1

چشم به راهِ گودو؟

احمد زيدآبادي

اين روزها ما همگي به نحوي در انتظاريم. در انتظار چه چيز؟ خودمان هم نمي‌دانيم! گويي نوعي امواج اثيري ما را در خود گرفته است به‌طوري كه خيال و واقع را از هم تشخيص نمي‌دهيم.
آنچه يك نفر واقعيتي بديهي مي‌بيند، ديگري خيالي خام مي‌پندارد و آنچه را يكي اوهام مي‌شمرد ديگري داده‌اي ع يني قلمداد مي‌كند.
اين بدان معنا است كه جهان‌هاي متفاوتي در ذهن ما ايرانيان شكل گرفته است كه راه به همديگر ندارد. هركس در دنياي خود سير مي‌كند و فقط آن را واقعي مي‌بيند و دنياهاي ديگر را از جنس پندار و گمان تلقي مي‌كند. چطور چنين چيزي ممكن شده است؟ برخي از واقعيات و رخدادهاي عيني از نوعِ مسائل متافيزيكي نيست كه عقلِ محض و تجربه را به آن راه نباشد تا بتوان به نقطه اشتراك روشني در باره آنها دست يافت. از جنس علوم به نسبت دقيقه‌اند. با عدد و رقم سر و كار دارند. با يك روش آماري مطمئن، قابل دستيابي‌اند. هر چند كه تفسيرشان متفاوت باشد اما اصل‌شان مسلّم است. سبب شايد آن باشد كه رابطه‌ها قطع شده و بحث و گفت‌وگو و نقدي رو در رو، صورت نمي‌گيرد. شايد ذره‌اي شدن جامعه چنان به نهايت رسيده كه ميلي به تفاهم با ديگران در ميان نباشد. شايد حتي فكر كردن و انديشيدن هم فراموش شده باشد! نه فكر و انديشه‌هاي روزمره و گريزپا بلكه انديشه نسبت به غايتِ رفتارمان كه قرار است در كدام مسير پيش رود يا به كدام نقطه ختم شود.
پنداري سيلي به راه افتاده يا توفاني به پا شده و ما را چون اشيايي بي‌اراده در مسير دلخواه خويش پيش مي‌برند و ما از خود نمي‌پرسيم كه چرا خود را به امواج سيل و توفان سپرده‌ايم و آنها ما را به كجا خواهند برد؟
ما ظاهرا فقط در دنياهاي خاص و منقطع از يكديگر سير نمي‌كنيم، بلكه با دنياهاي ناشناخته يكديگر روزانه در ستيزيم. آن هم نه ستيزي كه زنده‌ياد دكتر محمد اقبال گفته است بلكه ستيزي بي‌معنا و بي‌حاصل از سر لجاجت و خامي، به قصد تحقير و تخفيف و از ميدان به در كردن ديگران. از اين رهگذر روزانه حجم عظيمي از نفرت‌پراكني و كين‌توزي در تمام سطوح سياسي كشور توليد و انباشت مي‌شود. گويي مسابقه‌اي سراسري به پا شده است كه هر كس بيشتر نفرت بورزد و كينه‌جويي كند، برنده‌تر است! الفاظ‌مان عليه يكديگر روز به روز درشت‌تر و ركيك‌تر مي‌شود و اين خود به صورت ارزش و افتخار در آمده است به‌طوري كه عده‌اي از به‌كارگيري بي‌ملاحظه آنها به خود مي‌بالند و آن را نشانه شجاعت و دليري و درك و فهم بالاي خود مي‌دانند! نقطه پاياني هم بر اين داستان قابل تصور نيست.
گرچه مرجعيت‌هاي مرسومِ سياسي در جامعه ما از اعتبار افتاده‌اند، اما آيا بدان اندازه كه هشدار و انذارشان در باره اين بلاي اجتماعي و سياسي، هيچ پژواكي در بين هواداران‌شان پيدا نخواهد كرد؟ بعيد مي‌دانم.
واضح است كه كشور ما با مشكلات مشخصي در همه عرصه‌ها روبروست كه بسياري از آنها را حتي متعصب‌ترين حاميان وضع موجود نيز نفي نمي‌كنند. اين مشكلات راه‌حل مي‌طلبد و راه‌حل آنها نيز ناديده‌انگاري و هياهو و عجز و لابه و اهانت و پرخاش و «در انتظار گودو» نشستن نيست. راه‌حل از راه تفاهم و گفت‌وگو و وفاق در سطح ملي مي‌گذرد. نيروهايي كه معمولا با تفاهم و وفاق ملي ميانه‌اي نداشتند، اينك بر سرير قدرت اجرايي نشسته‌اند. شايد همين يك سال براي درك عمق مشكلات و لمس تيزي و بي‌رحمي بحران‌ها از سوي آنان كافي باشد.
آنان خود اكنون به وفاق ملي محتاج‌ترند تا ديگران، چرا كه هرچه شرايط بحراني‌تر و بحران‌ها بدخيم‌تر شود، بيشتر در معرض فشار و بازخواست افكار عمومي قرار مي‌گيرند و در نهايت اگر ناكام بمانند، مسوول فجايعِ پيش روي كشور شناخته خواهند شد.
پس لازم است آنان بي‌ريا و نفاق، خود در اين زمينه پيشقدم شوند و ديگر نيروها هم از كمك به شكل‌گيري وفاقي ملي پا پس نكشند.
اين روند مي‌تواند با آتش‌بس به تبادلِ خشم و اهانت و نفرت از سوي حاميان و هواداران هر يك از نيروها آغاز شود. اعلام آتش‌بس بايد از سوي مرجعيت‌هاي سياسي و رهبران گروه‌ها و احزاب مختلف به گونه‌اي صريح و صادقانه و قاطع صورت گيرد كه جاي هيچ‌گونه ترديد و دودلي براي هواداران باقي نگذارد و سبب حساب‌كشي و در صورت ضرورت، طرد افراد متمرد و سركش شود.
اگر اين گام نخست با موفقيت برداشته شود، گام‌هاي ديگر نيز برداشته خواهد شد.
با اين فضاي كنوني شايد گفته شود كه اين قبيل توصيه‌ها و رهنمودها نيز از جنس همان خواب و خيال‌هاي بريده از واقعيات عريان است و ميل به تمركز و انحصار قدرت، چنان جاذبه‌ و رخنه‌اي پيدا كرده است كه اين قبيل راه‌حل‌ها را به طنز و خزعبل تبديل مي‌كند!
من اما در همين فضاي پر از نوميدي نشانه‌هايي از احتمال به‌كارگيري اين توصيه‌ها مي‌بينم ولي اگر هم نمي‌ديدم باز از طرحِ آن صرف‌نظر نمي‌كردم زيرا اين تنها كوره‌راهي است كه ممكن است اين قافله تاريخي را از اين گردنه‌هاي صعب عبور دهد. باقي راه‌ها بدبختانه سقوط به دره است.
درباره شيخ ابوسعيد ابو‌الخير گفته‌اند: شيخ براي وعظ به مجلسي وارد شد. ازدحام مريدان جاي ديگر مشتاقان را تنگ كرده بود. پس يكي ندا در داد كه «خدا رحمت كند هر كه را برخيزد و گامي فرا پيش نهد.» شيخ از منبر فرود آمد و گفت؛ حرف همان است كه اين فرد گفت.
اكنون اما شرايط جامعه ما به اندازه‌اي بغرنج است كه درخواست گامي به پيش انگار نوعي زياده‌خواهي است. پس بايد گفت: «خدا رحمت كند هر كه را برخيزد و گامي به عقب بردارد!» اعلام آتش‌بس رسانه‌هاي بين نيروهاي سياسي همان گامي به عقب است كه مي‌تواند سبب‌ساز گام‌هايي رو به جلو باشد. پس اين گام را‌ برداريد و چشم به راه گودو، زندگي را بر اهل اين سرزمين بيش از اين حرام نكنيد.