مصدق: وظیفه تاریخی خود را انجام دادهام
دکتر محمد مصدق در دادگاه نظامی به مناسبت 69مین سالگرد واقعه 28 امرداد:
ضیاء مصباح
دکتر محمد مصدق (1345-1258) پس از تحصیلات مقدماتی در تبریز به تهران آمد و به مستوفیگری خراسان گماشته شد. وی با وجود سن کم در کار خود مسلط بود. در اولین انتخابات مجلس در دوره مشروطیت انتخاب شد ولی اعتبارنامه او به دلیل نداشتن 30 سال سن تایید نشد. در سال ۱۲۸۷ برای ادامه تحصیل به فرانسه و بعد از آن به سوییس رفت و به اخذ درجه «دکترای حقوق» از دانشگاه «نوشاتل» نائل و با آغاز جنگ جهانی اول به کشور بازگشت و به خدمت در وزارت مالیه گماشته شد.
در حکومت صمصامالسلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه از معاونت وزارت مالیه استعفا داد و هنگام تشکیل کابینه دوم وثوقالدوله عازم اروپا شد. پس از کودتای سید ضیا و رضاخان، دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و پس از استعفا از فارس عازم تهران شد ولی به دعوت سران بختیاری مجدد به فارس برگشت و کارنامه درخشانی از مدیریت خود نشان داد.
دکتر مصدق در دوره پنجم و ششم مجلس شورای ملی به وکالت مردم تهران انتخاب شد و در اواخر سلطنت رضاشاه به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد و تحت نظر «در ملک خود در احمدآباد» مجبور به سکوت شد. در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران بهوسیله نیروهای شوروی و بریتانیا بتهران برگشت و پس از شهریور ۲۰ و سقوط رضاشاه در انتخابات دوره ۱۴ مجلس بار دیگر در مقام وکیل اول تهران به نمایندگی انتخاب شد. در این مجلس برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع میشد.
در انتخابات بعدی، مصدق و چند تن از بنیانگذاران جبهه ملی به مجلس شورای ملی راه یافتند و طرح پیشنهاد ملی شدن صنایع نفت را پیشنهاد داده و در ۲۵ اسفند ماه ۱۳۲۹ (72سال پیش) به تصویب مجلس رساندند. در پی استعفای حسین علاء از نخستوزیری، جمال امامی نماینده مجلس، پیشنهاد کرد مصدق خود نخستوزیری را بپذیرد. مصدق به شرط تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و آزادی در اجرای آن، نخستوزیری را پذیرفت. این پیشنهاد با کسب ۷۹ رای موافق در برابر ۱۲ رای مخالف تصویب شد و همان روز مجلس به قانون ملی کردن شرکت نفت رای مثبت داد. از همان آغاز نخستوزیری شادروان مصدق دسیسهها و تحریکات انگلستان علیه مصدق شدت گرفت.
اما بعد: در رابطه با اندیشهها و برنامههای این شخصیت ملی بهطور فهرستوار باید گفت، اعتقاد به دموکراسی و حقوق ملت به ترتیبی که در انقلاب مشروطیت تدوین شد، نمیتواند از مجموعه مکتب او تفکیک شود. در واقع نهضت ملی از نظر تاریخی دنباله نهضت مشروطیت محسوب میشود. تایید مبارزات این چهره ملی بدون توجه یا قبول این بعد از اعتقادات و منش او قضاوتی نادرست نسبت به تاریخ مبارزات نهضت ملی ایران است.
«مقایسهای پرسشگونه» که تا حدودی میتواند ویژگیهای چهره ماندگار وطنمان را در رابطه با نیاز نسل جوان «گرفتار سیستمی که همهچیز را وارونه جلوه میدهد» هر چند مختصر لازم به نظر میرسد: آیا مصدق بدون درآمد نفت با فروش اوراق قرضه، کشور را در دوران سخت آن روزگار و با تدبیر اداره نکرد؟ آیا کوچکترین سوءاستفاده «از قدرت و امکانات» در دوران نخستوزیری این رهبر آزاده و بنیانگذار «جنبش عدم تعهد» وجود داشت؟ آیا برگزاری یا مراجعه علنی به آرای عمومی، انتخابات و مطبوعاتی آزادتر از دوران زمامداری وی سراغ دارید؟ آیا کابینهای متخصص و تحصیلکرده، وطنخواه، نیکپندار، منزه و پاکیزهدستتر از دولت ملی او در تاریخ معاصر وطنمان وجود داشته؟
برای مصدق استقلال و آزادی دو روی یک سکه و معتقد بود هیچ ملتی بدون برخورداری از آزادی قادر به حفظ استقلال کشورش نخواهد بود و در نبودِ استقلال و ناوابستگی آزادی در کشور تحقق نمییابد. آزادی انتخابات را برای رسیدن به حاکمیت ملی عنوان میکرد و ملی کردن صنعت نفت را برای کوتاه کردن دست وابستگان داخلی استعمارگران عملی ساخت.
بررسی تاریخ سیاسی صد ساله اخیر کشورمان نشان میدهد: بدون اغراق اثرگذارترین چهره در زمینه آشنا ساختن مردم به حقوق خود شادروان مصدق است که با حضور فعال توده مردم و تکیه بر نظر آنان از پایهگذاران دموکراسی در منطقه به شمار میرود.
این چهره ماندگار برنامههای مناسب برای آینده این مرز و بوم را که کماکان در پی آن ماندهایم در آن زمان به صراحت مطرح ساخت:
-استقرار حکومت برمبنای قانون اساسی که دولت خود را ملزم به رعایت آن میدانست و میراث مشروطیت ایران شناخته میشد. برنامهریزی در چارچوب ضوابط مدون علمی در دسترس.
– مبارزه برای ایجاد موازنه منفی در روابط بینالمللی که در آن زمان نتیجه مطلوب را همراه میداشت.
– حرکت در جهت رشد، توسعه صنعتی و اقتصادی برای فراهمسازی بستر مناسب سرمایهگذاری ملی که توانمند شدن را همراه و طبقات اجتماعی را به همکاری، پویایی، خلاقیت و احساس مسوولیت تشویق میکند.
– بیمههای اجتماعی یعنی تامین امنیت شغلی برای نیروی کار، توسعه عدالت اجتماعی و مبارزه با فقر و تفاوت شدید طبقاتی
– تشویق به حضور سیاسی و اجتماعی تشکلهای مردمی و مشارکت واقعی و جدی مردم در اداره امور کشورشان و آزادی مطبوعات و رسانهها با تعریف آن زمان و…آنچه هنوز با گذشت 7 دهه در اول وصف آن ماندهایم.
از همه مهمتر مصدق تلاش برای ملی کردن صنعت نفت را در مسیر نجات منابع کشور و در تعقیب آن استقلال واقعی را با جلوگیری از غارت منابع ملی به وسیله بیگانگان، اساس مبارزات قانونمند خود قرار داد.
این بزرگمرد، نهادینه کردن نظام پارلمانی از طریق حرکت گام به گام در مواجهه با استبداد سیاسی با برگزاری انتخاباتی سالم و بدون دخالت در بار و دول خارجی – گزینش و پیشنهاد بهترینها برای داوطلبی مجلس شورای ملی، برنامهریزی در مسیر توسعه و رشد اقتصادی کشور، رویکرد فعال در عرصه سیاستگذاری اجتماعی و… را مهمترین برنامههای دوران زمامداری خود میدانست و باور داشت در کشورهای دموکراسی و مشروطه هیچ قانونی بالاتر از اراده ملت نیست. قانون برای مملکت است، نه مملکت برای قانون، نجات وطن عالیترین و بزرگترین قانون است. قانون اساسی الهی نیست که قابل تغییر نباشد، کار بشر است و میشود آن را تغییر داد. ما حرف حق را میزنیم. اگر صدای ما یک روز برای این «گوشنواز» و برای آن «گوشخراش» است و روز دیگر بالعکس، نباید خاموش شویم. پس از ۵۰ سال مطالعه و تجربه به این نتیجه رسیدم که جز با تامین آزادی و استقلال کامل ممکن نیست ملت ایران بر مشکلات پیروز شود، برای نیل به این منظور تا آنجا که توانستم کوشیدم.
مصدق در اوج فشار اقتصادی حاضر به مصالحه نشد و هنگامی که سخن از قراردادهای یکطرفه به میان آمد صریحا موضعگیری کرد و گفت: با وجود تمام مشکلات اقتصادی و مالی، ملت حاضر به قبول شرایط ناروا که به استقلال سیاسی یا اقتصادی یا حیثیت و شرافت ملت لطمه وارد سازد تن در نخواهد داد. یک اصل ثابت و تغییرناپذیر برای حکومتی که به افکار عمومی تکیه دارد، این است که هر وقت با مشکلی روبهرو میشود به منبع قدرت و سرچشمه لایزال نیروی ملت متوجه میگردد، ملت ما اکنون زبانزد شهامت و مردانگی شده و از او به عنوان مشعلدار مبارزات ملی یاد میکنند. این بزرگمرد با اتکا به افکار عمومی و بدون آنکه هیچ قدرت سازمانی در پشت سر او باشد با استفاده از شرایط سیاسی بینالمللی که بر اثر تضادهای ابرقدرتها و کشورهای بزرگ به وجود آمده بود، در برابر حیرت و تعجب ناظران سیاسی آگاه، مقام نخستوزیری را پذیرفت و به مقابله با یکی از قدرتمندترین کشورهای صنعتی جهان رفت.
مصدق شخصیتی فرهیخته، حقوقدان، روشنفکر، تحصیلکرده با سوابقی ارزنده و موثر برای خدمت در قامت نخستوزیر – چون به عنوان فردی آگاه، میهن و مردمدوستی واقعی- به دنبال استقلال ایران و گرفتن حق ملت بود، توسط سازمان سیا با همکاری دولت انگلیس همراه با حضور فیزیکی و عدم درک درست گروهی مزدور «به دور مانده از معنای آزادیها و رعایت حقوق مردمان» با کودتایی شرمآور، سرنگون شد.
مصدق در دادگاه نظامی گفت: حیات، مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات، استقلال، عظمت و سرافرازی نسلهای متوالی این مملکت کوچکترین ارزشی ندارد. از آنچه برایم پیش آمده هیچ تاسفی ندارم، وظیفه تاریخی خود را تا سرحد امکان انجام دادهام. عمر چند صباحی دیگر به پایان میرسد، آنچه میماند سرافرازی است. به ملت ایران و بهخصوص افراد جوان که چشم و چراغ مملکت و مایه امید کشورند، میگویم از راهی که برای طرد نفوذ بیگانگان پیش گرفتهاند منحرف نشوند، از مشکلاتی که در پیش دارند هیچوقت نهراسند و از راه حق و حقیقت باز نمانند. چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم این آتش خاموش نخواهد شد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند مرگ بر چنین زندگیای ترجیح دارد. هیچ مبارزهای هر چند کوچک و ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمیرسد، تا رنج نبریم گنج میسر نمیشود، در این راه نیز سعی ناکرده به جایی نتوان رسید.
برای مصدق استقلال و آزادی دو روی یک سکه و معتقد بود هیچ ملتی بدون برخورداری از آزادی قادر به حفظ استقلال کشورش نخواهد بود و در نبودِ استقلال و ناوابستگی آزادی در کشور تحقق نمییابد. آزادی انتخابات را برای رسیدن به حاکمیت ملی عنوان میکرد و ملی کردن صنعت نفت را برای کوتاه کردن دست وابستگان داخلی استعمارگران عملی ساخت.
مصدق در اوج فشار اقتصادی حاضر به مصالحه نشد و هنگامی که سخن از قراردادهای یکطرفه به میان آمد صریحا موضعگیری کرد و گفت: باوجود تمام مشکلات اقتصادی و مالی، ملت حاضر به قبول شرایط ناروا که به استقلال سیاسی یا اقتصادی یا حیثیت و شرافت ملت لطمه وارد سازد تن
در نخواهد داد.
محمد مصدق در دادگاه نفرت!
ماهرخ ابراهیمپور
دیروز در آستانه 28 مرداد برنامههای بحث و بررسی این رویداد در ایران و خارج از ایران برگزار شد. در یکی از شبکههای فارسی خارج از کشور یکی از محققان شناخته شده تاریخ معاصر به بررسی برکناری دکتر محمد مصدق، نخستوزیر ملی شدن صنعت نفت پرداخت. این استاد دانشگاه استنفورد تلاش کرد با نگاهی آکادمیک این موضوع را در پاسخ به پرسشهای مطرح شده بررسی کند. او با زیرکی خاصی وقتی سوال شد آیا در قانون اساسی بهطور صریح مطرح شده که در غیاب مجلس شورای ملی شاه میتواند نخستوزیر را برکنار کند؟ به این نحو پاسخ داد: این موضوع در قانون اساسی تقریبا مبهم است اما طبق عرف و سنت مشروطه شاه میتواند این اختیار را داشته باشد. حالا از این سو موسی غنینژاد، اقتصاددان برنامه زندهای درباره 28 مرداد 1332 که در صفحه اینستاگرام موسسه «هزار آوای تاریخ» در پاسخ به همین پرسش به مجری برنامه گفت: در قانون اساسی به صراحت آمده است که شاه در غیاب مجلس میتواند نخستوزیر را عزل کند! او به همین بسنده نکرد و از وقایع 28 مرداد دفاع کرد و با نام بردن از شعبان جعفری گفت: طرفداران مصدق سعی دارند که بگویند در این روز امثال شعبان جعفری با همراهی اراذل و اوباش به خیابان ریختند و کودتا را پیش بردند. اما اینطور نیست، اولا در آن روز شعبان در زندان بود و دیگر اینکه در آن روز مردم ایران به صحنه آمدند و از شاه حمایت کردند، چون از اعمال طرفداران مصدق به ویژه تودهایها وحشت کرده بودند. راستی اگر به گفته غنینژاد مردم عادی به خیابان آمدند و علیه مصدق شعار سر دادند، این مردم عادی چه نفرتانگیز بودند که به روایت روزنامههای آن موقع «دفترهای کار و اتاقخواب مصدق را غارت کردند، دهها هزار سند و نامه بردند یا نابود کردند سوابق و تاریخ [نخستوزیر] را. کاشیها را از دیوار کندند و سیمهای وسایل ارتباطی را از توی قرنیزها بیرون کشیدند. بعضی غنایم را درجا برای رهگذران همان حوالی حراج کردند. یخچال برقی نوی خانه را ۳۶ دلار فروختند. درِ گاوصندوق نخستوزیر را از لولا درآوردند و محتویاتش را بردند. هر آنچه را نتوانستند ببرند، تبدیل کردند به زبالههایی بیمصرف. چنانکه خبرنگار کیهان گزارش داد: «ظرف چند دقیقه خانه کاملا ویران و با خاک یکسان شد و
هیچ چیزی که به کوچکترین دردی بخورد، باقی نماند.» یادم است که چند سال پیش به دیدن سید عبدالله انوار رفته بودیم و از او درباره حوادث 28 مرداد سوال کردیم، او که خود در خیابان و نزدیک منزل مصدق حوادث را رصد کرده بود، گفت: «فردای روز کودتا به منزل دکتر مصدق رفتیم تا از وقایع از نزدیک باخبر شویم، وضعیت خانه بسیار غمانگیز و اسفبار بود، درِ خانه باز بود و توسط اوباش و ارتشیها غارت میشد، در و پنجره را برده بودند، سرویس غذاخوری توسط اراذل و اوباش غارت و فروخته شد، حتی لولههای شیر آب را باز میکردند و میبردند! منزل غلامحسینخان پسر دکتر مصدق که در پایین خانه خودش بود هم غارت شد…» تصور میکنم همینقدر مرور خاطرات کافی باشد تا نشان دهد چه اندازه 28 مرداد 1332 مردم عادی به خیابان آمدند و اعلام حمایت از شاه کردند! غنینژاد تا توانست شخصیت مصدق را سیاه نشان داد به ویژه با این جمله «که ارتباط مصدق با انگلیسیها هنوز مشخص نیست!» با همه انتقاداتی که به لحن و نوع صحبتهای غنینژاد وارد است که در برنامه زنده پربیننده چنین سخنانی را بیان کرد اما برخی انتقاداتش از دکتر محمد مصدق پربیراه نبود؛ انتقادی که به رویکرد نخستوزیر ملی شدن صنعت نفت در دوره مشروطه مطرح کرد و معتقد بود مصدق در این دوره هیچ فعالیت مثبتی در همراهی با مشروطهخواهان نداشت و حتی در مجلسی که محمدعلی شاه پس از به توب بستن مجلس ایجاد کرد، حضور داشت. این سخن غنینژاد براساس آنچه در منابع تاریخی آمده قابل تامل است. هر چند بعضی از طرفداران دو آتشه مصدق سعی کردند برای او فعالیتهای خیالی در حمایت از مشروطه ردیف کنند، اما اینطور نبود. به این نکته اشاره کردم تا بگویم من طرفدار بیقید و شرط دکتر محمد مصدق نیستم، بلکه سعیام بر آن است که تا جایی که میتوانم درباره او بخوانم و با اسناد و کتابهایی که منتشر شده است، تطبیق بدهم. از جمله مطالبی که جای بحث و بررسی دارد نوع برکناری مصدق است که غنینژاد با روایتی ساده سراغ آن رفت که حکم عزل به مصدق داده شد اما هیچ اشاره نکرد به چه شکل و توسط چه کسی؟ بعد هم به نکتهای پرداخت که برای آن منبعی ذکر نکرد: «مصدق حکم عزلش را گرفت و پشت پاکت حکم با عنوان محمد مصدق امضا کرد و از آن روز به بعد از عنوان نخستوزیر استفاده نکرد!» در این برنامه زنده گوینده این سخن طرحی از پاکت مزبور نشان نداد و حتی به بینندگان نگفت که برای این موضوع به چه منبعی رجوع کنند!» نکته دیگری که جالب است این اقتصاددان هیچ اعتنایی به اسناد زیادی که طی سالهای اخیر از سوی آرشیو بریتانیا و وزارت خارجه امریکا منتشر شده، نکرد و روایت چهرههای سیاسی و امنیتی خارجی از 28 مرداد را داستانسرایی خواند که از جمله کرومیت روزولت در کتاب خود به آن پرداخته است. شاید در اینجا بتوان تفاوت نگاه یک اقتصاددان به یک رویداد تاریخی را با نگاه یک پژوهشگر تاریخ به خوبی لمس کرد. در نگاه پژوهشگر تاریخ اسناد مهم هستند و میتوانند در نشان دادن حقایقی از یک رویداد تاریخی بسیار تاثیرگذار باشند، موضوعی که برای غنینژاد محلی از اعراب نداشت. در پایان به عنوان یک پژوهشگر تاریخ باید بگویم دو سخنران در نقد محمد مصدق سخن گفتند، سخنانی که در صفحه تاریخ اندیشی متعلق به مهدی تدینی، مترجم مطرح گذاشته شد و محققی خارج از ایران یک رویداد تاریخی را با لحن و بیانی آکادمیک نقد کرد، هر چند بعضی از سخنانش جای بحث داشت، اما نوع نگاهش به رویداد 28 مرداد با عینک یک پژوهشگر تاریخ بود و در داخل یک اقتصاددان مطرح با لحنی غیرعلمی و حتی با نفرت از مردی سخن گفت که از ابتدا همهچیزش مشکوک بود و برای سخنانش کمتر شیوه یک پژوهشگر آشنا به تاریخ را رعایت کرد.
نامگذاری 28 مرداد
محسن آزموده
28 مرداد 1332 خورشیدی، یکی از اصلیترین و مهمترین لحظههای تاریخ معاصر ایران است که امروز با گذشت قریب به هفتاد سال از آن، همچنان مناقشه برانگیز و محل نزاع است. فارغ از اینکه هفت دهه پیش در این روز در ایران چه اتفاقهایی به وقوع پیوسته، یکی از اصلیترین موضوعات، نحوه نامگذاری این وقایع است، به گونهای که نحوه نامگذاری این رویدادها، نه فقط نحوه رویکرد فرد یا گروه نامگذار به تاریخ ایران را نشان میدهد، بلکه مهمتر از آن جایگاه و موضع او در میدان مناسبات قدرت و نیروهای سیاسی و اجتماعی در ایران معاصر را نشان میدهد و آشکار میسازد که او در میان گروهها و جناحها و اقشار سیاسی و اجتماعی، کجا ایستاده و چه جهتگیری و رویکردی دارد.
نحوه این نامگذاری از همان فردای 28 مرداد محل مناقشه بود. شاه و دربار و طرفداران سلطنت از همان آغاز سرنگونی دولت مصدق توسط نیروهای نظامی و گروههایی از جامعه به سردستگی لومپنها با حمایت آشکار و پنهان سرویسهای امنیتی بریتانیا و امریکا و بازگرداندن محمدرضا پهلوی، شاه جوان به قدرت، 28 مرداد را انقلاب یا قیام شاه و مردم خواندند و سخنی از مداخلات خارجیها یا نقش نظامیها و کارشکنیهای نیروهای سیاسی سلطنتطلب و ضد جبهه ملی به میان نیاوردند. طرفداران جبهه ملی، چپها و تودهایها و مخالفان سلطنت و دربار هم از همان آغاز تا به امروز، به صراحت وقایع این روز را کودتایی از پیش طراحی شده نامیدهاند.
هر یک از این دو طرف نیز برای خود استدلالها و دلایل متفاوت دارند. هر دو میکوشند با تعریف -بهزعم خود- دقیق مفهوم کودتا در علم سیاست و تاریخ از سویی و بر شمردن یک به یک وقایع و رویدادهای آن زمان از دیگر سو، انطباق یا عدم انطباقی میان این دو بیابند و به گمان خود، ثابت کنند که 28 مرداد کودتا بوده یا نهضت مردمی! تردیدی نیست که در این فرآیند، یعنی تعریف مفهوم کودتا و روایت تاریخ و کوشش برای نشان دادن مطابقت یا عدم مطابقت این دو، تحریفها و پنهانکاریها یا وارونهنماییهای زیادی صورت میگیرد و طرفین تلاش میکنند با ارایه تفاسیر جدید از وقایع تاریخی، خوانش و درنهایت نامگذاری خود بر رویداد را موجه جلوه دهند. هر دو طرف نیز این نامگذاری را حقیقت مطلق قلمداد کرده و طرف مقابل را به بیسوادی، طرفداری، ناآگاهی یا… متهم میکنند.
نکته جالب توجه آن است که معمولا در این تقلاها برای نامگذاری 28 مرداد، پژوهشها و تحقیقات دانشگاهیان و پژوهشگران دانشگاهی کمتر مورد توجه قرار میگیرد و معمولا آثار نسبتا مستقل مورخان و تاریخپژوهان حرفهای و دقتها و جزیینگریهای آنها نادیده گرفته میشود. برای مثال درباره 28 مرداد، دانشگاهیانی چون فخرالدین عظیمی، یرواند آبراهامیان، همایون کاتوزیان، محمدعلی موحد، سهراب یزدانی، مارک گازیوروسکی، مالکوم برن، استفان کینزر معتقدند که 28 مرداد 1332 و آنچه در آن رخ داده، یک کودتای تمام عیار است، در حالی که در جبهه مقابل پژوهشگران و تحلیلگرانی چون علی میرفطروس، داریوش بایندر، پیروز مجتهدزاده، مجید محمدی و عباس میلانی، از کودتا نامیدن این رویداد ابا دارند و حتی برخی پا فراتر میگذارند و مدعیاند، کودتاچی اصلی محمد مصدق و طرفداران او بودند که میخواستند سلطنت در ایران را ساقط کنند که با ضدکودتای شاه شکست خوردند.
در این میان برخی صاحبنظران هم با احتیاط و در واقع با شرمندگی به یکی از دو جبهه مذکور گرایش دارند و بعضا بدون اینکه به صراحت از کودتا بودن یا نبودن 28 مرداد سخن بگویند، به نحوی وقایع را روایت میکنند یا اتفاقات را کنار هم میچینند که درنهایت مخاطب هوشیار، درمییابد که آنها به کدام جناح تعلق دارند. برای مثال سلطنتطلبهای خجالتی یا شرمنده، یعنی کسانی که از دفاع آشکار از نظام شاهنشاهی و سلطنت پرهیز دارند، اما در واقع مدافع آن هستند یا لوازم سخنشان به آن میانجامد، در روایتشان از ماجراهای مربوط به 28 مرداد، مدام از غیرقانونی بودن اقدامات مصدق، پوپولیست بودن او، اشتباهات عمدی یا غیرعمدیاش در مذاکرات نفتی با دولتهای غربی، ناکارآمدی دولت او، خودکامگیاش و درنهایت تصمیمات غلطش یاد میکنند و ضمن دفاع از اقدام شاه و دربار، سعی میکنند نقش دولتهای غربی در سرنگونی مصدق را کوچک و ناچیز ارزیابی کنند یا آن را نتیجه عملکرد -بهزعم ایشان- غلط خود او تلقی کنند.
کوتاه سخن آنکه بحث پرمناقشه شیوه نامگذاری 28 مرداد، فارغ از مباحث دانشگاهی و تلاشهای تحقیقاتی، یک منازعه سیاسی است. در یک سوی این منازعه گروه سلطنتطلب قرار میگیرد که به دفاع از نظامهای شاهنشاهی میپردازد، خواه به صراحت بیان بشود یا خیر. سلطنتطلبان خود دو دستهاند، آنها که بهطور کلی مدافع ایده سلطنت هستند و دستهای که مشخصا از سلطنت و دربار پهلوی دفاع میکنند. در سوی دیگر نیز شاهد طیفی از دستههای سیاسی گوناگون هستیم که هر یک با انگیزههای سیاسی متفاوتی به این واقعه میپردازند. یک دسته بر نقش نیروهای خارجی و مداخلات آنها در سرنگونی دولت مصدق انگشت تاکید میگذارند، هدف ایشان مشخصا امپریالیسمستیزی یا غربستیزی است؛ دسته دیگر بیش از همه نقش دربار و سلطنت پهلوی را برجسته میسازند و درنهایت دسته سوم بهطور کلی بر مخالفت با سلطنت و استبداد تکیه میکنند و مدعی حکومت مردم و مشروطهخواه هستند. محمد مصدق و یارانش در میان گروه دوم، یعنی مدافعان کودتا خواندن 28 مرداد، به دسته سوم یعنی مدافعان آزادی و استقلال مردم تعلق دارند. بر این اساس از نحوه نامگذاری 28 مرداد، بیش و پیش از هر چیز، نشانگر رویکرد سیاسی نامگذاران است و جهتگیری سیاسی ایشان را آشکار میسازد.
منبع: روزنامه اعتماد 29 مرداد 1401 خورشیدی