1

نخبه‌کشی دانشگاهی

مائده رهسپار

اولين‌بار كه خبر را شنيدم با خودم گفتم اين‌گونه اتفاقات و رويدادها نيازمند يك تحليل اجتماعي ژرف هستند و بايد پيرامون‌شان به‌صورت مفصل با رويكرد ساختارشناسي اجتماعي بنويسم اما دوباره صرف‌نظر كردم و گفتم: نه! اين‌گونه اتفاقات بار تراژيك دارند و نشان از آسيب‌پذيري جامعه دانشگاهي و علمي كشور در برابر تندباد نگرش‌هاي افراطي احزاب و دسته بازي‌هاي سياسي دارد!

ولي اين رويكرد هم مرا قانع نكرد چراكه احساس كردم از اين منظر هم بسيار به مسائلي اينچنيني پرداخته‌اند. در اين مدت در اين بحر تفكر بودم كه پس كدام وجه اين خبر يا اخبار مرا به خود جلب كرده است: بار سياسي خبر؟! بار اجتماعي اعتراض جامعه دانشگاهي؟! ناديده گرفتن شخصيت‌هاي علمي به‌خاطر ملاحظات مجهول و مجعول كه هنوز كسي تابه‌حال به حكمت آن پي نبرده است؟!
بعدتر فهميدم هيچكدام!  من فقط شيفته جنبه جوك يا فان اين قضيه شده‌ام يا به قول قدما بار فكاهي و طنزش آنقدر بالاست كه من اصلا ساير وجوه قضيه را نمي‌فهمم!!!
خبر كوتاه است و دقيق: 
«آقاي دكتر فلاني، استاد و هيات‌علمي تمام‌وقت دانشگاه علوم پزشكي تهران بازنشسته شد!»
باور بفرماييد اين يك خبر يا تيتر خبري ساده نيست و شما هنوز از ارزش ادبي و بار هنري فكاهي آن بي‌خبر هستيد. ۱- اين‌گونه متن‌هاي كم‌نظير تنها در متون طنز بزرگاني چون: عبيد زاكاني، دهخدا، كيومرث صابري و… قابل‌مشاهده است كه تازه آنها به اندازه اين خبر نتوانسته‌اند در پيرامون حوزه خود تاثيرگذار باشند. 
2- در متن حكم بازنشستگي اين بزرگواران، نكته مهم ديگري هم قابل‌توجه است كه ارزش كمدي حكم را چند برابر مي‌كند: 
«اميد است رابطه معنوي شما كماكان با دانشگاه برقرار باشد.»
حال در اين مجال كوتاه مي‌خواهيم باهم اصول نوشتن احكامي چنين را براي خلق طنزي فاخر بررسي كنيم تا اگر قلمي دست‌مان رسيد و احيانا امضاي ما توانست جايي را تكان داده يا از هستي ساقط كند، اجازه ندهيم كه متن‌مان ارزش فكاهي‌اش را از دست بدهد: 
اصل اول: ما بايد كسي را بازنشست كنيم كه حتما استاد باشد و در متن (حكم باز نشستگي) تاكيد كنيم: استاد محترم! استادِ خالي يا جناب دكتر فلانِ محترم، كفايت نمي‌كند. شما اگر كسي كه استاد نباشد و بعد از ساليانِ‌سال زحمت به درجه استادي نرسيده باشد، بازنشست كنيد، كار مهمي نكرده‌ايد و اصلا متن‌تان فاخر نيست چراكه اين شخص سال‌هاست مي‌نويسد و پژوهش مي‌كند؛ شاگرد تربيت مي‌كند، نظريه داده‌، تئوري مطرح كرده‌ و با شرايط تحريم، ضمن چاپ مقالات معتبر، نو‌آوري‌هاي زيادي در رشته جراحي خلق كرده و كنگره‌هاي بين‌المللي راه انداخته است و ژورنال‌ها و مراكز علمي معتبر بين‌المللي او را مي‌شناسند و … و با همه اين اوصاف هنوز از پاي ننشسته است …! اين‌طور شخصي را بايد سر جايش نشاند تا درس عبرتي شود براي آنها كه ايستاده‌اند و تشويقي باشد براي آنها كه همين‌طور سر جاي‌شان نشسته‌اند و مسير خنك باد را زير چانه‌شان دنبال مي‌كنند و كف صندلي‌هاي‌شان از زور بلند نشدن، نم ِ عرقي ده ساله نشسته است.
اصل دوم: در متن حكم‌تان كسي را بازنشست كنيد كه پست سياسي نداشته باشد بلكه فقط كرسي دانشگاهي داشته باشد. بازنشسته كردن اين افراد عواقب اندكي دارد كه در مقابل فوايد آن ناچيز است؛ اين افراد فقط تجربيات ساليان خود راكه با هزار مصيبت از اين كتاب و آن بيمارستان و آن مقاله و اين پژوهش و اين جراحي و آن تشخيص به دست آورده‌اند، در كرسي دانشگاهي خود آموزش مي‌دهند كه در جامعه كنوني ما اين عمل اصلا جايگاهي ندارد؛ وقتي‌كه جامعه تجربه علمي را با آزمون ‌و خطا و نظر اهل فن را با تشويق به عوامگرايي در همه حوزه‌ها جايگزين كرده است، به افراد نخبه در جايگاه استادي «چه نيازي» مي‌تواند داشته باشد؟!!
اصل سوم (ضميمه اصل دوم): حتما شخصي را بازنشست كنيد كه در اوج فعاليت علمي و توليد دانش روز و حتي آوانگارد باشد. شما اگر بخشدار شمس‌آباد سفلي و حومه را (كه در سن هفتاد‌و‌پنج‌سالگي دعوت به كار مجدد شده است) بازنشست كنيد، آن‌هم درحالي كه پشت ميزش نشسته و چاي ميان‌وعده خود را ميل نموده و نتيجه بازي بايرن‌مونيخ و رئال مادريد را بررسي مي‌كند، شك نكنيد عواقب وخيمي به دنبال خواهد داشت: 
حداقل سه روزنامه محلي به شما حمله خواهد كرد و اين اقدام را حركتي ناشايست و غيرمنصفانه عنوان خواهد نمود. حداقل دو نماينده خدوم ملت در مجلس به شما زنگ مي‌زند و ضمن سفارش موكد، براي‌تان خط و نشان مي‌كشد. به‌صورت تصادفي سه طومار با امضاي مردم عادي ساكن در حوزه استحفاظي كه هيچ‌كدام فاميل جناب بخشدار شمس‌آباد سفلي و حومه نيستند، به وزارت كشور ارسال مي‌شود؛ در اين طومارها اذعان مي‌شود كه در آن منطقه به‌علت عزل بخشدار محترم، تقريبا سي و هفت ساعت است كه صبح‌شان شب نشده و خورشيد از وسط آسمان تكان نخورده و بيم آن مي‌رود تمامي مزارع خشك و خلق‌الله از اين بي‌درايتي مسوولان جان‌شان را از دست بدهند.
اما اگر شما استاد تمام دانشگاه علوم پزشكي تهران را كه پدر لاپاراسكوپي پيشرفته اين كشور است، سر عمل جراحي و كار آموزشي‌اش آن‌هم در سن پنجاه و اندي سال كه اوج پختگي و ميانسالي و ثمر دهي اوست، صدا بزنيد، احضارش كنيد و حكم بازنشستگي‌اش را دستش بدهيد، آب از آب تكان نمي‌خورد. اينجا عقل سليم حكم مي‌كند كه پروفسور طولابي و ديگر همكاران و استادان هم‌تراز و حتي بالاترش مثل استاد صادقي، استاد احساني، استاد فرهوش، استاد رزاقي، استاد قدسي، استاد شيخ رضايي و چندين نفر ديگر را در وسط سال آموزشي و ايام تعطيلات نوروز و قبل از اتمام خدمت موثر سي‌ساله و سال‌ها قبل از سن بازنشستگي اساتيد، بازنشست كنيد كه هيچ عواقبي ندارد؛ نه يك نيروي منتصبِ منتسبِ مقربِ آستانِ پُراجلالِ جنابانِ سياسي.
اصل چهارم: اگر در متن حكم بازنشستگي مقدور نشد و نخواستيد مستندي از شما به‌ جا بماند، حتما خيرخواهانه در محافل غيررسمي تاكيد كنيد كه خود شما هم مايل نيستيد استاد مورد نظر را بازنشست كنيد و حتي اگر شما بازنشست كرديد، آن شخص تلاش كند در سيستم بماند اما چه جور ماندنش را اشاره نكنيد؛ اين مساله شما نيست؛ اين مشكل اوست كه بايد براي حل آن راهي بيابد؛ راهي كه: 
بدون آنكه حضور داشته باشد، وجود داشته باشد.
اين‌طوري هم مساله متافيزيك حضور را پيشنهاد مي‌دهيد و هم از منظر وجودي پروفسور موردنظر را مورد نقد قرار داده‌ايد.
براي نمونه اگر همين احكام اخير را ملاحظه بفرماييد، اوج درايت و ظرافت را درمي‌يابيد: از استاد و جراح برجسته كشور خواسته‌اند كه رابطه معنوي‌اش را با دانشگاه قطع نكند! طنز قضيه اين است كه مگر يك هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران تاكنون جز رابطه علمي و معنوي رابطه ديگري با دانشگاه داشته است كه از اين به بعد بخواهد فقط آن را حفظ كند؟؟؟ مگر صدور حكم بازنشستگي براي اساتيدي كه در اوج بازدهي و شكوفايي هستند و طي سال‌ها تعهد و تخصص‌شان را در جاي‌جاي اين كشور با پرورش شاگردان بومي و درمان بيماران كم يا بي‌بضاعت مراجعه‌كننده به مراكز دانشگاهي نشان داده‌اند، جز قطع رابطه معنوي آنها با دانشگاه محسوب مي‌شود؟!؟!
همه اين اساتيد مي‌توانند با صرف ِ اين انرژي كنوني در دانشگاه علوم پزشكي تهران، در مراكز خصوصي، درآمدي چندين برابر داشته باشند. وقتي هنوز ميدان را خالي نكرده‌اند و ترجيح مي‌دهند ميان شاگردان‌ و دانشجويانش باشند يا در يك اتاق عمل دولتي و با تعرفه دولتي خدمتي به بيماري بدهند، يعني رابطه براي آنها همچنان و كمافي‌السابق معنوي است.
اصل آخر: در حكم صادره خودتان، حتما بگرديد مسائلي را كه بدخواهان اين مرز و بوم مي‌خواهند اتفاق بيفتد، مدنظر قرار دهيد تا دل دشمنان اين ملت شاد شود. مثلا وقتي‌كه دشمن به جاي ترور فلان شخصيت سياسي يا فلان وزير، تمام تلاشش را مي‌كند كه شخصيت‌هاي علمي را شهيد كند، شما نگذاريد او به‌ زحمت بيفتد؛ خودتان طي اقدامي غافل‌گيركننده با بازنشسته‌كردن شخصيت‌هاي علمي و پروفسورهاي صاحب‌نام مملكت، جان آنها را از سوءقصد حملات ناجوانمردانه نجات دهيد.
همچنين شما دقت داشته باشيد در سالي كه از طرف رهبر معظم انقلاب موسوم و مربوط به نخبگان و فعاليت‌هاي دانش بنيان است، سعي كنيد نخبگان و دانشمندان دانشگاهي خود را غافل‌گير كنيد. با اين دست اقدامات مطمنا ثابت خواهيد كرد كه كار شما فقط در جهت رضايت خدا و خدمت به اين مردم است و خداي‌ناكرده پشت اين دست اقدامات هيچ بي‌كياستي يا غرض و سلايق شخصي وجود ندارد.
قال علي بن ابيطالب(ع): آن را كه دوست نپذيرد، بيگانه پذيرا مي‌شود.

منبع: روزنامه اعتماد 5 اردیبهشت 1401 خورشیدی