1

قیام فرزندان

عباس عبدي

اگر به اول انقلاب برگرديم و زندگي آن دسته از فعالان انقلابي را مرور كنيم كه فرزندان آنان در زمان انقلاب به سن بلوغ رسيده بودند و نقش سياسي در جامعه داشتند، متوجه مي‌شويم كه در اغلب موارد اين فرزندان نيز فعال سياسي و انقلابي هستند، حتي راديكال‌تر از پدران و در مجموع يا در خط پدر هستند يا اگر هم در نقطه ديگري قرار دارند، ناشي از تفاوت نگرش است و نه در اصل انقلابي بودن. براي نمونه فرزندان برخي از آنان گرايش‌هاي سياسي چپ يا مجاهديني داشتند ولي در هر حال سياسي – انقلابي محسوب مي‌شدند.  

ولي اكنون ماجرا فرق كرده است. فرزندان آناني كه در مصادر امور هستند، اغلب تفاوت رفتاري چشمگيري با پدران خود دارند. برخي دنبال ماديات و زندگي رفته‌اند، اعم از اينكه از راه‌حلال و كوشش خود باشد يا از طريق سوءاستفاده و رانت. اينها ممكن است در گرايش‌هاي فرهنگي، همچنان نزديك به مشي پدران باشند. برخي ديگر مسير فرهنگي متفاوتي را دنبال كرده‌اند، ولي حرمت پدران را حفظ مي‌كنند و خودنمايي ندارند. اين دسته زندگي خود را از هر جهت جدا كرده و بي‌سر و صدا راه خود را مي‌روند. دسته سوم كساني كه نه‌تنها راه خود را جدا كرده‌اند، بلكه نمايش هم مي‌دهند و به‌طور كلي با ارزش‌هاي مورد قبول پدران خود در عمل و رفتار نيز مقابله مي‌كنند.  اين تفاوت نسلي در مديران كشور محصول چيست؟ مواردي از اين وضعيت را پيش از انقلاب نيز شاهد بوديم. كاترين عدل و بهمن حجت‌كاشاني و علي پاتريك پهلوي از جمله موارد مشهور در ميان مقامات بودند كه دو نفر اول در جريان درگيري مسلحانه كشته شدند. ولي اكنون روند رو به افزايشي را در بروز اين پديده شاهد هستيم. به‌طور قطع تحليل آن نيازمند مطالعه جدي است. شايد بتوان گفت كه اين پديده بازتابي است از آنچه در متن جامعه در حال رخ دادن است. انتشار عكس‌هايي از زندگي‌هاي مجلل، حضور در محل‌هاي نامتعارف، استفاده از خودرو و لباس‌هاي عجيب و بعضا شغل و ظاهرهاي نامناسب با ارزش‌هاي پدران و حتي ازدواج‌هاي پر سر و صدا، نشان مي‌دهد كه شاهد يك نسل جديد از افراد در تضاد و تعارض و تقابل عملي با نسل پدران آنان هستيم. نسل جديدي كه اصرار دارد اعلام حضور نمايد و از طريق شبكه‌هاي اجتماعي خود را معرفي مي‌كند. 
از سوي ديگر انتشار اين سبك از زندگي آنان، نوعي نفرت و كينه را نزد مردم نسبت به آنان و در مراتبي بالاتر نسبت به پدران آنان ايجاد كرده است. پدراني كه تا همين چند سال پيش كوچك‌ترين انحراف سليقه‌هاي جوانان جامعه را در سبك زندگي از معيارهاي رسمي محكوم مي‌كردند، اكنون با واقعيتي روبه‌رو هستند كه فرزندان خودشان به انتهاي آن سبك زندگي كه متعرض آن بودند، رسيده‌اند. اين وضعيت خواننده را به ياد آن حكايت معروف گلستان سعدي مي‌اندازد كه منجمي بي‌خبر از آنچه در خانواده خود مي‌گذشت، بود و در عين حال دنبال شناخت كهكشان بود، حكيمي به او گفت: «تو بر اوج فلك چه داني چيست/ كه نداني كه در سرايت كيست؟» 
اين شكاف فكري و رفتاري مرتبط با تفاوت در اعتقادات و ارزش‌ها، سبك زندگي، بهره‌مندي از ماديات و… از اين قبيل ميان دو نسل است. شايد بتوان آن را نوعي عصيان و واكنش نسبت به سخت‌گيري‌هاي اين پدران نيز دانست، شايد هم اين وضعيت واكنشي باشد از سوي نسل جوان نسبت به نفاق و دورويي پدران خود كه فرزندان آنان بهتر از هر كسي از آن آگاهي دارند و از طريق بروز اين رفتارها، از پدران خود انتقام مي‌گيرند و الا كمتر فرزندي حاضر مي‌شود كه رفتاري از خود نشان دهد كه به صورت زشتي عليه موقعيت و مدعاهاي پدر يا خانواده‌اش باشد. 
البته دلايل ديگري نيز براي اين رفتار مي‌توان در نظر گرفت. يك وجه آن تغييرات شديد ارزشي در نسل فرزندان است، در حالي كه پدران همچنان دُگم و متصلب رفتار مي‌كنند. فرزندان در واكنش به آنان كليت نظام ارزشي گذشته و پدران را بي‌ارزش و پوچ تلقي كرده و مورد سوال قرار مي‌دهند و نوعي پوچ‌گرايي را در برابر اصول ايدئولوژيكي پدران ترويج مي‌كنند. اين وضعيت در جوامع ديگر نيز كمابيش به وجود آمده، رمان پدران و پسران نويسنده مشهور روسي ايوان تورگنيف بازتاب همين وضعيت در قرن ۱۹ روسيه است. فرزندان عليه حكومت، دين، خانواده و هر نظم اجتماعي ديگر قيام مي‌كنند و همه ارزش‌هاي آنها را به چالش مي‌كشند و اين را آشكارا ابراز مي‌كنند. 
يك علت فرصت‌طلبانه نيز براي اين رفتار مي‌توان بيان كرد. فرزندان اين افراد احساس مي‌كنند كه به پايان خط رسيده‌اند و بايد مرزهاي خود را با پدران جدا كنند تا در آينده بتوانند زندگي بي‌مشكلي داشته باشند. آنان خود را پاسخگوي رفتار پدران خود نمي‌دانند، حتي اگر از رانت و ثروت و قدرت آنان بهره‌مند شده باشند.

منبع:روزنامه اعتماد 31 فروردین 1401 خورشیدی