1

حذف دیگران یا حذف خود؟

عباس عبدي

 يادداشت ديروز با اين گزاره پايان يافت كه: «تنها راه براي برون‌رفت از اين وضعيت، احترام گذاشتن و به رسميت شناختن يكديگر است و براي اين كار چاره‌اي جز گفت‌وگوي ملي نيست. در يادداشتي ديگر علت اجتماعي گريزناپذيري اين تفاهم را توضيح خواهم داد.»
اين يادداشت در توضيح اين ادعا است. ابتدا تاكيد كنم كه منظور از به رسميت شناختن يكديگر، پذيرش همگان در قالب برابر حقوق و به عنوان شهروند است. كسي نمي‌تواند ديگري را از حقوق اوليه خود در تعيين سرنوشت كشور منع يا محدود كند. در اين ساختار حذف موضوعيت ندارد و اگر اقدام به آن شود متوقف نخواهد شد و تا پايان حيات سيستم ادامه خواهد يافت.  در ماجراي «سيسموني گيت» معلوم شد كه برخلاف تصور خوشبينانه قبلي كه حكومت پس از يكدست شدن كامل، تمام اركان قوا متحد و يك‌دل كار خواهند كرد؛ اختلافات بيشتر و گزنده‌تر شد كه كمتر نشد. اين را همان زمان انتخابات هم گفتم كه چرا چنين خواهد شد. اين پيش‌بيني مبتني بر يك تحليل نظري جامعه‌شناسانه است كه با ادبياتي متعارف توضيح مي‌دهم.  هر جامعه‌ مجموعه‌اي از افراد و نهادها و ارزش‌ها و… است. نهادهاي اجتماعي هر كدام كاركردي دارند. اين كاركردها در جهت ادامه حيات اجتماعي و نيز همبستگي اجتماعي است. بدون همبستگي اجتماعي تداوم حيات اجتماعي قابل تصور نيست. اين همبستگي نمي‌تواند صوري يا مبتني بر زور و سلطه باشد. اتفاقي كه پس از فروپاشي حكومت‌هاي كمونيستي رخ داد. شايد مهم‌ترين آنها تجزيه يوگسلاوي در شبه‌جزيره بالكان بود كه  تجربه زيان‌باري از تحميل انسجام سطحي و ناپايدار بود كه جامعه به ظاهر متحد و منسجم، به يك باره فرو پاشيد و مردم آن بدترين جنايات را عليه يكديگر به نمايش گذاشتند. اوكراين امروز هم نمونه ديگر آن است. دو الگوي كلي همبستگي اجتماعي داريم و در طول تاريخ از الگوي اول به سمت الگوي دوم در حركت هستيم. الگوي اول همبستگي براساس مشابهت و يكساني افراد است. يعني هرچه افراد به يكديگر شبيه‌تر باشند، همبسته‌تر هستند. اين الگو به جوامع بدوي و اوليه اختصاص دارد و بازتابي از وضعيت تقسيم كار اجتماعي آنها است. در اين جوامع تقسيم كار بسيار اندك است. اكثريت كمابيش حرفه مشابهي دارند. جايگاه آينده هر كس از بدو تولد او روشن و آينده شغلي و حتي خانوادگي او پيشاپيش شناخته شده است. در چنين جامعه‌اي هر كس كه خارج از چارچوب‌هاي عرفي و ارزشي جامعه حركت كند، مجازات مي‌شود. مجازات مي‌تواند به حذف او از جامعه منجر شود زيرا چنين فرد غير متعارفي همبستگي جامعه را در خطر قرار مي‌دهد. نوع مجازات‌ها نيز خشن، بدني و حذفي است. تفاوت‌ها ميان اعضاي جامعه چندان به رسميت شناخته نمي‌شوند.  ولي به موازات بزرگ شدن جامعه و افزايش جمعيت كم‌كم تقسيم كار رخ مي‌دهد. اهميت تقسيم كار در اين است كه افراد را از يكديگر متفاوت مي‌كند. منافع و ارزش‌ها و اولويت‌هاي آنان با يكديگر متفاوت مي‌شوند. ولي در نقطه مقابل و بر خلاف جامعه بدوي، آنان به يكديگر وابسته‌تر هم مي‌شوند، زيرا نيازهاي خود را بدون وجود ديگري نمي‌توانند تامين كنند. در اين مرحله جامعه مدرن شكل مي‌گيرد و همبستگي‌ها نه براساس مشابهت كه براساس تفاوت و احترام به متفاوت بودن شكل مي‌گيرد. حيات جامعه نه بر مشابه بودن كه برمبناي تفاوت‌هاي كاركردي است. هر كس به نحوي يك قطعه از اين پازل حيات اجتماعي را تكميل مي‌كند. اثر اين وضعيت در قانون مجازات خود را نشان مي‌دهد كه مجرم را حذف نمي‌كنند، بلكه مي‌كوشند حتي‌المقدور او را مجبور به جبران آنچه گذشته كنند. مجازات‌ها غير جسمي و به نسبت انساني‌تر مي‌شود. جوامعي چون ايران در مرز گذار تبديل كميت به كيفيت هستند. عبور از اين مرز نه تنها سخت و عذاب‌آور است بلكه زمان زيادي مي‌طلبد. بازتاب اين دو نوع همبستگي را در قدرت و ساخت سياسي نيز مي‌بينيم. قدرت ميل به وحدت دارد و درست هم هست قدرت بايد متحد و منسجم باشد. ولي مشكل در تعريف همين وحدت است. در جامعه توسعه‌يافته كه تقسيم كار پيشرفته است، عناصر تشكيل‌دهنده قدرت از طريق احتياج به يكديگر و مفهوم منافع ملي كنار هم قرار مي‌گيرند و وحدت سياسي را ايجاد مي‌كنند. در اين جامعه تقسيم بر دو معنا ندارد. ميان نيروها، قانونمندي و با داوري بي‌طرف حاكم است و رقابت مدني حرف آخر را مي‌زند. كسي نمي‌تواند ديگري را حذف كند، چه با اسلحه و چه با توسل به شبه‌قانون. اقليت و اكثريت سيال است و امكان جابه‌جا شدن دارند. در اين چارچوب هر گونه كوششي براي تقسيم بر دو كردن نيروها نتيجه‌اي جز تباهي ندارد. عدم توجه به تفاوت‌ها و كوشش براي يك‌دست كردن جامعه و قدرت بي‌نتيجه است. تلويزيون را ببينيد. هميشه مي‌كوشد تصويري يك‌دست از مردم و فرهنگ و حتي مجريان خود ارايه دهد و متفاوت‌ها را حذف كند. نتيجه از دست دادن مخاطب و غيركاركردي شدن رسانه است. در انتصابات و انتخابات نيز همين است و نتيجه هميشه بر عكس است و شكاف ميان مردم و ارزش‌هاي رسمي بيشتر و كارايي سيستم كمتر شده است. بنابراين چاره‌اي نيست جز اينكه بايد الزامات پيشرفت و تقسيم كار و متفاوت بودن را پذيرفت و هر فرد و گروهي فقط در اين چارچوب نقش‌ خود را تعريف و ايفا كند. حذف ديگران در نهايت جز حذف خود نتيجه ديگري ندارد.

منبع: روزنامه اعتماد 5 اردیبهشت 1401 خورشیدی