کلاس ما (12)
پوریا ترابی
در دوران دانشگاه آمار کلاسهای ما به لحاظ جنسیتی با اکثریت خانمها و اقلیت ۲، ۳ نفری آقایان همراه بود و خیلی تابلو بود که میل خانمها به معلم شدن در ابتدایی بیشتر است نسبت به آقایان.
این را هم اضافه کنم که وقتی چنین آماری وجود دارد، یکجورهایی پسرها خجالت میکشند توی بعضی از فعالیتها شرکت کنند مثل ارایههای حضوری که اساتید الزام میکردند (همان تدریس در حضور استاد و همکلاسیها). ما هم که رشتهمان آموزش و پرورش ابتدایی بود به هر حال باید یک بار جلوی بقیه درس دادن را تمرین میکردیم.
یک بار خاطرم هست که درس «روش تدریس ریاضی» بود. استادمان اگر اشتباه نکنم آقای رحیمی بود و من هم درس ساعت در ریاضی را آماده کرده بودم که ارایه دهم.
قبل از من چندین نفر از خانمها هم رفتند و دروس مختلف ریاضی را برای دانشجویان ارایه دادند. خب ما به نسبت خیلی از آنها واقعا بیتجربه بودیم. مثلا یکیشان که معلم پیشدبستانی بود، ماسکی شبیه آهو درست کرده بود و به کمک آن با ما که مثلا شاگردانش هستیم ارتباط میگرفت و درس میداد.
پسرها آب شدند تا جلوی ۲۰ نفر از خانمها درس بدهند؛ مخصوصا اگر میخواستند کمی آب و تاب هم بدهند.
خلاصه که بعضی از آقایان حتی گفتند که ما تدریس نمیکنیم و با نمره کلاس خداحافظی کردند. ولی خودمان را که نمیخواستیم گول بزنیم، الان تدریس نمیکردی بالاخره که یک روز باید جلو چند تا دانشآموز درس بدهی و ما این را موقع انتخاب رشته پذیرفته بودیم اما حالا…
از تصمیم تا عمل یک تار مو فاصله است اما این تار موقع انجام کار یک کوه دیده میشود.
این داستان را وقتی شیرفهم میشوی که مدیر، کلاس را نشانت میدهد و میگوید این کلاس، کلاس امسال شماست و تو میفهمی این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست.
حالا مجبور میشوی برای آموزش حرف سین لباس سرباز بپوشی، شعر بخوانی، همراهشان کودک باشی و در همان حال معلمی باشی که وظیفه آموزش و تربیت آنها را به عهده دارد.
بارها برای درس دادن هر بخش فکر کنی و ایدههایت را اجرا کنی و هزار راه را بروی تا راهی را پیدا کنی که بچههایت حرفهایت را بهتر بفهمند. همان پسری که از ارایه آموزشی دانشگاه خجالت میکشید، آقا معلمی شده بود که همه راههای درس دادن را امتحان کرد تا بچههایش باسواد شوند.
حالا چقدر دل آقا معلم برای بیسوادهای کوچکش تنگ میشود.
منبع:روزنامه اعتماد 1 شهریور 1401 خورشیدی