بر حسب مناطق سهگانه كشوري در نظر بگيريم حقايق بيشتري نمايان خواهد شد. زيرا نسبت داوطلبان رياضي به تجربي و انساني در مناطق ۱ و ۲ و ۳ كشور به كلي متفاوت است. در منطقه يك كشوري – كه وضع اقتصادي بالاتري دارند – نسبت تجربيها به رياضي حدود ۲ است. در منطقه دو، اين نسبت به ۳.۶ و در منطقه ۳ كشوري به ۶.۶ ميرسد. مشابه اين تفاوت در نسبتهاي داوطلبان گروه علوم انساني به رياضي نيز وجود دارد كه در منطقه ۱ و ۲ و ۳ به ترتيب، برابر يك و ۲ و ۴.۴ است. اين نسبتها نشان ميدهد كه وضعيت رشته رياضي در مناطق محروم در حال عقبگرد كامل است؛ در حالي كه دانشآموزان بسيار مستعدي در آنجا وجود دارند.
ادامه دارد
منبع:روزنامه اعتماد 22 اسفند 1400 خورشیدی