1

نقد و جامعه سالم و سازگاری ذهنی با دموکراسی در اندیشه‌های روشنفکر بی‌هیاهو

اشاره‌اي درباره انديشه‌هاي «محمدعلي اسلامي نُدوشن» به مناسبت چهلمين روز درگذشت

نقد و جامعه سالم

محمد صادقي

وقتي بدون شناخت كافي و سخن مستدل به اظهارنظر بپردازيم، وقتي به جاي نقد به ديگري توهين و حمله كنيم، وقتي خودمان را با باورهاي‌مان گره بزنيم، وقتي به نام احترام به ديگري نظر او را بي‌چون‌وچرا بپذيريم و… فقط و فقط روندي ناسودمند و فرساينده تقويت مي‌شود. اين‌گونه رفتارها مجالي براي نقد باقي نمي‌گذارند و اگر جامعه را به خانه‌اي شبيه بدانيم كه مدام نياز به بازسازي و تعمير دارد، وقتي نقد در كار نباشد، جامعه فرسوده مي‌شود. در ميان نويسندگان و روشنفكران ما نيز كم و بيش در گفت‌وگو يا نقد و بررسي يك اثر چنين رفتارهايي ديده مي‌شود و در نتيجه، مجال نقد و نقادي كه مي‌تواند به پرورش انديشه و طراوت در فضاي فكري و فرهنگي بينجامد، از ميان مي‌رود. در نظر داشته باشيم كه نقد به معناي بيان نقاط ضعف و قوت در يك اثر، انگشت گذاشتن روي مطالب جاافتاده يا ناديده گرفته‌شده در يك اثر، نشان‌دادنِ وجود تناقض‌هايي در يك اثر و بررسي ادعاهاي مطرح‌شده و راه‌حل‌هاي پيشنهادشده در يك اثر است. محمدعلي اسلامي ندوشن، در پاسخ به نظرخواهي مجله «راهنماي كتاب» درباره شيوه و آيين انتقاد كتاب، در اسفند 1339 مشكل نقد كتاب را برآمده از مشكل بزرگ‌تري يعني سرگرداني و رخوت در عالم فكر ديده و مي‌نويسد: « نقد مستلزم آزادي انديشه و بي‌پروايي ادراك است. ما چون قلم به دست مي‌گيريم تا درباره كتابي حرف بزنيم، چه بنويسيم؟ در يك آن فوجي از ملاحظه‌ها و وسواس‌ها و نگراني‌ها راه را بر قلم ما مي‌بندد. به خود مي‌گوييم: چرا حرفي بزنيم كه به گوشه ابرويي بربخورد، چرا بيهوده براي خود دشمن بتراشيم؟ و همين دست ما را سست مي‌كند… بايد بگوييم كه هنوز انتقاد نتوانسته است از همزاد زشت خود كه «تبليغ» نام دارد، جدايي گزيند. نقد منزه و خالص را كه براي عشق به زيبايي و حقيقت نوشته شده باشد، بسيار اندك مي‌يابيم. كساني كه اين را باور نمي‌دارند يكي از اين دو راه را بيازمايند: كتابي بنويسيد كه شاهكار باشد، آن را به در خانه اين و آن نبريد، از هيچ دوستي خواهش نكنيد تا درباره آن چيزي بنويسد. از هيچ روزنامه‌نگاري تقاضاي «صله» تقريظي نكنيد، سيل تلفن و پيغام به دنبال آن جاري نسازيد، فقط كتاب را انتشار دهيد و كنج خانه خود بنشينيد. مگر آنكه حسن‌اتفاقي به شما كمك كند، وگرنه احتمال زياد خواهد بود كه شاهكار شما در سكوتي سنگين فرو رود. يا آنكه چند ده ورق بي‌معني و مبتذل به چاپ زنيد، به‌شرط آنكه صاحب نفوذ و مقامي باشيد يا راه و چاه كار را بشناسيد، بي‌درنگ كساني را خواهيد يافت كه ترشحات قلمي شما را شاهكار معرفي كنند. شايد عده‌اي به شما پوزخند بزنند، ولي چه باك؟ شما سندهاي متعدد از مطبوعات بزرگ و كوچك در دست خواهيد داشت، حاكي از آنكه نويسنده يا متفكر يا مترجم بي‌نظيري هستيد. اگر اعضاي آكادمي نوبل به نبوغ شما پي نمي‌برند، از كوردلي آنهاست.» همچنين در تير 1348 و  در گفت‌وگويي با نام «ادبيات امروز ايران، غوغاي نقد» كه در مجله «نگين» منتشر شده، مي‌نويسد: «بين آثار ادبي‌اي كه امروز داريم، نقد از همه فقيرتر است… آنچه امروز در مطبوعات خود مي‌بينيم، يا تعارف و رفيق‌بازي است يا فحش… در بسياري از موارد هم خود نويسندگان كتاب درباره خود مي‌نويسند و به روزنامه‌ها مي‌دهند. در كنار اينها، بايد از باندهاي ادبي ياد كرد. هر چندنفري دور هم جمع مي‌شوند و به‌اصطلاح همديگر را «مي‌پايند» و مخالفين يا كساني را كه خارج از باند باشند «مي‌كوبند». اين اشخاص واقعا گاهي شاهكار مي‌كنند، بدين‌معني كه راجع به كتاب يا مقاله كسي كه عضو «باند» است و معلوم نيست كه سراپايش چقدر ارزش دارد، چندين مقاله مسلسل نشر مي‌دهند و آن را در تطبيق با تئوري‌هاي فلسفي و روانكاوي و اگزيستانسياليستي و نظريات «سارتر» و «اليوت» و «برشت» و «ماركوزه» و غيره، به تحليل و تفسير مي‌گذارند  و موضوع را به‌قدري مرموز و عميق و مهيب جلوه مي‌دهند كه آدم حيرت مي‌كند كه چرا دنيا آن‌قدر نسبت به اين‌گونه شاهكارهاي كشور ما در خواب غفلت است.» 
اگر به آنچه اسلامي ندوشن در آن سال‌ها نوشته دقت كنيم، مي‌بينيم مسائلي كه همواره بر آنها تاكيد داشته است، همچنان پابرجا هستند و اين نشان مي‌دهد كه ما در زمينه فرهنگي و اخلاقي دچار ضعف‌ها و نقص‌هاي فراواني هستيم ولي چندان به آنها نمي‌پردازيم. اما پرسش اين است كه ريشه اين ضعف‌ها و نقص‌ها را در كجا بايد جست‌وجو كنيم؟ به نظر او و روشنفكراني كه بر اصلاح فرهنگ تكيه دارند، بيش از هر جاي ديگر اينها برآمده از نظام آموزش و پرورش ما هستند. توجه داشته باشيم، افرادي كه سال‌ها و بهتر است بگويم بهترين سال‌هاي عمر خود را در مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها طي مي‌كنند، يا شنونده و بيننده رسانه‌هاي مختلفي هستند كه مدام در حال برنامه‌سازي و ارايه نقد و تحليل و تفسير هستند، شوربختانه روش نقد و روش استدلال را نياموخته و نمي‌آموزند و اين در نگاهي به آنچه در محافل دوستانه و خانوادگي تا محافل فرهنگي و روشنفكري مي‌گذرد چنان آشكار است كه نياز به توضيح ندارد. در غيبتِ درس‌هايي كه به كار زندگي مي‌آيند، كيفيت زندگي و كيفيت روابط اجتماعي پايين مي‌آيد و در نتيجه، فضاي نقد و گفت‌وگو به جاي آنكه روشنايي‌بخش و آگاهي‌بخش باشد و ذهن مخاطبان را به انديشيدن وادارد، به فضاي جنگ شبيه مي‌شود. افراد فضاي نقد را با فضاي جنگ اشتباه مي‌گيرند و شكل‌هاي مختلفي از بداخلاقي و حملات لفظي و قلمي نمايان مي‌شوند. پرويز رجبي هم در اشاره به چنين واقعيتي بود كه مي‌گفت: «ما هيچ‌وقت با نقد ميانه خوبي نداشته‌ايم و پنداشته‌ايم كه مدعي مي‌خواهد از بيخ كند ريشه ما. و كوچك‌ترين نقد را با براندازي يكي مي‌دانيم و مي‌خواهيم، در عين گرفتاري و ناله‌هاي زار، بلبلي باشيم كه برگ گلي خوشرنگ در منقار دارد! همين است كه بيشتر وقت شريف ما صرف اين مي‌شود كه چه بگوييم كه طرف نرنجد! همين است كه هنوز براي كودكانه‌ترين درماندگي‌هاي‌مان راه‌حل نيافته‌ايم و به هر حركتي جامه‌اي مي‌پوشانيم كه چركتاب باشد و همين است كه گاهي مي‌زنيم توخال! يا مشت را چنان گره مي‌كنيم كه طرف بِبُرد! يا كاري مي‌كنيم كه طرف زمين‌گير شود و از جايش برنخيزد و پيش زن و بچه‌اش نرود.»
به هر حال، ما اگر بخواهيم وضعيت تلخي كه از گذشته تاكنون وجود داشته را دگرگون كنيم و از زير آوارِ اين‌همه ابتذال و پلشتي رهايي يابيم، چاره‌اي نداريم جز اينكه به اصلاح فرهنگ بپردازيم و از ياد نبريم كه اين وضعيت را جهل و تنبلي ايجاد كرده و براي اصلاح آن كار فراواني لازم است. مصطفي ملكيان كه همواره بر اصلاح فرهنگي تاكيد داشته و باور دارد تا در درون ما دگرگوني پايداري رخ ندهد در بيرون دگرگوني پايداري رخ نخواهد داد و اصلاح فرهنگي را مقدم بر اصلاح سياسي و اقتصادي مي‌داند، به پنج نقص اصلي در نهاد آموزش و پرورش ما (شامل وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، خطيبان، واعظان و سخنرانان، صدا و سيما و همه آنهايي كه آگاهانه يا ناآگاهانه، خواسته يا ناخواسته در حال تربيت ما هستند) مي‌پردازد كه عبارت هستند از: 1. تاكيد بر حافظه نه فهم، 2. غيبتِ استدلال‌گرايي 3. ايدئولوژيك‌انديشي 4. ظاهرگرايي و 5. غيبتِ درس‌هاي زندگي. از اين رو تا زماني كه آموزش و پرورش ما اصلاح نشود و نهادها و وزارتخانه‌هايي كه مسووليت امور فرهنگي و آموزشي را برعهده دارند، نويسندگان و روشنفكران ما، رسانه‌هاي ما و… در برچيدن اين مشكلات كوشا نباشند، ما همچنان با يك جامعه سالم (كه رونقِ نقد و نقادي از نشانه‌هاي آن است) فاصله خواهيم داشت.روزنامه‌نگار


اگر به آنچه اسلامي ندوشن در آن سال‌ها نوشته دقت كنيم، مي‌بينيم مسائلي كه همواره بر آنها تاكيد داشته است، همچنان پابرجا هستند و اين نشان مي‌دهد كه ما در زمينه فرهنگي و اخلاقي دچار ضعف‌ها و نقص‌هاي فراواني هستيم ولي چندان به آنها نمي‌پردازيم.
ما اگر بخواهيم وضعيت تلخي كه از گذشته تاكنون وجود داشته را دگرگون كنيم و از زير آوارِ اين‌همه ابتذال و پلشتي رهايي يابيم، چاره‌اي نداريم جز اينكه به اصلاح فرهنگ بپردازيم و از ياد نبريم كه اين وضعيت را جهل و تنبلي ايجاد كرده و براي اصلاح آن كار فراواني لازم است
.

نكته‌اي درباره يكي از ترجمه‌هاي «محمدعلي اسلامي نُدوشن»

سازگاري ذهني با دموكراسي

سينا عليپور

محمدعلي اسلامي ندوشن آدم شگفت‌انگيزي بود. از نگاهي نوستالوژيك، خوانندگان كتاب‌هاي او آدم‌هاي مختلف بودند. خوانندگان كتاب‌هاي درسي تا خوانندگان كتاب‌هايي مانند «روزها»، «ايران چه حرفي براي گفتن دارد» و «پيروزي آينده دموكراسي». او البته به جز نويسندگي و پژوهشگري در ادبيات كلاسيك و فرهنگ ايران، روشنفكري بود كه دوره طولاني تاريخ معاصر ايران را تجربه كرد. تجربه دوره‌اي همراه با فراز و فرود زياد و سرانجام آنچه روشنفكران و البته او كه در آن تحولات به سهم خود نقش داشتند. او شاهد عيني بزرگ‌ترين دگرگوني در قرن گذشته بود؛ آنچه حاصل كار انقلابي‌هاي چپ، مذهبي و روشنفكران بود.
آوردن نام كتاب «پيروزي آينده دموكراسي» در آغاز اين نوشته و از ميان كتاب‌هاي پرمخاطب زيادي كه از وي به جاي مانده است علت اصلي اين نوشته است؛ يعني اولين اثر و ترجمه او در سال ۱۳۲۸ كه از توماس ‌مان، نويسنده آلماني است. نويسنده‌اي كه با كتاب‌هاي پرخواننده داستاني‌اش در دنيا شناخته مي‌شود. اين كتاب سخنراني توماس ‌مان ۱۰ سال پيش‌تر از آن است كه اسلامي ندوشن در ايران به فارسي ترجمه‌اش كند. سخنراني توماس‌ مان درباره دموكراسي و آينده آن است. دوره سربرآوردن هيتلر و نازي‌ها است كه از راه انتخابات و دموكراسي به قدرت رسيده‌اند؛ سال‌ها پيش از جنگ جهاني دوم. توماس مان با نگرش‌هاي فاشيستي و نژادپرستانه آنها ناسازگار بود، 
از اين رو تابعيت آلماني‌اش را از او گرفتند و مجبور به ترك كشور شد و به امريكا رفت.
اهميت ترجمه كتاب «پيروزي آينده دموكراسي» به جز محتواي آن و خطراتي كه به واسطه سربرآوردن حكومت‌هاي تماميت‌خواه و خودكامه دموكراسي را تهديد مي‌كند، در زمان ترجمه اين كتاب نهفته است. زماني كه در ايران هم كمتر چنين دغدغه‌اي ديده مي‌شود. نه روشنفكران و نه افراد و گروه‌هاي چپ. مذهبي‌ها هم كه چنين دغدغه‌اي نداشتند و خواسته و هدف مبارزه آنها حكومت ديني بود، اگر هم دموكراسي براي رسيدن به هدف تسهيل‌گر بود به آن توجه نشان داده مي‌شد. مي‌توان گفت مشروطه مهم‌ترين سرمايه تاريخي و فكري ما در زمينه دموكراسي‌خواهي است.
در واقع محمدعلي اسلامي ندوشن اهميت آن را در دوره‌اي مورد توجه قرار داد كه كساني كه در قله روشنفكري ايران بودند حتي با بدبيني به دموكراسي مي‌نگريستند. يا از دموكراسي هدايت‌‎شده كه يك چيز من‌درآوردي بود، سخن مي‌گفتند. همان‌ها كه پيشقراولان دگرگوني اجتماعي، فرهنگي و سياسي بودند. حتي اسلامي ندوشن خود از پيامدهاي اين بدبيني به دموكراسي تاثيرپذير بود و اين را سال‌ها بعد در جلد سوم كتاب «روزها» اعتراف مي‌كند و مي‌نويسد: «پيروزي آينده دموكراسي گذشته از اعتباري كه نويسنده‌اش داشت، موضوع آن نيز كه از نظام آزاد در مقابل وابستگي و استبداد دفاع مي‌كرد، براي من كشش داشت. به عنوان يك جوان آرمان‌جوي كه بويي از چپ نيز به مشامش خورده، آنچه در گرداگردم در جهان مي‌گذشت سري به نارضايي داشت. توماس ‌مان، نمونه برجسته دموكراسي را امريكا قرار داده بود و من با اين نظر موافق نبودم. اعتراف مي‌كنم كه تبليغ‌هاي چپ نيز در اتخاذ اين بدبيني موثر بود. از حكومت وقت ايران نيز كه تزوير و تبعيض و تقلب را در صحنه سياسي جريان مي‌داد، ناخشنود بودم. 
از اين رو براي آنكه خود را به عنوان مترجم، موافق با همه محتواي كتاب نشناسانم، موخره‌اي در شانزده صفحه تحت عنوان «نامه‌اي از مترجم به خوانندگان» نوشتم كه خود مقاله‌اي بود.» علاقه و ميل اسلامي ندوشن در كتاب «پيروزي آينده دموكراسي» براي ترجمه اين كتاب روشن است. او در سرآغاز چاپ كتاب در سال ۱۳۲۸ به اين نكته اشاره مي‌كند: «بسياري از مطالب آن درباره روزگار ما و مسائل و مشكلاتي كه با آن روبه‌روييم صدق مي‌كند.» وي در سال ۱۳۹۴ يعني ۶۶ سال بعد در گفت‌وگويي كه در كتاب «سيماي يك فرهنگ‌مدار» آمده، هم‌چنان براي ترجمه اين كتاب ابراز خوشحالي مي‌كند و مي‌گويد: «از آن خوشوقتم كه نخستين نوشته خود را با موضوع دموكراسي شروع كردم.» اين سخن از اين رو داراي اهميت است كه او نويسنده و پژوهشگر ادبيات كلاسيك ايران است و كتاب‌هاي زيادي در اين زمينه نوشته است.
او به اين مساله توجه مي‌كند كه براي روشن نگه‌داشتن چراغ فرهنگ و ادبيات كلاسيك ايران با رويكرد به حكمراني كارآمد و البته دموكراتيك مي‌توان اين سرمايه را در دنياي نو و امروزي بهتر پاس داشت. چراكه فرهنگ و انديشه‌اي كه حرفي براي گفتن در اين جهان پرشتاب رو به دانش دارد، در چنين بستري خود را بهتر در معرض داوري و شناخت قرار خواهد داد. به ويژه ادبيات و فرهنگي كه بن‌مايه زيست انساني داشته باشد. در واقع زبان و فرهنگ بدون توجه به معنا و كاربست زندگي امروزي آن به انزوا خواهد رفت و البته اگر كليدي‌ترين كاركرد زبان ارتباط است اين ارتباط در يك جامعه گفت‌وگو محور و دموكراتيك سرانجامي درست و داراي نفع همگاني مي‌يابد. در حالي كه در يك جامعه بسته كه دهان منتقدان و مخالفان بسته مي‌شود، تيرگي در پيش رو تنها يك پيشگويي نيست. تجربه زيسته نويسنده كتاب، توماس‌ مان، در آلمان نازي همين بود و آنچه بعدها با تلخي و رنج و دهشتناكي بر مردم آلمان و ديگران در دنيا رفت. توماس‌ مان وقتي كه نازي‌ها در آلمان به قدرت رسيدند، بيش از ديگر نويسندگان و روشنفكران به اين موضوع حساسيت نشان داد و صداي خودش را در برابر جرياني ستمگر بلند كرد. او به خوبي به ماهيت نازي‌ها پي برده بود كه از راه انتخابات روي كار آمدند ولي پس از اينكه به قدرت رسيدند، ساز و كار دموكراتيك را كنار گذاشتند و سلطه خودشان را گسترش دادند. نازي‌ها تمامي مخالفان خودشان را منزوي يا حذف كردند و با خشونت‌ورزي كارشان را پيش بردند و سرانجام هم دنيا را درگير جنگي ويرانگر كردند. توماس ‌مان كه به آلمانِ دموكراتيك چشم دوخته بود، به ماهيتِ نازي‌ها پي برد و سكوت نكرد و به افشاي اعمال وحشيانه آنها پرداخت و هزينه سنگيني هم پرداخت، با اين حال امروز كه ما تاريخ خونين جنگ جهاني دوم را مرور مي‌كنيم، اردوگاه‌هاي كار اجباري را به ياد مي‌آوريم و از چند و چون حكومت نازي‌ها بيشتر آگاهي مي‌يابيم، شهامت توماس ‌مان بيشتر در ذهن ما مي‌درخشد. اسلامي ندوشن نيز با انتخاب كتابي مهم از او پيرامون دموكراسي، نشان مي‌دهد كه در واقع با دموكراسي سازگاري ذهني داشته و در آن روزگار جلوتر از ديگر نويسندگان و روشنفكران مي‌انديشيده است.
اكنون و پس از گذشت سالياني اين تجربه پيش روي ماست. جامعه دموكراتيك از طريق گفت‌وگو درهاي خود را به روي ديگر شهروندان با هر نگرشي و به دور از جباريت و زور و خشونت‌پيشگي باز مي‌گذارد. در چنين جامعه‌اي چشم‌انداز روشني براي آزادي و زيستي انساني و بر پايه رفاه بهتر و انصاف و عدالت در پيش خواهد بود. از اين رو، خوشوقتي اسلامي ندوشن براي ترجمه كتاب «پيروزي آينده دموكراسي» بيشتر قابل درك است، با اينكه در زمان ترجمه كتاب به خاطر گفتمان مسلط و رويگردان از دموكراسي، از اين گفتمان تاثيرپذيرفته بود. روزنامه‌نگار


محمدعلي اسلامي ندوشن اهميت آن را در دوره‌اي مورد توجه قرار داد كه كساني كه در قله روشنفكري ايران بودند حتي با بدبيني به دموكراسي مي‌نگريستند. يا از دموكراسي هدايت‌‎شده كه يك چيز من‌درآوردي بود، سخن مي‌گفتند.

به مناسبت چهلمين روز درگذشت محمدعلي اسلامي ندوشن

روشنفكر بي‌هياهو

محسن آزموده

يكي از اصلي‌ترين ويژگي‌هاي روشنفكر كه او را از اهل دانش و تحقيق متمايز مي‌سازد، بيان حقيقت در عرصه عمومي است، بدون لكنت و بي‌تعارف به ارباب قدرت از سويي و به مردمان كوچه و بازار از سوي ديگر، خواه خوشايند ايشان باشد، خواه نه. يك فرد دانشگاهي، اگرچه به لحاظ اخلاقي ملزم است كه آنچه را حقيقت مي‌پندارد و با كار علمي بدان دست يافته، در گستره همگاني يا لااقل در ميان جامعه علمي عرضه كند، اما انواع و اقسام ملاحظات مثل نگراني‌هاي سياسي يا دغدغه‌هاي اجتماعي يا هراس به خاطر از دست دادن محبوبيت سبب مي‌شود كه هميشه چنين نكند. اما روشنفكر، تا جايي كه روشنفكر تلقي مي‌شود، متعهد است كه آنچه را حقيقت مي‌داند، با بياني رسا و واضح و آشكارا بيان كند. اين خصلت كار روشنفكري سبب مي‌شود كه گاهي روشنفكران در ميان ديگر اهالي دانش و فرهنگ، افرادي شلوغ كار، پر سر و صدا به نظر آيند و بسياري از نوشته‌ها و گفتارهاي‌شان عامه‌پسند و پرهياهو باشد يا دست‌كم اين‌چنين به چشم‌ آيد. به عبارت ديگر، كار روشنفكري تا جايي كه به اين صفت موصوف است، در مقايسه با كار علمي يا دانشگاهي يا پروژه‌هاي تحقيقاتي، زبان و بياني ساده‌تر دارد و گاه در آنها، در عرضه يافته‌ها، اغراق و بزرگنمايي صورت مي‌پذيرد. البته ويژگي‌هاي شخصيتي فرد روشنفكر نيز در كم و زياد شدن اين خصلت دخيل است، تا جايي كه به خصوص در روزگار گسترش فضاي مجازي و دسترس‌پذيري شبكه‌هاي اجتماعي، بعضي روشنفكران، در عرصه عمومي «سلبريتي» مي‌شوند و هزاران هزار طرفدار و پيرو مي‌يابند و هر گفته يا نوشته‌شان واكنش‌هاي احساسي مثبت و منفي بي‌شماري پديد مي‌آورد. شكي نيست عامه‌‌پسندي روشنفكر و كار او، تا جايي كه قوت استدلال‌ها و پشتوانه‌هاي فكري و علمي كارش ضربه نزند، اشكالي ندارد و اتفاقا موجب مي‌شود كه سخن دانشورانه و مستدل او، مخاطبان بيشتري بيابد. اما متاسفانه هميشه چنين نيست و همگان شاهد بوده‌ايم كه اين همگاني شدن سبب شده كه روشنفكر خود گرفتار اين فضا شود و بيش از حد به ساده‌سازي امور بپردازد، از بيان همه حقيقت به علت نگراني از رنجيدن افكار عمومي سر باز بزند يا براي يافتن طرفداران و مخاطبان بيشتر در حوزه عمومي، بنا به سليقه روز سخناني بدون پشتوانه و همه‌پسند بگويد و بنويسد و بعضا در همه حوزه‌ها اظهارنظر كند. بنابراين پرهيز از هياهو، حفظ متانت و آرامش و رعايت معيارهاي فرهيختگي از خصائل نيكويي است كه معدودي از روشنفكران به آن آراسته‌اند. محمدعلي اسلامي ندوشن، نماد و نمونه بارز چنين روشنفكراني بود. او به گواه آثار فراوان و پرخواننده‌اش، روشنفكري بود كه براي عموم مخاطبان مي‌نوشت، با نثري شيوا، استوار و خواندني و از بيان حقيقتي كه با تحقيق به آن رسيده بود، در عرصه عمومي ابايي نداشت. اما هيچگاه اهل شلوغ‌كاري و هياهو نبود و همواره با وقار و طمأنينه سخن مي‌گفت و مي‌نوشت. محمد‌علي اسلامي ندوشن، شناخت و آگاهي عميق و گسترده‌اي از فرهنگ و تاريخ ايران داشت و اگرچه با انديشه‌هاي جديد و نويسندگان و متفكران معاصر غربي آشنايي داشت، اما سخنان پر طمطراق بي‌مايه نمي‌گفت و نمي‌نوشت و به جاي گندم‌نمايي و جو فروشي، به زباني محكم و پاكيزه، به بسط ميراث غني فرهنگي و ادبي ايران مي‌پرداخت. اين آرامش و متانت او سبب شده آثارش به سليقه و «مد روز» وابسته نباشد و خوانندگاني از نسل‌هاي بعدي نيز به آنها مراجعه كنند و ضمن لذت بردن از خواندن نثري شيرين و شيوا، درباره حافظ و فردوسي و خيام و مولوي نكاتي عميق و ماندگار ياد بگيرند و بهره‌مند شوند.

منبع: روزنامه اعتماد 16 خرداد 1401 خورشیدی