1

دانشگاه فرهنگیان و مساله تامین نیرو

سيد مهدي زرقاني

در خبرها آمده كه دانشگاه فرهنگيان براي جذب اعضاي هيات علمي خود در حوزه‌هاي مختلف اعلام نياز كرده است. اين مطلب سوالي را به ذهن متبادر مي‌كند: وظيفه مذكور را كدام نهاد براي آموزش و پرورش تعريف و تعيين كرد؟ آيا مگر مطابق با قوانين و آيين‌نامه‌ها وظيفه اين وزارت‌ محترم، آموزش و پرورشِ دانش‌آموزان نيست؟ چه ضرورتي ايجاب كرده كه وزارت مذكور بخشي از كار وزارت علوم را هم بر عهده گيرد؟ به راستي اگر قرار باشد هر وزارتخانه نيروهاي مورد نياز خودش را خودش تربيت كند، ديگر چه نيازي هست به نهاد عريض و طويلي به نام وزارت علوم، تحقيقات و فناوري؟ اصولا تداخل عملكرد وزارتخانه‌ها نهايتا منجر به موازي‌كاري‌هايي مي‌شود كه جز ضايع كردن اموال عمومي نتيجه ديگري به همراه ندارد. اجازه بدهيد كمي در حوالي دانشگاه فرهنگيان گفت‌وگو كنيم. خطاب من در اين نوشتار با شوراي محترم و عالي انقلاب فرهنگي است كه در اين مورد مي‌تواند تصميم‌گيرنده بالادستي باشد. در حدود سال 1368 آموزش و پرورش به عللي كه اكنون جاي بحث آن نيست، جذب دبيران در حد بسيار گسترده را در دستور كار خود قرار داد اما به جاي تاسيس دانشگاه فرهنگيان تصميم گرفت از امكانات وزارت علوم استفاده كند. بدين‌ترتيب كه در همه رشته‌هاي كارشناسي مورد نياز آموزش و پرورش، گرايش دبيري ايجاد شد. مثلا در رشته زبان و ادبيات فارسي دو گرايش محض و دبيري زبان و ادبيات فارسي تاسيس شد و دانشجويان گرايش دوم در كنار درس‌هاي مربوط به زبان و ادبيات فارسي، واحدهاي مربوط به دبيري را هم مي‌آموختند. طيف وسيعي از دبيران محترم آموزش و پرورش از چنين سيستمي فارغ‌التحصيل شدند. سياست مذكور كارآمد و موفق بود، چرا كه هم از قابليت‌هاي سخت‌افزاري و نرم‌افزاري وزارت علوم استفاده بهينه شد و هم نيازهاي وزارت آموزش و پرورش تامين گرديد. اكنون به حدود سي سال خدمت دبيران محترمي رسيده‌ايم كه در آن حدود استخدام شدند و همان نياز گسترده، دولت يا نهادهاي بالادستي را به اين نتيجه رسانده كه دانشگاه فرهنگيان را تاسيس كنند تا خود دانشجو جذب كند و خود هيات علمي بگيرد و مستقل از وزارت علوم دبيران و 

 آموزگاران مورد نياز خودش را تربيت كند. پرسش اساسي من از شوراي محترم انقلاب فرهنگي اين است كه چه ضرورتي موجب اخذ چنين تصميمي شده است؟ آيا با وجود اين همه فارغ‌التحصيل كه هر سال با پول بيت‌المال به درجه كارشناسي مي‌رسند و بيكار در جامعه رها مي‌شوند، تاسيس دانشگاهي موازي با وزارت علوم از مقوله ضايع‌ كردن بيت‌المال نيست؟ وانگهي دانشگاه فرهنگيان چقدر بايد هزينه كند تا امكانات سخت‌افزاري و نرم‌افزاري را براي تربيت بيش از صد هزار نيروي مورد نيازش فراهم كند؟ اين در حالي است كه همه آن امكانات در وزارت علوم وجود دارد و با يك تغيير برنامه محدود مي‌توان از آنها استفاده كرد. شنيدم كه متوليان وزارت آموزش و پرورش گفته‌اند كه از امكانات دانشگاه پيام نور استفاده خواهيم كرد (والعهده علي الراوي) اما آيا استفاده از امكانات دانشگاه پيام نور براي دانشگاه فرهنگيان از مقوله تداخل ماموريت‌هاي دو وزارتخانه نيست؟ و البته چه اصراري هست وقتي امكانات لازم در اختيار نيست، كاري را بر عهده بگيريم كه قانون آن را بر عهده وزارتخانه ديگري نهاده است؟ 
 ممكن است گفته شود تربيت دبير به استادان خاص با مهارت‌هاي خاص نياز دارد. در اين گفته ترديدي نيست اما دانشگاه فرهنگيان آن استادان خاص را از كجا مي‌آورد؟ آيا جز اين است كه آنها فارغ‌التحصيلاني هستند كه از وزارت علوم مدرك گرفته‌اند؟ همچنين ممكن است تاسيس دانشگاه فرهنگيان به بهانه تربيت نيروهاي «متعهد» باشد. اما اولا در مرحله قبلي (سال 1368) دانشجويان دبيري با مصاحبه پذيرفته مي‌شدند و ثانيا مراقبت‌هايي كه اكنون براي پذيرش در دانشگاه فرهنگيان انجام مي‌گيرد، كاملا قابل پياده شدن در دانشگاه‌هاي زيرنظر وزارت علوم هم هست. از اين گذشته آيا دانشگاهي كه مثلا پنجاه سال تجربه تربيت دانشجو دارد، بهتر مي‌تواند نيروهاي متخصص و متعهد تربيت كند يا دانشگاهي كه با عمر اندك، يك‌باره در معرض پذيرش ده‌ها هزار دانشجويي قرار گرفته كه قرار است دبيران و معلمان نسل‌هاي آينده شوند؟‌ گيريم اين تعداد دانشجو در چند سال جذب شوند. 
 به راستي چرا آموزش و پرورش متوجه اين نكته نيست كه اهميت تربيت آينده‌سازان به هيچ عنوان كمتر از تربيت دبيران نيست كه در كنار آن، هندوانه ديگري را زير بغل گرفته تا از حمل هر دو واماند؟ اولين پاسخي كه مخالفان اين يادداشت بر زبان خواهند آورد اين است كه اتفاقا چون كار ما خيلي مهم است مي‌خواهيم دبيران را نيز خود تعليم دهيم. من در اين مورد پيشنهادي دارم اما عجالتا عرض مي‌كنم كه مهارت‌ها، امكانات، توانايي‌ها و اقتضائاتي كه براي تربيت يك دبير لازم است كاملا متفاوت است با آنچه يك دانش‌آموز بدان‌ها نياز دارد، بدون اينكه يكي بر ديگري ترجيح داشته باشد. من در يادداشت ديگري خاطرنشان كردم كه ارزش دبير و معلم را بايد در دبير و معلم بودن دانست نه در تشبّه جستن به نيروهايي كه در وزارت ديگري مشغول به كار هستند. معلم و آموزگار و دبير بدون اينكه نياز داشته باشند كه مطابق با الگوي وزارت علوم، آنها را استاديار معلم، دانشيار معلم و استاد معلم بخوانيم، بايد نيازهاي مالي و معنوي‌شان تامين شود. معلم و دبير و آموزگار نيازي به اين پسوندها و پيشوندها ندارند. افزايش حقوق مادي و معنوي آنها كه البته كاملا ضروري است، بايد در همان چارچوب وزارت آموزش و پرورش انجام شود نه در قالب تشبه به آنچه در وزارت علوم جريان دارد. غرضم از طرح اين نكته آن است كه بگويم برخي از طراحان ايده دانشگاه فرهنگيان دغدغه‌هاي مادي داشتند. اما به نظرم اين راه درستي براي تامين نيازهاي مادي و معنوي دبيران نيست. 
 به نظر مي‌رسد گروه ديگري هم وقتي ايده مراكز تربيت معلم و بعد دانشگاه‌هاي تربيت معلم را ديدند، مترصد اين نكته شدند كه چرا خودمان دانشگاه فرهنگيان تاسيس نكنيم؟ حتي اگر از چنان سابقه‌اي به چنين نتيجه‌اي رسيده باشند، اصل مساله محل اشكال است. ايده مراكز تربيت معلم براي تربيت آموزگاران ابتدايي و راهنمايي مطرح شد كه در دو سال و با مدرك فوق ديپلم جذب وزارت آموزش و پرورش مي‌شدند، غافل از اينكه اتفاقا تربيت ذهن و زبان و روان و بدن دانش‌آموزان در دوره‌هاي مذكور بسيار مهم‌تر از دوره دبيرستان است و از قضا بايد دبيراني با دانش و مهارت بيشتر براي تدريس اين دو مقطع انتخاب شوند. پيشنهاد من دقيقا از همين جا آغاز مي‌شود: تلفيق دو دانشگاه و تقسيم كار ميان آنها به ترتيبي كه عرض خواهم كرد. دانشجويان مورد نياز وزارت آموزش و پرورش پس از انجام امور مصاحبه و گزينش اوليه كه مي‌تواند با مديريت آموزش و پرورش انجام شود، مدت سه سال را در وزارت علوم به تحصيل در رشته تخصصي خود بپردازند. پس از آن يك‌ سال در دانشگاه فرهنگيان به دروس تخصصي تعليم و تربيت مشغول شوند. يعني وزارت علوم با توجه به امكاناتي كه دارد دانش زمينه‌اي لازم در حوزه تخصصي را به دانشجويان بياموزد و دانشگاه فرهنگيان شيوه آموختن و مهارت‌هاي ويژه‌اي را كه يك دبير در امر آموزش بايد بداند، در خلال يك سال به او آموزش دهند و تمركزشان بر مسائل تعليم و تربيت باشد. بدين‌ترتيب هم صندلي‌هاي دانشگاه‌ها از دانشجوياني پر مي‌شود كه نياز كشور را تامين مي‌كنند و سرماِيه عظيمي كه در دانشگاه وجود دارد، به هدر نمي‌رود و هم دانشگاه فرهنگيان به زمينه تخصصي خودش كه «آموزش مهارت‌‌هاي تدريس و فن معلمي» است، مي‌پردازد. در اين صورت، دانشگاه فرهنگيان ديگر لازم نيست براي همه رشته‌هاي مورد نياز خودش هيات علمي جذب كند و وزارت علوم هم نيازي ندارد كه هر سال با صرف هزينه‌هاي هنگفت دانشجوياني را فارغ‌التحصيل كند كه در جامعه به مهارت‌شان نيازي نيست. مشاركت و همكاري دو وزارت آموزش عالي و آموزش و پرورش مي‌تواند از اتلاف بيت‌المال و انجام كارهاي موازي جلوگيري كند. قطعا اگر اصل مساله مورد تاييد برنامه‌ريزان نظام آموزشي كشور باشد، مي‌توان برنامه جامعي براي اين كار مشترك و مفيد تدوين كرد. من مي‌دانم با نوشتن اين يادداشت برخي دوستانم در دانشگاه فرهنگيان را آزرده‌خاطر مي‌كنم و همچنين احتمال كمي مي‌دهم كه شوراي عالي و محترم انقلاب فرهنگي به اين يادداشت گوشه چشمي داشته باشد اما به هر حال وظيفه خود دانستم كه اين نكته را متذكر شوم، شايد كه كارگر افتد!

منبع:روزنامه اعتماد 3 مرداد 1401 خورشیدی