1

ما قاتلیم به همین سادگی!

ما‌نمی توانیم‌ مصلح باشیم وقتی الفبای اصلاح را نابلدیم

مرضیه ناصری

عضو سازمان معلمان ایران
سر وصدای داخل سالن باعث شد از پشت کامپیوتر بلند شوم و به طرف صدا بروم مدیر و معاون آموزشی هم همزمان با من از دفتر آموزشگاه بیرون آمدند .
خانم اصلانی در حالی که دست دانش آموزی که اقلا یک سر و گردن از خودش بزرگتر بود را محکم چسبیده بود و به طرف دفتر می کشید .
به داخل هدایتشان کردیم. هردو می لرزیدند خانم اصلانی از عصبانیت و دانش آموز از ترس و استرس.
مدیر ازخانم اصلانی جریان را جویا شد
دانش آموزهم درحالی که مچ دستش را دست می کشید و رنگش پریده بود بغضش ترکید. و زد زیر گریه.
خانم اصلانی خطاب به دانش آموزگفت آبغوره نگیر و با عصبانیت به مدیر گفت مگر شما نگفتید که اگر کسی لاک یا آرایش داشت به من معرفی کنید ؟؟؟ خانم لاک زده من سر کلاس متوجه شدم ازش خواستم با من به دفتر بیاید اما با من یکی بدو میکند!!
نگاه ها به طرف دانش آموز برگشت.
مریم دربین بغض و اشک گفت خانم دیشب عروسی دختر عمه ام بود صب دیر بیدار شدم نشد پاک کنم.الان وسط آزمون مچ منو گرفتن هرچی بهشون میگم بزارید آزمون بدم نمی زارن.من برای این آزمون یه هفته اس دارم می خونم..!!
مدیر که مقنه اش همیشه یک سه گوش چسبیده به زیر گلو داشت تا حجابش کاملتر شود!!! و وقتی حرف می زد مقنعه اش بالا و پایین می رفت ابروهایش را گره زد و با خشم گفت چند بار باید تذکر بدن اینجا سالن زیبایی نیست فردا با پدر مادرت میای تا تعهد ندی حق رفتن به کلاس وآمدن به مدرسه را نداری….
مریم گریه کنان از دفتر بیرون رفت.
من همزمان راهی کلاس خانم اصلانی شدم تا همهمه بچه ها سایر کلاسهارا آشفته نکند
بچه ها از فرصت استفاده کرده بودن و آزمون را گروهی و از روی هم پاسخ می دادند مرا که دیدند هرکسی سرجایش برگشت..برگه ها ی آزمون زیر دستشان بود….صندلی مریم اما خالی … وبرگه اش نیمه نوشته روی زمین افتاده بود با خودم گفتم آیا خانم اصلانی دو واحد روانشناسی دردانشگاه پاس کرده است ؟؟…چرا معرفتی نسبت به موضوع و موضع ندارد؟؟!!!
مچ گیری و تخریب وسط آزمون بین همه همکلاسی ها برای کدام هدف.؟؟؟؟!!!
چشمانم روی تک تک دانش آموزان می چرخید بی آنکه بدانم چرا …پشت میزنشستم وگفتم بچه ها ساکت باشید آزمونتان را پاسخ بدید
تیزی نیشخند آنهایی که فرصت تقلب برایشان مهیا شده بود را نادیده گرفتم وخودم را با وسایل روی میز مشغول کردم……زنگ تفریح به صدا درآمد بچه ها برگه ها را روی میز گذاشتند و مسرور از کلاس بیرون رفتند..‌برگه ها را مرتب کردم از کلاس بیرون آمدم..درست روی درب کلاس برگه سبز رنگ با خط نستعلیق توجهم را جلب کرد…خط مشاور مدرسه خانم صادقی بود
راهکارهای ایام امتحانات برای دانش اموزان
۱تغذیه مناسب.۲خواب کافی ۳ _دوری ازاسترس

دوری از استرس !!!!
چشمم و ذهنم روی گزینه ۳مسکوت ماند…مریم تمام مدت ازاسترس جلو درب دفترآموشگاه این پا وآن پا می شد..

هنوز بین تناقضات توصیه های علمی مشاور وهجمه وتهدیدات مدیر و معلم مربوطه درافکارم سرگردان بودم که خانم صادقی
با لبخندی درست کنار برگه اولی برگه دیگری چسباند و رفت…….
اوداشت به وظیفه اش عمل می کرد
روی کاغذ! توصیه و راهنمایی….
مدیر داشت به وظیفه اش عمل می کرد
وضع و پیگیری قانون ازطریق جلسه توجیهی معلمان وسپردن اجرای آن به آنها
خانم اصلانی هم داشت به وظیفه اش عمل می کرد!پیگیری ،و پیگرد قانونِ خانم مدیر!
حتما موقع ارزشیابی پایان سال گزینه همکاری با کادر دفتری و مدیر تیک صد درصد می خورد و او سربلند بود!!
درحالی که همه داشتند سرنا را ازسرگشادش می زدند .

آری وقتی شادی و موفقیت…رویا و احترام‌ را درتک تک دانش آموزان بکشیم واسمش را بگذاریم عمل به وظیفه واصلاح، ما قاتلیم به همین سادگی!

…راستی مریم‌ با گریه کجا رفت…

#اختصاصی سخن معلم