امید بدون خوشبینی
هادي خانيكي
لنگر از قافله ريگ روان ميجويي/ اي كه از زندگي اميد ثبات است ترا… (صايب تبريزي)
خواندن كتاب پرنكته «اميد بدون خوشبيني» تري ايگلتون Terry Eagleton، متفكر و منتقد صاحبنام انگليسي، در روزهاي آغاز سال، معناهاي فراوان دارد. سال، نو شده است و نو شوندگي طبيعت و تاريخ و انسان در اين روزها، مدام اميد ميزايد و آرزو ميآفريند. متصل شدن اين ايام به ماه رمضان كه رفتن به «مهماني خداوند» است بر اين اميد و آرزو و آرمان ميافزايد. اما در سويهاي ديگر كه دور و نزديك جهان واقعي است، وضع چندان خوب نيست. به گفته مترجمان همين اثر «حال دنيا خوب نيست»، اما مساله مهمتر، ترس از فراموشي يا نابودي اميد است. بنا به حس و حالم از خود و پيرامونم در اين روزها اين سخن ايگلتون را به وضوح درك ميكنم كه بايد به جد در پي اميد بدون خوشبيني رفت و در جريان زندگي، اميد را سنگ بناي آن قرار داد. اميد، محركه نيرومندي براي چيرگي بر دشواريهاي گوناگون است و بايد به اين مهم جنبههاي اجتماعي و فرهنگي و سياسي نيز داد. تامين و ترميم «اميد اجتماعي» براي جامعه ما كه به حسب پژوهشهاي مختلف در سالهاي اخير سطح آن پايينتر از اميد فردي است، ضرورتي گريزناپذير است.
گريزي به گذشته ميزنم و به زماني بر ميگردم كه به همت موسسه رحمان در بهار 98، حاصل همايش «اميد اجتماعي»؛ چيستي وضعيت و سببشناسي آن منتشر شد. گمان ميكنم باز هم بايد به اين مقوله پرداخت و ابعاد آن را بدون خوشبيني و خوشخيالي باز خواند. در آنجا گفتم كه در اميد اجتماعي مفهومي به مراتب پيچيدهتر از اميد- كه در معناي عام انگاشتن و انتظاري درباره آينده است-نهفته است. اميد اجتماعي، بررسي و تحليل وضعيت اميد در سطح جامعه است. قدر مشترك باورهاي مردمان در ارتباط با خط سيري كه جامعه امروزشان سپري ميكند، اينكه حال امروز جامعه اگر بهتر نميشود، دستكم بدتر نشود و در اين نگاه است كه اميد اجتماعي، حافظ انسجام ملي و ضامن پويايي و تحركات اجتماعي يك ملت خواهد بود.
كاهش اميد اجتماعي محصول تنزل اعتماد اجتماعي، افزايش فساد سيستمي، رشد بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي و حتي زيستمحيطي است. بر اساس مطالعات و پژوهشهاي سالهاي اخير و به استناد عمدهترين تحقيقات ملي كه در كشور انجام شده است، از جمله طرحهاي ملي «بررسي سرمايه اجتماعي» و سه موج «سنجش ارزشها و نگرشهاي ايرانيان» به نظر ميرسد يكي از بنياديترين مسائل اجتماعي پيش رو، پايين بودن اميد اجتماعي است كه اگرچه مولود شرايط، بحرانها و ناكاميهاي امروز جامعه ما است، خود نيز موجد و مولد تخريب سرمايه اجتماعي، تنزل مشاركت اجتماعي و كاهش رضايت از زندگي خواهد بود. مسالهمند شدن مقوله اميد اجتماعي در جامعه ايران، بازتاب پديد آمدن مسائل جديد و فعال شدن نيروها و مطالبات و اميدهاي متفاوت و متكثري است كه ديگر به راحتي در چارچوب نسخههاي اميدبخش موجود نميگنجد. از جمله اين نيروها ميتوان به گروهها و طبقات محروم جامعه (با مطالبات اقتصادي)، زنان (با مطالبه عدالت و برابري جنسيتي)، قوميتها (با مطالبه تكثر فرهنگي و عدالت اجتماعي)، جوانان (با مطالبه تنوع سبك زندگي و اشتغال) و مسائلي همچون تغييرات اقليمي و زيستمحيطي اشاره كرد. اين مطالبات و اميدها، هم در روايتهاي تاريخي ارايه شده از تحولات جامعه ايران ديده شدهاند و هم در ميدان صفآرايي جريانها و نيروهاي سياسي عمدتا به حاشيه رانده شدهاند. روشن است كه بسياري از اوقات نميتوان اميد را در ميان روشنفكران، نخبگان و فعالان سياسي به روشني پي گرفت، زيرا با وجود آگاهي بالا، عرصه كنش اجتماعي را گاه عملا محدود ميان خود ميكنند. اما در سطوح مختلف جامعه ميتوان زمينههاي اميد را دنبال كرد، چون اين زمينهها را در اين ميدان بيشتر ميتوان ديد. توانمند ساختن جامعه هم بر دوش نظام حکمرانی است و هم به عنوان یک امر اجتماعی مبتنی بر تاب آوری جامعه از طریق نهادهای اجتماعی است. این توانمند سازی، شیوه داد و ستد، تعامل، گفتگو و همکاری میان نهادهایی که در جامعه دخیل هستند را تعیین می کند.
به اين اعتبار، خلق اميد را بايد در كنشهاي معطوف به اين مقولهها جستوجو كرد. آنچه امروز در ايران ما بايد مورد توجه قرار گيرد، كاركرد اساسي اميد به عنوان عامل انسجام و تداوم جامعه در جهت مقابله با بحرانها است كه مغفول واقع ميشود. خطر تضعيف همبستگي و رشد از هم گسيختگي اجتماعي را بايد جدي گرفت و باور كرد كه نااميدي جمعي مهمترين عامل وقوع اين وضع است، به گفته «اميل سيوران» متفكر برجسته رومانيايي، نااميدي يا ميل به نجات قهرمانانه را بالا ميبرد يا تمايل بيارادگي را و در هر صورت جامعه را به ناتواني سوق ميدهد.
در ايران امروز، ارتقاي اميد اجتماعي پيششرطهاي فرهنگي- اجتماعي دارد. از جمله آنكه به دليل فقدان مهارت گفتوگو، خللي جدي به وجود آمده كه فراتر از اين موضوع شده است كه طرفين گفتوگو چه كساني هستند و چه موضوعاتي بايد مورد گفتوگو قرار گيرد. در جامعه اميدوار و با نشاط، همه ميتوانند باهم گفتوگو كنند، ولي وقتي نااميدي غالب است، رفتارهاي اجتماعي به سوي انزوا و انفعال يا خشونت و نفرت سوق پيدا ميكنند. در چنين جامعهاي آستانه تحمل پايين ميآيد و فرق نميكند كه كنشگران از ميان فعالان سياسي باشند يا شهروندان عادي. آنقدر اين توانايي كاهش مييابد كه بايد هر لحظه منتظر اضطراب يا حادثه يا منازعه باشيم. طبعا وقتي عزلت و خشونت شكل ميگيرد، گفتوگو، همپذيري و نقد از ميدان خارج ميشود. مولفه مهم ديگر براي ارتقاي اميد اجتماعي و ايجاد فضاي نشاط و همكاري در جامعه «اعتماد» است. اعتماد در سطوح مختلف براي جامعه ما مساله است. جامعهاي كه اساس سازمانيابي آن اعتماد است به حكومت نيز ميتواند كمك كند اما در جامعه بياعتماد، هركسي مسووليت خود را يا طرف مقابل را كنار ميگذارد و علاوه بر آن با پايين رفتن سطح اميد اجتماعي، فردگرايي چيره ميشود. جامعه فردگرا، نه به ديگري احساس نياز ميكند و نه احساس نياز ديگران را ميتواند درك كند. بر اين اساس ميتوان گفت در دشوارترين وضعيتهاي فردي و اجتماعي، خلق فرصتهاي نو با هدف تقويت اميد و اميد اجتماعي براي ايجاد تغيير در نگرشهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي ميتواند راه را براي برونرفت از يأس اجتماعي هموار كند، زيرا تجربه نشان داده است در بخشهايي كه جامعه توانمند ميشود، شيوههاي حل مسائل خود را نيز ميتواند پيدا كند. پس بايد صورتبندي دقيق و علمي از مسائل واقعي پيش رو ارايه داد و پس از آن چيستي و چرايي و چگونگي ايجاد و تقويت اميد اجتماعي را پي گرفت. به اميد بينديشيم و به اميد اجتماعي كه اميدي ممكنند اما در وراي تبليغات و توهمات و دور از وعدههاي خوشخيالانه…
منبع:روزنامه اعتماد 21 فروردین 1401 خورشیدی