1

راه پر‌سنگلاخ آزادی

درباره كتاب «پاپشاه: تبعيد پايس نهم و ظهور اروپاي نوين»

محسن آزموده

«شمايل پايس نهم به دست ديگران جان گرفت و به دست خودش جان داد. او يك قصه جن و پري بود كه قرار بود حقيقتي را به مردم بياموزد. پايس نهم يك شعر بود.» (كارلو كاتانئو، از رهبران جنبش ايتاليا) 
وقتي در 16 ژوئن 1846 ماستاي فرتي، مطران (كاردينال) خوش‌طينت و معتدل و نه چندان شناخته‌شده ايتاليايي، به لاتين گفت «اچپتو (مي‌پذيرم» و انتخاب خودش به عنوان پاپ جديد را تاييد كرد، به مخيله هيچ‎كس خطور نمي‌كرد كه 17 ماه بعد ناگزير مي‌شود كه در حضيض حقارت و سرافكندگي با رداي سياه و كلاه مخصوص كشيشان ساده از ورودي پشتي اقامتگاهش در كاخ كويينال رم به طرف كالسكه دو اسبه‎اي كه منتظرش بود، بخزد و شبانه و مخفيانه به شهر قلعه‎اي گائتاي ناپل در جنوب ايتاليا بگريزد. عجيب‏تر آنكه اين پاپ محبوب و مهربان، پس از فرار نه فقط نسبت به بمباران رم توسط فرانسوي‎ها سكوت كرد، بلكه به نشانه تقدير، نامه‌اي براي ژنرال متجاوز فرانسوي نوشت و از نصرت سپاه فرانسه «به خاطر احياي آزادي مردم رادانديش و راستكار مسيحي» تجليل كرد. او ديگر آن شبان دلسوز و مهربان رمه‎هاي گمراه و سرگرداني نبود كه در يكم جولاي 1846 هزاران هزار رمي هلهله‌كنان به خيابان‌ها ريختند و فرياد «زنده باد پايس نهم!» سر دادند، بلكه در مارس 1850 هنگام رجعت به رم، از ديد ساكنان اين شهر تسخير شده و نيمه‎ويران به پاپ قدرباخته‎اي بدل شده بود كه مردم با ترس و ترديد او را مي‎نگريستند و در خفا عليه او چكامه‎هاي كنايه‎آميز مي‎سرودند و او را وطن‌فروش و خائن خطاب مي‎كردند. 
اما چرا و چطور پاپشاهي محبوب و مهربان و رقيق‌القلب به جباري (tyrant) كينه‎توز و بي‎رحم بدل شد؟ در بستر چه مناسباتي از قدرت، يك پاپ اصلاح‎طلب و ميانه‌رو، ناچار به گريز شد و با مداخله بيگانگان بر سر قدرت بازگشت؟ كتاب «پاپشاه» با عنوان فرعي «تبعيد پايس نهم و ظهور اروپاي نوين» (2018) نوشته ديويد‌اي. كرتزر، برنده جايزه پوليتزر سال 2015 براي كتاب «پاپ و موسليني» با ترجمه عليرضا عامري و به همت نشر نيماژ به فارسي منتشر شده، روايت يكي از جنگ و جدال‌هاي خونين در اروپاي سده نوزدهم بر سر محدود كردن كليسا و مشروط كردن قدرت است، «حكايت تغيير ماهيت معنوي‎ترين كانون مسيحيت جهان يعني واتيكان بعد از به تخت رسيدن يك پاپ و كاربست فايده‌گرايانه انواع تقيه‌هاي سياسي و اقتصادي در بزنگاه عافيت‌طلبي و راوي تاثيرپذيري رهبر كاتوليك‌هاي جهان از اطرافيان فاسد و دروغ‌پردازش». نويسنده كتاب استاد دانشگاه براون در رشته علوم اجتماعي و از بنيانگذاران ژورنال مطالعات ايتالياي نوين، عضو آكادمي هنر و علوم امريكا و عضو هيات امناي آكادمي امريكا در رم است و به‌طور ويژه در زمينه تاريخ تحولات كليسا و تاريخ ايتاليا تخصص دارد. 
پاپشاه اصلاح‎طلب بر سرير قدرت
هماي سعادت «پاپشاهي» در ايام آشوب و هيجان اروپا بر سر جوواني ماستاي فرتي (1878-1792 م.) نشست. دست‌كم از يك سده پيش و با حمله‎هاي روشنفكران و قدرت گرفتن بورژواها در اروپا، جايگاه كليسا دچار ترديدهاي جدي شده بود. انقلاب‌هايي كه در سال 1848 يعني نيم سده پس از انقلاب فرانسه (1789م.) اروپا را در نورديد، طليعه‎اي بود براي غروب نظام‎هاي اشرافي و بهزادسالار كه براي قرن‌ها بر قاره سايه‌گستر بود. 
 اما در رم به عنوان رهبر سياسي و معنوي كاتوليك‎هاي جهان، همچنان كليساي كاتوليك تركتازي مي‎كرد. ايتاليا هنوز تا تاسيس پادشاهي و وحدت سرزميني 
(il Risorgimento) در سال 1861م. راهي دراز و پرفراز و نشيب پيش رو داشت و از مجموعه‎اي از حكومت‌هاي فئودالي تشكيل شده بود كه بر هر يك از آنها يك پرنس يا شهريار حكمراني مي‌كرد. پاپشاه، بر قلب ايتاليا يعني رم و سرزمين‌هاي اطراف آن در مركز شبه جزيره حكمراني مي‌كرد، اگرچه به واسطه سردمداري مذهبي، نه فقط در ساير پادشاهي‌هاي ايتاليا، بلكه در ديگر سرزمين‎هاي كاتوليك‎نشين اروپا همچون فرانسه و اتريش و اسپانيا نفوذي چشمگير و محسوس داشت. همين موضوع راه را بر مداخله سيطره‌آميز امپراتوري‌هاي اتريش و فرانسه و اسپانيا بر رم و سراسر ايتاليا باز گذاشته بود. با مرگ غافلگيركننده پاپ گرگوري دوم در سال 1846، قدرت‎هاي بزرگ اروپايي كه خود در معرض بادهاي شديد تغيير بودند، به دنبال جانشيني اصلاح‎طلب مي‌گشتند كه نظم پيشين را حفظ كند منافع آنها را در كل قاره تامين. شاهزاده كلمنس فن مترنيش، صدراعظم امپراتوري اتريش كه بيشترين نفوذ را در ايالات پاپ‎نشين داشت، همچون همتاي فرانسوي‎اش لوئي فيليپ پادشاه فرانسه، به دنبال پاپي بود كه براي صيانت از ايالت‌هاي رو به زوال دورانديش و منورالفكر و معتدل باشد و به بدنامي پاپ پيشين و اطرافيانش چون لوئيجي لامبروسكيني نباشد. مجموع اين خواست‎ها همگان را به سمت انتخاب ماستاي فرتي سوق داد، مطراني كه به اعتدال، قاعده‎مندي و خوش‌طينتي شهره بود، گرچه هنگام لزوم سختگير بود. عاري از تبختر بود و به خاطر توانش در تسخير قلوب در اسقف‌نشيني كه مردمش نسبت به حكومت كليسا در خشم و عذاب بودند، فردي محبوب و معتمد به حساب مي‌آمد. پاپ جديد مردي ميان‌قامت و خوش‌سيما بود، با سينه‌اي گشاده و موهايي روشن. خيرخواهي و خلوص در چهره‌اش موج مي‎زد، چندان كه به سرعت همه را با خود همدل مي‌كرد. او پس از پذيرش خود را «پايس نهم» خواند و در اولين اقدام مصلحانه‎اش براي تسخير قلوب مردم رم، فرمان به عفو زندانيان و استرداد تبعيديان داد. اقدامي كه اگرچه با اقبال شگفت‌انگيز مردم مواجه شد، اما براي اتريشي‌ها و فرانسوي‌ها چندان رضايت‌بخش نبود. آنها شتاب را به صلاح نمي‎دانستند و سعي در كاستن سرعت اصلاحات داشتند. 
شبان و رمه خوشحال
مردم رم، خوشحال بودند و گمان مي‎كردند كه پايس نهم طرفدار اصلاحات است، اما مطران‌ها (كاردينال‎ها)ي رمي نگران بودند. پايس سعي داشت مهر قلبي رعايايش را تصاحب كند، اما مصلحي كم‌كوش بود و در برزخ ميان طالبان تغيير و حافظان كليسا دست و پا مي‌زد. واپس‌گرايان كماكان پايس را نزديك به آراي جناح خود مي‎دانستند. اما آزاديخواهان تلاش مي‎كردند پاپ را به تغييرات مجاب كنند. شتاب اصلاحات محدودي كه پاپ آغاز كرده بود، به نظر بي‌وقفه مي‌آمد. پايس شيفته كاميابي‎هاي خودش بود و از عشق و ستايش مردمش سرخوش. در تابستان 1847 فريادهاي مردم لحن تهديدگري به خود گرفته بود. به باور مردم، «پيو نونو» (لقب پايس نزد مردم) خودش خوب بود، اما اطرافيانش خائن و وطن‎فروشند. شعارهاي «مرگ بر مشاوران پليد پاپ!» و «مرگ بر مطران لامبروسكيني» كه نزد مردم سردسته دسيسه‎چينان بود، مدام شنيده مي‌شد. حتي پايس اجازه داد تعداد محدودي يهودي از زاغه‎هاي محصور خارج شوند و با همسايگان مسيحي ارتباط برقرار كنند. 
 در ميان توده‎ها چهره‎هايي فعال و تاثيرگذار همچون آنجلو برونتي يا همان چيچرواكيو، به حمايت از پايس و اصلاحاتش روي آوردند. اين سرمحله‌دار بلندآوازه و بااستعداد در اوايل ماه جولاي 1847، با نيت حفظ صلح و متاثر از مفاهيمي همچون برادري و برابري، گردش دسته‌جمعي‎اي در دشتي بزرگ سامان داد. دو هزار رمي غذا و شراب با خود آوردند. يكي از مهم‌ترين اقدامات اصلاحي پايس، تشكيل هياتي جديد با عنوان «مجمع مشورتي» در آوريل 1847 بود. در هر استان ايالات پاپ‎نشين، روحاني مسوول سه شهروند برجسته را نامزد مي‎كرد تا پاپ يكي از آنها را براي شورا برگزيند. وظيفه شورا، مشاوره دادن به پاپ بر سر موضوعات مربوط به حكومت‎داري شايان بود. رم از اين اقدام غرق در شور و شعف مردم شد. هزاران نفر به خيابان‎ها ريختند و فرياد «زنده باد پاپ» سر دادند. 
برآمدن ضداصلاحات
اولين گام عملي در برابر اصلاحات را شاهزاده مترنيش، صدراعظم اتريش برداشت كه نگران لجام‎گسيختگي سرزمين و سر بر آوردن شعارهاي استقلال‎طلبانه ايتاليايي‎ها بود. او معتقد بود كه پاپ آتش بازي ‌مي‌كند و براي جلوگيري از برافروختن شعله‎ها تصميم به نمايش قدرت گرفت. در صبح 17 جولاي 1847 يك گروه از ارتش سلطنتي اتريش شهر محصور قديمي فرارا در شمال ايتاليا را اشغال كردند. اين اقدام خودسرانه كه بدون هماهنگي با پايس صورت گرفته بود، با واكنش تند مردم مواجه شد. ميهن‎دوستان از سراسر شبه جزيره به رم سرازير شدند تا پاپ تحول‎انديش را كه نامش ورد زبان‎ها بود، از نزديك ببينند. طبيعي است كه بريتانيايي‏هاي پروتستان از اصلاحات پايس استقبال كردند، اگرچه از ديد تيزبين ديپلمات‎هاي آنها اين اقدامات پايس نمي‎توانست بادوام باشد. در ماه نوامبر 1847 مجمع مشورتي كه نتيجه تمكين پاپ به حضور غيرروحانيان در دولت بود، تشكيل جلسه داد. رييس اين مجمع اما مطران جاكومو آنتونلي (1876-1806) بود، چهره‎اي مرموز و متنفذ و نه چنان محبوب كه به تعبير يكي از ديدارگران خارجي «گويي در او شخصيت‎هاي نيكولو ماكياولي و چزاره بورجا در هم تنيده بودند تا كالبد آزاردهنده و بدسرشتش را بسازند.» در آن زمان هيچ‌كس نمي‎دانست كه قرار است آنتونلي كه پيرامون فسادهاي مالي و اخلاقي‎اش قصه‎هاي فراواني مطرح بود، نقش سرنوشت‌سازي در تاريخ ايتاليا ايفا كند، مردي كه به علت نقش پررنگش در دفاع از نظم پاپشاهي قديم و مقاومت سرسختانه‎‌اش در برابر استقلال و وحدت ايتاليا، به عنوان «ريشيلوي ايتاليا» يا «پاپ سرخ» مشهور شد. انتخاب آنتونلي در كنار سخنراني پاپ در 15 نوامبر 1847 در مجمع مشورتي، نشانگر نگرش قيم‎مآبانه او و مخالفت قلبي‎اش با هر گونه حكومت مشروطه بود. نشانه‎هاي واپس‎گرايي نمايان مي‎شد. 
سال سرنوشت‎ساز
سال 1848 براي اروپا سرنوشت‎ساز بود؛ سال آشوب انقلابيون، سرنگوني سلاطين و پيكارهاي خونين براي استقلال. پايس از همان روزهاي نخست التهاب را احساس كرد. در يك ديدار مردمي با فضايي ملتهب و شعارهاي راديكال مردم مواجه شد. شعار مشروطه‎خواهي در سراسر ايالت‎هاي ايتاليا به گوش مي‎رسيد. فرديناند پادشاه ناپل در پايان ماه ژانويه، در مواجهه با آتشفشان اعتراضات، با اكراه اعلام كرد كه حاضر است دولت مشروطه و قانون اساسي برپا كند. در طول چند هفته، هم پادشاه ساردينا در تورين و هم دوك كبير توسكاني در فلورانس دولت مشروطه اعلام كردند. فشار روي پاپ زياد شد. مردم از هر سو شعار «مرگ بر كشيش- وزيران» سر مي‎دادند. پايس در ميان جمع مردم محصور و مستاصل بود، از يك‌سو  نگران اينكه اعطاي مشروطيت در نتيجه فشار، اين بدآموزي را به همراه داشته باشد كه براي هر آنچه مي‎خواهند تهديد و آشوب كنند و از ديگر سو سرمست شعارهايي كه او را فرشته مي‎ناميدند. پايس از همساني اوضاع با آنچه در فرانسه رخ داده بود، يعني سرنگوني لوئي فيليپ نگران بود، ضمن آنكه چاره‌اي جز اعطاي مشروطيت نداشت. درنهايت پس از استعفاي مطران بوفوندي كه تنها دو ماه پيش دبير اعظم شده بود، جاكومو آنتونلي را به مقام دبير اعظمي برگزيد و دولتي متشكل از 9غيرروحاني و 3 روحاني برگزيد. اعلام تكوين قانون اساسي در نيمه مارس شوري بر پا كرد. مردم كرور كرور به خيابان‌ها ريختند و در منقبت پاپ شعار و سرود سر دادند. 
دو راهي ملي‎گرايي و كاتوليسيسم
رم سرگرم جشن مشروطه بود، در حالي كه پادشاهي لومباردي در شمال شرق ايتاليا در آتشفشاني از آشوب مي‌سوخت و شورشيان در ونيز اتريشي‌ها را بيرون مي‌راندند و رستاخيز جمهوري ونيز را اعلام كردند. خبر خيزش‌ها در ميلان و ونيز، مردم رم را به هيجان آورد و نبرد براي بيرون راندن اتريشي‌ها آغاز شد. تمام ايتاليا سرگرم قيام بود و كارلو آلبرتو پادشاه ساردينيا از پاپ خواست كه نيروهايش را براي جنگ با اتريشي‎ها به شمال شبه‌جزيره گسيل كند. پاپ ناچار به اعزام سپاهيان رضايت داد. اين اقدام كه با همراهي بسياري از روحانيان ميهن‌دوست و مخالفت يسوعي‎هاي مرتجع و همسو با اتريشي‎ها همراه شد، موجب واكنش امپراتوري اتريش شد. پاپ نگران از خصومت اتريش به عنوان مهم‎ترين مدافع كليسا، به واسطه وزراي غيرروحاني ‎بيانيه‎‎‌اي منتشر كرد و گفت كه منظورش اعزام نيرو به شمال ايتاليا نبوده است. اين امر سبب شكاف ميان پاپ و مرداني شد كه به نام او جنگ‎افروزي مي‎كردند.پايس در 29 آوريل 1848 در خطابه‌اي تاكيد كرد كه از جنگ عليه اتريش حمايت نمي‎كند. اين خطابه نقطه عطفي در پاپ‌سالاري او بود، او كه تا پيش از اين چندان به انشقاقي كه در آن گرفتار شده بود، نينديشيده بود، اينك شاهد ناسازگاري ميان دو نقش پدر مقدس به عنوان رهبر معنوي و پادشاه ايالات پاپ‌نشين بود. اين خطابه پاياني بود بر افسانه پيو نونوي آزاديخواه و وطن‎دوست. خشم مردم از خطابه پايس با احساسات عميق سرخوردگي همراه بود. رم به پرتگاه آشوب نزديك مي‎شد. امثال چيچر واكيو قهرمان ملي كه زمان مديدي پاپ را ستايش مي‎كرد، اكنون عليه او شوريده بود. اعتراضات مردم بالا گرفت تا جايي كه پاپ بيانيه جديدي منتشر كرد. اما اين كار هم نتيجه‌اي در بر نداشت. تمهيد ديگر او نامه‎نگاري با امپراتوري اتريش و درخواست از ايشان براي ترك ايتاليا بود. مطالبه‎اي ساده‎لوحانه كه آشكارا نتيجه‎اي در برنداشت. پاپ نزد ديپلمات‎هاي خارجي اذعان كرد كه زمام امور را از كف داده است. دولت موقت ميلان در خطابه‎اي از پاپ خواست كه نبرد براي استقلال ايتاليا را ترك نكند. مردم در رم پاپ را «خائن» و «نادان» خطاب مي‎كردند. پاپ نيز احساس غبن و زيان مي‎كرد. او كه خواهان رفاه مردمش بود به تاسيس مجمع مشورتي غيرروحانيان خوش‎قريحه تن داده بوده، اينك متوجه سرشت مقدر دوگانه‌اي يعني پاپ- پادشاه شده بود. 
سركوب ملت يا تعيين دولت جديد 
جنگ نابرابر در شمال شبه‌جزيره ايتاليا به سود ارتش مجهز و پرتعداد اتريش پيش مي‎رفت. با بالا گرفتن احساسات مردمي، هر دو مجلس اعلي و عوام با بسيج نيروهاي نظام براي جنگ با اتريشيان به قصد استقلال ايتاليا راي دادند. پاپ بي‎كس براي سركوب اعتراضات دست به دامان فرانسه شد تا چند هزار سرباز به رم اعزام كند، اگرچه پاسخ مثبتي دريافت نكرد. او در نهايت پلگرينو رسي، سفير سابق فرانسه را به سمت صدارت دولت خود برگزيد، انتخابي كه با شگفت‎زدگي مردم و خود فرانسوي‎ها مواجه شد. رسي به‌رغم مشكلات و موانع، روند اصلاحات را ادامه داد، او در ميان روحانيان منفور و نزد آزاديخواهان محبوب بود. روز پانزدهم نوامبر 1848 پلگرينو رسي، رييس دولت در ميدان مشرف به كاخ صدارتخانه، در حالي كه براي سخنراني حاضر مي‎شد، در ميان انبوه جمعيت با ضربات چاقو ترور شد. با مرگ او خلأ عظيمي پديد آمد. پاپ سرگشته و اندوهگين دو راه بيشتر پيش رو نداشت: سركوب ملت يا تعيين دولت جديد. انبوه جمعيت به سمت كوييرنال هجوم آوردند. سربازان سوييسي رو به سوي مردم آتش گشودند. پاپ ناگزير تصميمش مبني بر انتصاب وزراي مطلوب را اعلام كرد. خيابان‎هاي رم براي پاپ مهارناپذير شد. به تعبير سفير فرانسه، اقتدار پاپ يكسره تباه شده بود و هيچ از آن باقي نمانده بود مگر نامي و لقبي. 
پاپ در تبعيد، رم بي‎رهبر
عصر روز جمعه 24 نوامبر 1848 پايس نهم شبانه از رم فرار كرد. كشمكش ميان قدرت‎هاي كاتوليك اروپايي براي پناه دادن به پاپ در جريان بود. اما پايس نهايتا به همراه آنتونلي به گائتا در ناپل رفت، در اين شهر او هم به ايالات خود نزديك بود و هم بندر بودن دسترسي به اروپا را آسان مي‎ساخت. ضمنا از رصد قدرت‌هاي عمده اروپايي نيز خارج بود و مي‎توانست با خيال راحت براي آينده تصميم‎گيري كند. 
وقتي خبر ناپديد شدن پاپ در رم پيچيد، شهر را آشوب فرا گرفت. افراطي‎ها، شديدا عليه روحانيت موضع گرفتند، درحالي كه نمايندگان مجلس راي به اعزام هياتي براي بازگرداندن پاپ دادند. پايس البته با ايشان به سردي برخورد كرد. پاپ در تبعيد بود و رم بي‎رهبر. پايس در گائتا تلخ‎تر از پيش شده بود و به هيچ عنوان قصد مصالحه نداشت. او رغبت نداشت به مرداني كه متهم اصلي خيانت به او بودند، شاخه زيتون هديه كند. آنتونلي موثرترين شخصيت بر پاپ بود، مرد مقتدري كه در سخت‎ترين لحظه‎ها پاپ را تنها نگذاشته بود و حالا مي‎كوشيد بذر كينه و نفرت را در او زنده نگه دارد. او حتي پايس را ترغيب كرد كه پيام ملاطفت‎آميزي را كه راهب ارشد رسميني به پاپ پيشنهاد كرده بود، دور بيندازد و در عوض بيانيه‎اي تند و خشن صادر كند. همزمان در شهرهاي كوچك و بزرگ ايالات پاپ‎نشين كانون‏هاي مردمي مصرانه به دنبال تشكيل مجلس موسساني بودند كه به قدرت سياسي پاپ پايان دهد. اعتداليون از سوي پاپ طرد شدند و راديكال‎ها بر صدر نشستند. مردم نشان‎هاي پاپي را از نماي ساختمان‎هاي دولتي به پايين كشيدند و برخي سرودهايي با شعار «زنده باد تكفيرشدگان!»، «سفر بخير پاپ و مطران‎ها!» سر مي‎دادند.
جمهوري در ميانه آشوب
اوضاع سياسي اروپا ثبات نداشت. كمتر از يك سال پيش، انقلابي در فرانسه سبب براندازي نظام پادشاهي و استقرار جمهوري شد. در ناپل فرديناند شاه تحت فشار مطالبات مجبور به اعطاي مشروطيت و قانون اساسي شد، سيسيل هنوز در طغيان كامل به‌سر مي‎برد، شاهزاده مترنيش صدراعظم اتريش ناگزير از تبعيد شد. حالا قدرت‎هاي كاتوليك عمده مثل فرانسه و اتريش مستمسكي براي مداخله در ايالات پاپ‎نشين داشتند.روز دوشنبه 5 فوريه 1849 در رم مجلس موسسان افتتاح شد. شاهزاده شارل بناپارت در بين منتخبين مجلس در كنار «قهرمان دو دنيا» جوزپه گاريبالدي رژه مي‎رفت. 4 روز بعد در روز 9 فوريه 1849 اين مجلس منشور 4 ماده‎اي تاريخي را به تصويب رساند كه مطابق آن دستگاه پاپ چه در عمل و چه به موجب قانون ديگر واجد قدرت سياسي و غيرديني بر ايالت جمهوري رم نيست. در پي اين امر پايس نهم به فكر استمداد از نيروهاي خارجي افتاد. درنهايت پاپ به 4 قدرت كاتوليك، اتريش، فرانسه، اسپانيا و ناپل، براي مداخله نظامي فراخوان داد. اتريش از شمال و فرانسه از غرب وارد عمل شدند. از همان آغاز سرنوشت نبرد ميان نيروهاي 4 دولت مقتدر كاتوليك با جمهوري نوپا و ضعيف رم مشخص بود. با اين همه رمي‎ها از خود رشادت‎‏ها نشان دادند. در اين ميان بايد از نقش گاريبالدي و همراهانش آندرئا آگوريار و راهب اوگو باسي ياد كرد. آنها حتي يك‌بار نيروهاي ژنرال شارل ادينوي فرانسوي را در هم كوبيدند. با اين‌همه پيشروي نيروهاي اتريش از شمال ادامه داشت و فرانسويان خيلي زود تجديد قوا كردند. در اين ميان مذاكرات دامنه‏دار پاپ و آنتونلي با سفراي فرانسه و اتريش ادامه داشت. طنز تلخ تاريخ آنكه در اين زمان، الكسي دو توكويل، يكي از برجسته‏ترين نظريه‎پردازان حقوق اساسي و مشروطه، در اين زمان در مقام وزير امور خارجه لوئي ناپلئون، وظيفه داشت جمهوري را ساقط و حكومت كشيشان را بر پا دارد. رمي‌ها تسليم نشدند، اما ديگر نجنگيدند. نبرد با دست‌كم 1000 تن كشته و ويراني‌هاي بسيار به پايان رسيد. ماتزيني استعفا داد و مدتي بعد ناگزير شد كه به‌طور ناشناس از طريق دريا به مارسي سفر كند. گاريبالدي با همراهانش رم را ترك كرد و به نحو اعجازآميزي توانست به همراه همسرش آنيتا فرار كند. اما همه به خوش‌اقبالي او نبودند، بسياري از طرفداران جمهوري به تير بلا گرفتار شدند. مردم نگران بودند كه پاپ پس از بازگشت به قدرت چه مسيري را خواهد پيمود. آنها خام‎دستانه اميدوار بودند كه پاپ همان پدر مقدس خيرخواه و مصلح باشد. 
بازگشت پاپشاه
پايس اما با انتخاب هيات حاكمه‎اي سه‌نفره مطران محافظه‌كار مرتجع تفتيش‌طلب آب پاكي را روي دستان مردم ريخت. بيانيه مورخ اول آوگوست 1849 با امضاي اعضاي اين هيات سه‌نفره، شاهدي بر بازگشت دولت پاپ‌سالار بود. رمي‌ها اين هيات را «هيات حاكم سرخ» مي‎خواند، نه فقط به خاطر رنگ روبان‌هاي‌شان بلكه در اشاره به علاقه زايدالوصف آنها به خون مخالفان. هيات فرماندهي تمام محاكم روحاني را احيا كرد و رياست دادگاه‎ها را بار ديگر به كشيشان رعب‌آور واگذار كرد. همه كساني كه در دوران جمهوري كوتاه‌مدت استخدام شده بودند، اخراج شدند، بر عكس، تمام كساني كه از خدمت به جمهوري امتناع ورزيده بودند، دوباره به كار دعوت شدند.  فرانسويان از اقدامات دولت پاپ‌سالار جديد ناراضي بودند و آنها را آرمان‌هاي انقلاب فرانسه ارزيابي مي‎كردند. توكويل وزير امور خارجه فرانسه اقدامات هيات حاكمه را فاجعه‎بار مي‌دانست. او در واكنش به محاكم مطران‎ها به سفيرش در ايتاليا گفت: «ما در پيشگاه جهانيان بي‎آبرو خواهيم شد». اما پاپ در كالبد آنتونلي مردي را مي‎ديد كه قدرت سياسي كليسا را نيك مي‌شناسد. ناظران آگاه مطمئن بودند كه چه پيروز خواهد بود. توكويل از ميزان خشونت پاپ سخت خشمگين بود. او نوشت: «به عقيده من محصول ماموريت فرانسه نبايد تجديد يك حكومت كور و متحجر باشد. اين حكومت كورتر و متحجرتر از آني است كه تصور مي‎كردم.» او به كرسي، دوست و نماينده‎اش در رم نوشت: «بايد خوب فكر كنم كه آيا وقتي سياستي كه در سر داشتم اين‌گونه تباه شده است، هنوز بنا به مصلحت كشورم بايد منصبم بمانم يا خير.»
تحولات بعدي فرانسه به نفع پاپ و آنتونلي بود لوئي ناپلئون در حال گسترش قدرت خود و اضمحلال جمهوري فرانسه بود. او نخست توكويل را از سمت وزارت امور خارجه بركنار كرد و سپس رييس‌جمهور فرانسه، بارو نخست‌وزير خود را مخالف سرسخت پاپ بود، كنار گذاشت. مقامات حكومت پاپ در رم خيلي تلاش كردند به مناسبت بازگشت به قدرت، جشن‎هاي پرشكوه برگزار كنند، اما تمام اين كوشش‌ها به ناكامي شرم‎آور بدل شد خانه‎هاي كمي تزيين شد و كورسو كه پيش‌تر از صف بي‎انتهاي كالسكه‎هاي پرآذين پر مي‌شد، اكنون به طرز هول‎انگيزي سوت و كور بود. بازگشت پاپ به ايالت‌هاي پاپ‌نشين هم چندان شكوهمند نبود. رم زخمي و جنگ‎زده، محزون بود و خلوت و خاموش به نظر مي‎رسيد. پاپ هيچ‌گاه به كاخ كوييرنال كه از آن با خفت گريخته بود، بازنگشت. تغيير محل اقامت يك معناي نمادين هم داشت: كوييرنال در وهله اول نماد قدرت سياسي پاپ به عنوان پادشاه ايالات پاپ‌نشين بود در حالي كه واتيكان كانون اقتدار مذهبي پدر مقدس در وسعت جهاني بود. گويي پاپ مي‎خواست از نقش سياسي خود فاصله گرفته و آن را به آنتونلي واگذار كند، در حالي كه خود را بيشتر وقف امور مذهبي كند. 
ارتجاع ترور  و  وحشت
رمي‌ها كه اوضاع اقتصادي مساعدي نداشتند، آرزو مي‎كردند كه پاپ بازگشته همان پدر خوش‌قلب باشد. همزمان شعله‎هاي ملي‎گرايي و استقلال‎طلبي زبانه مي‌كشيد. با بازگشت پاپ، هيات حاكم مطران‎ها برچيده شد و مطران آنتونلي، مردي منفور، عملا امور اقتصادي- اداري و سياسي كليسا را در دست گرفت. پايس ديگر خوش‌طينت و خوش‌برخورد نبود و در پنجاه‌وهشت‌سالگي، عصبي و ترشرو بود. موج دستگيري‌ها فراگيرتر و شتابناك‎تر شده بود و صحنه مرگبار اعدام‎ها همچنان برپا بود. پاپ به ندرت به عفو يا تخفيف مجازات تن مي‎داد و سخت‎گيري‎هاي مذهبي بيشتر شده بود. در برابر احساسات ضدواتيكان در ميان مردم تقويت مي‎شد و بسياري از جوانان به مذهب پروتستان روي آوردند. پاپ چندان آسايشي نداشت و آرزوهايش غرق بر آب شده بود. او مي‎خواست يك حاكم خيرخواه و مردم‎شاد باشد، اما اكنون جباري منفور شده بود كه مردم زيرلب ناسزايش مي‎گفتند و در خفا او را نفرين مي‎كردند.  حكومت ترور و وحشت تحت رهبري معنوي پاپشاه و با سكانداري سياسي مطران آنتونلي در سال‎هاي بعد ادامه داشت و سرهاي بسياري به درون سبد گيوتين درغلتيد. سپاهيان فرانسه يك دهه ديگر براي حفاظت از پاپ در برابر مردم عاصي باقي ماندند. در سال 1859 با تاجگذاري لوئي ناپلئون با لقب امپراتور ناپلئون سوم، با فشار فرانسه و ناپل، اتريش ناگزير از ترك تدريجي شبه‌جزيره شد. در سال 1861 پادشاهي ايتاليا، تحت سلطنت ويكتور امانوئل دوم تايس شد و تمام شبه‌جزيره ايتاليا را تحت كفالت خود گرفت، غير از ونيز كه تحت نفوذ اتريش بود و رم و سرزمين‎هاي اطراف آنكه به ملاحظه تعصبات كاتوليكي و با حمايت فرانسويان تحت اختيار پاپ باقي ماند. با اين‌همه رم به عنوان قلب شبه‎جزيره خواستِ همه ملي‌گرايان ايتاليايي بود. سلطنت پاپشاه به واتيكان محدود شد. او خود را در چهارصد هزار متر مربع فضاي واتيكان، با كوشك‌ها و باغ‎هاي شكوهمند محبوس مي‎ديد. رم ديگر پايتخت پادشاهي مشروطه‎اي مدرن و پايگاه و تختگاه پادشاه ايتاليا و كرسي‎گاه قوه قانونگذار دو مجلسي (سنا و شورا) شده بود. كاخ كوييرنال به خانه پادشاه بدل شد. پايس در سال 1878 مرد، اما بيش از يك نيم‎قرن طول كشيد تا دستگاه پاپ حقانيت دولت ايتاليا و سيادت آن بر رم را به رسميت بشناسد. تا آن سال، يعني 1929، زماني كه ديكتاتور بنيتو موسوليني با پاپ پايس يادهم به توافق رسيد و شهر واتيكان رسما تاسيس شد، هيچ پاپي هرگز پايش را آن‎سوي ديوارهاي واتيكان نگذاشته بود. در سال 2000، پاپ جان پل دوم پايس نهم، موسس اولين شوراي واتيكان و قهرمان محافظه‎كاران را تقديس كرد و او را «اسوه تعهد بي‏قيد و شرط به وديعه وحياني مسلم كليسا» خواند. جاكومو آنتونلي اما به‌رغم وفاداري به پايس، مثل او خوشنام نشد و وقتي در 1876 مرد، افراد قليلي سوگوار شدند. او در نگاه منتقدان و عموم به عنوان شخصيتي رذل و شرور و فاسد باقي ماند. 
راه پرسنگلاخ آزادي
انديشه حق حاكميت مردم و تحديد قدرت كليسا، ريشه در تحولاتي توامان در عرصه‎هاي عمل و نظر دارد كه از اواخر سده‎هاي ميانه، در سده‎هاي چهاردهم و پانزدهم ميلادي در جاي‎جاي اروپا رخ داد: انسداد و ستروني فلسفه مدرسي، وقوع نوزايش (رنسانس) و بيداري از خواب زمستاني 1000 ساله، ظهور فيلسوفاني چون رنه دكارت و فرانسيس بيكن، برآمدن نيروها و طبقات اجتماعي جديد، خيزش‎هاي علمي و در پي آن انقلاب صنعتي، نهضت روشنگري در قرن هجدهم و در پي آن انقلاب فرانسه. تحقق اين انديشه، يعني عقب‎نشيني كليسا و محدود شدن دامنه قدرت دستگاه پاپ به ديوارهاي واتيكان در عمل اما امري نبود كه صرفا در نتيجه تاملات فيلسوفاني چون لاك و هابز و اسپينوزا و روسو رخ دهد. داستان كتاب پاپشاه مستند، با جزييات و دقيق نشان مي‎‌دهد كه كليسا تا ميانه سده نوزدهم ميلادي همچنان يكي از اصلي‎ترين و مهم‎ترين بازيگران عرصه سياست و اجتماع و فرهنگ در اروپاست و اتفاقا به‌رغم تحولات مذكور، شخص پاپ و اطرافيانش، همچنان خود را مالك‎الرقاب نه شهروندان كه رعايا مي‎دانند و كوچك‎ترين ترديدي در حقانيت‎ آسماني خود در هدايت و نظارت و تعيين سرنوشت رمه نادان ندارند. اما تحولات بعدي در شبه‌جزيره ايتاليا به‌رغم مداخله و سركوب استبداديون مرتجع و سركوب و سرنيزه ايشان نشان داد كه چرخ تحولات بزرگ از مدت‌ها پيش آغاز شده، مردم بيدار شده‎‏اند و ديگر حاضر نيستند يوغ حاكميت مستبد كليسا را تحمل كنند. نويسنده كتاب پاپشاه، در روايتي دلنشين و جذاب و رمان‎گونه، اما كاملا مستند به منابع تاريخي و بدون ذره‎اي تخطي از اصول تاريخ‏نويسي، كوشيده داستان پرفراز و نشيب تكاپوي مردم براي آزادي و رهايي از قيد يوغ كليسا را شرح دهد. پايس نهم، به عنوان چهره‎اي همدلي‎برانگيز و تحولات شخصيتي او محور اصلي اين داستان است، اما نويسنده به هيچ عنوان خود را به او محدود نكرده است. در طول كتاب، در كنار پاپ، ده‎ها شخصيت تاريخي، از سياستمداران رده بالا، مطران‎‏هاي مقتدر، ديپلمات‎ها و سفر گرفته تا مبارزان سياسي، قهرمانان و جنگجويان مردمي و مردمان عادي حضور زنده دارند و سرگذشت همه آنها همچون شخصيت‎هاي يك رمان و اثر ادبي، روايت مي‎شود. 
كتاب البته در برخي جاها به دليل پرداختن بيش از حد به جزييات مذاكرات و گفت‌وگوهاي سفرا و ديپلمات‌ها به خصوص براي مخاطب ناآشنا به تاريخ اروپا خسته‎كننده مي‎شود. همچنين به نظر مي‎رسد نويسنده در عنوان فرعي كتاب و به‌طور كلي در پرداختن به موضوع اصلي يعني تبعيد پايس نهم، اندكي اغراق كرده است. با اين‌همه ديويد ‌اي. كرتزر، همچون نويسنده- مورخي زبردست توانسته با برجسته كردن تاريخ شبه‎جزيره ايتاليا در ميانه سده نوزدهم به ويژه از منظر تحولات دستگاه پاپي، پرتوي بر كشمكش‎ها و درگيري‎هاي اروپا بيندازد و نشان دهد كه آزادي و مهار ديو استبداد آسماني و زميني، تنها از رهگذر مسيري پرسنگلاخ مي‎گذرد، نه اينكه در گوشه كتابخانه بنشينيم و براي تحديد قدرت تز صادر كنيم.


آنتونلي موثرترين شخصيت بر پاپ بود، مرد مقتدري كه در سخت‎ترين لحظه‎ ها پاپ را تنها نگذاشته بود و حالا مي‎كوشيد بذر كينه و نفرت را در او زنده نگه دارد. او حتي پايس را ترغيب كرد كه پيام ملاطفت ‎آميزي را كه راهب ارشد رسميني به پاپ پيشنهاد كرده بود، دور بيندازد و در عوض بيانيه‎ اي تند و خشن صادر كند.


طنز تلخ تاريخ آن‌‌كه در اين زمان، الكسي دو توكويل، يكي از برجسته‏ ترين نظريه‎ پردازان حقوق اساسي و مشروطه، در اين زمان در مقام وزير امور خارجه لوئي ناپلئون، وظيفه داشت جمهوري را ساقط و حكومت كشيشان را بر پا دارد.


ديويد ‌اي. كرتزر، همچون نويسنده- مورخي زبردست توانسته با برجسته كردن تاريخ شبه‎ جزيره ايتاليا در ميانه سده نوزدهم به ويژه از منظر تحولات دستگاه پاپي، پرتوي بر كشمكش‎ها و درگيري‎هاي اروپا بيندازد و نشان دهد كه آزادي و مهار ديو استبداد آسماني و زميني، تنها از رهگذر مسيري پرسنگلاخ مي‎گذرد، نه اينكه در گوشه كتابخانه بنشينيم و براي تحديد قدرت تز صادر كنيم.

منبع: روزنامه اعتماد 4 تیرماه 1401 خورشیدی