1

ریشه تعمیم داوری‌ها- ۱

عباس عبدي

 روز گذشته درباره اثرگذاري بافت افكار عمومي درباره تفسير آنچه مردم از روحانيون مي‌بينند، نوشتم و توضيح دادم كه با وجود چنين بافتاري نمي‌توان برداشت‌هايي ناصواب از آنچه از روحانيون مي‌بينند را تغيير داد. اينك به مساله مهم‌تري اشاره مي‌كنم. پس از حمله به ۳ تن از روحانيون در مشهد و در صحن رضوي، مساله‌اي مهم مطرح شد كه پيش‌تر در جمع‌هاي محدود مورد بحث بود ولي پس از اين واقعه به عرصه عمومي نيز كشيده شد. اين مساله كه اگر مردم به هر دليلي نسبت به برخي مسوولان كه در كسوت روحاني هستند معترضند، چرا آن را به همه روحانيون تعميم مي‌دهند؟ مگر چه تعداد از آنان در پست‌هاي حكومتي هستند؟ در پي اين مساله ديدم كه همسر يك طلبه پيرامون اين حادثه دلنوشته‌اي را به اين شرح منتشر كرده است. آغاز نقل قول: «اين را مي‌دانيد و شنيده‌ايد كه توي هر صنفي آدم خوب و بد هست. اما اينجا توي صنف طلبه تنها جايي است كه همه اعضا را به كردار آدم بده مي‌شناسند و با دست نشانش مي‌دهند.  در سال‌هاي دور روايت‌هاي زيادي از كتك ‌زدن و شكنجه‌ كردن بچه‌ها در مدرسه ديده‌ايم و شنيده‌ايم اما هيچ كس اين صنف (آموزگاران) را به شكنجه‌گري نمي‌شناسد. وقتي كسي مي‌گويد كه پدرش معلم بوده، هيچ‌ كس به خنده نمي‌گويد: «عه! باباي شما هم تركه به دست بوده؟» توي اين سال‌ها بارها و بارها از زيرميزي گرفتن برخي پزشك‌ها، بي‌اخلاقي برخي پرستارها، روابط پيچيده و غيراخلاقي برخي بازيگر‌ها، كم‌فروشي كارخانه‌دارها، رشوه‌گيري برخي قاضي‌ها و… شنيده‌ايم. اما هيچ كدام را مطلقا سياه نمي‌بينيم . هنوز هم پزشك‌ها، پرستارها، قاضي‌ها و معلم‌ها محترم و تاجِ سر هستند و انصاف ما تشخيص مي‌دهد كه بايد براي عده‌اي واژه استثنا را استفاده كرد. اما اينجا، توي صنف ما همه به پاي هم مي‌سوزند. اگر خبر فلان نماينده مجلس و خورد و بردهايش بپيچد، از فردا نگاه مردم روي قباي زمستانه همسر من سنگيني مي‌كند. اگر بنزين گران شود، روغن ناياب و جوجه‌هاي يك روزه را در دارقوزآباد زنده زنده دفن كنند… شوهرم در بقالي بايد به ده نفر پاسخ بگويد. چرا؟ چون رييس‌جمهور هم‌لباس اوست. فرقي نمي‌كند كه فاصله طبقاتي ما از آقاي رييس‌جمهور چقدر باشد، اينكه گراني بنزين اول از همه كمر زندگي نحيف ما را مي‌شكند، اينكه ما مدت‌هاست رنگ گوشت قرمز را نديده‌ايم، مهم نيست. عقل مردم به چشم است و چشم فقط لباس را مي‌بيند. خانواده طلبه فشار زيادي را تحمل مي‌كنند. اين را فقط از تجربه زيسته خودم نمي‌گويم. ده سال است كه دارم كنار طلبه‌هاي زيادي زندگي مي‌كنم.  محروميت‌ها، سختي‌هاي زندگي، فشار اجتماعي كه گاهي تا اندروني خانواده خودشان هم حضور دارد، ناامني اجتماعي كه گاهي از كودكي تجربه‌اش مي‌كنند. شما از چهارتا فرزند طلبه بپرسيد كه كجاي زندگي‌اش به خاطر لباس پدرش برچسب خورده. اول از همه مدرسه! اگر بچه شيطنت كند، معاون مدرسه گوشش را مي‌كشد و مي‌گويد: «بچه آخونده ديگه.» اگر خوب درس نخواند، اگر توي دعوا با همكلاسي بخواهد حقش را بگيرد. محال است توي جمعي بنشيند و يك بامزه‌اي پيدا نشود كه با نيشخند بپرسد: «تو‌ام مي‌خواي عين بابات آخوند بشي؟!» يك طور پلشت‌واري به بچه‌ات از همان اول مي‌فهمانند كه پدرش چه جايگاه دوست نداشتني‌اي دارد» پايان نقل قول.  همچنين چند روز پيش ديدم كه يك طلبه جواني توييت كرده كه «‏سال ۹۸ بود كه از مشهد با پرواز مي‌اومديم تهران كه ديدم مسافران پرواز رو نگه داشتن تا ماشين vip آقاي (نام يكي از روحانيون كه نماينده مجلس بوده) سر برسه و اول ايشون سوار بشن، موقع پياده شدن هم ابتدا ايشون پياده شدن و سوار مرسدس بنز تشريفات شدن و  براي من سوال بود كه اين مانور تشريفات و تجمل به چه علته؛ ‏واقعا مسافران اون پرواز ايشون رو نمي‌شناختن و چند نفر معدود مثل من مي‌دونستن ايشون كيه كه حالا مسووليت حساسي هم ندارن، با اين منوال واقعا چه لزومي به رفت و آمد وي‌اي‌پي و تشريفاتي تجملي و ويژه هست؟
من مي‌ديدم نگاه مردمي رو كه در اون پرواز خوششون نمي‌اومد از اين تشريفات»(پايان نقل قول). سپس يك نفر در ذيل آن عليه همه روحانيون نظر داده بود و او نيز مشابه آن خانم استدلال كرد و گفت در هر صنفي خوب و بد هست. در اين يادداشت مي‌كوشم كه انتظار مذكور را در لزوم تمايز گذاشتن ميان روحانيون نقد كنم.
ادامه دارد

منبع: روزنامه اعتماد 1 خرداد 1401 خورشیدی