1

تجاری‌سازی علوم انسانی

نشست تخصصي موسسه مطالعات فرهنگي و اجتماعي با موضوع «تجاري‌سازي علوم انساني»

بازاري شدن يا سودمندي

منصوره قنبرآبادي

تجاري‌سازي علوم انساني يكي از مباحثي است كه در دهه‌هاي اخير، با خصوصي‌سازي اكثر نهادهايي كه پيش‌تر دولت‌ها متولي آنها بودند و غيرانتفاعي محسوب مي‌شدند، مطرح شده است. بحث اصلي اين است كه علوم انساني بايد سودمند باشد و به نتايج و دستاوردهاي مشخص و عيني و احتمالا قابل اندازه‌گيري برسد. البته عنوان تجاري‌سازي، طنين چندان مثبتي ندارد و بر آمده از رويكردي انتقادي و منفي به اين موضوع است، اما به هر حال اين بحث مدافعان و مخالفان جدي و پيگيري دارد. هشتمين نشست از سلسله گفت‌وگوهاي انتقادي و تخصصي موسسه مطالعات فرهنگي و اجتماعي، به موضوع «تجاري‌سازي در علوم انساني» اختصاص داشت كه عصر سه‌شنبه، 29 شهريور سال جاري در اين موسسه برگزار شد. در اين نشست كه با مديريت دكتر عبدالله صلواتي اجرا شد، بحثي انتقادي درباره اين موضوع ميان دكتر عباس كاظمي وريج و دكتر فائز دين‌پرست در گرفت. عباس وريج كاظمي مدير گروه موسسه مطالعات فرهنگي و اجتماعي در اين نشست با نگاهي انتقادي به موضوع تجاري‌سازي علوم انساني پرداخت. فايز دين‌پرست دانش‌آموخته علوم سياسي و استاد علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي اما كوشيد نگاهي همدلانه‌تر به اين موضوع داشته باشد و سويه‌هاي مثبت قضيه را مورد بحث و بررسي قرار دهد. آنچه مي‌خوانيد گزارشي از اين گفت‌وگوست.

   ‌دكتر عبدالله صلواتي: بحث تجاري‌سازي علوم انساني موافقان و مخالفان زيادي دارد، اما اين بحث گويي بعد مدتي تبديل به يك فراروايت شده كه نمي‌توان به آن نزديك شد. به تعبير بعضي پست‌مدرن‌ها مفاهيمي مثل رفاه، بهداشت و… فراروايت است و درباره اينها نمي‌توان خيلي بحث و گفت‌وگو كرد. آيا تجاري‌سازي نيز تبديل به يك فراواقعيت شده است و نمي‌توان درخصوص آن صحبت كرد؟ نقدش كرد؟ يا اينكه مي‌توان در مورد آن گفت‌وگو كرد و نسخه اصلاح شده‌اش را مبناي كار قرارداد. به نظر مي‌رسد كه سياست‌گذاران ما تجاري‌سازي را مفروضي گرفته‌اند به مثابه فراروايت و آن را مبناي كار در دانشگاه قرار داده‌اند. حالا اينكه تجاري‌سازي چيست و لزوما وقتي صحبت از آن مي‌شود توليد ثروت است يا اينكه بحث پيچيده‌تر از اين است. در مورد اصل تجاري‌سازي مي‌خواهيم صحبت كنيم. اينجا يك اتاق فكر است و مي‌تواند جاي خوبي براي سياست‌گذاران تعليم و تربيت باشد تا برمبناي اين گفت‌وگوها بتوانند افق روشني را براي علم در ايران ترسيم كنند. بحث را با تلقي از تجاري‌سازي شروع مي‌كنيم كه به چه معناست؟ و مديران ما چه تلقي از تجاري‌سازي دارند؟ آيا تركيب تجاري‌سازي از علوم انساني درست است يا خير؟ و اينكه آيا شكافي بين تلقي ما و مديران وجود دارد؟
عباس كاظمي: علوم انساني به مثابه رشته و به مثابه بينش را بايد از هم جدا كرد. اگر به مثابه رشته بگيريم كه يك دايره نامتوازني در جوامع مختلف وجود دارد كه به چه چيزهايي علوم انساني بگويند به چه چيزهايي نگويند. يك هسته سختي در رشته‌هاي علوم انساني وجود دارد و همه در اينكه از چه چيزهايي در اين هسته سخت به عنوان علوم انساني ياد مي‌شود؛ توافق دارند؛ اما يك رشته‌هاي پيراموني هست كه در آن ترديد هست. من اينجا هر جا از علوم انساني صحبت مي‌كنم منظورم هسته سخت است. مانند تاريخ، فلسفه، جامعه‌شناسي، دين و ادبيات… اينها در مركز قرار دادند. علوم انساني به مثابه بينش فراتر از مرزهاي رشته‌اي مي‌رود و خودش را درگير اين رشته و آن رشته نمي‌كند. با اين تلقي من معتقدم كه علوم انساني به ماكمك مي‌كند كه جهان پيرامون را فهم كنيم، انسان‌ها را بفهميم، جامعه را بفهميم و بينش انتقادي داشته باشيم .همچنين كمك مي‌كند مناسبات انسان و جامعه بهتر شود و ما از زير اسارت‌هاي مختلف فكري ايدئولوژيك بيرون بياييم. ذهنيت پژوهشگر علوم انساني خود انتقادي است و از طريق نقد موقعيت خودش به سمت جامعه بهتر، انسان بهتر و بهسازي جامعه حركت مي‌كند. درون اين هسته مركزي علوم انساني يك دانش انتقادي هست كه به نظر من سرشت آن ضد بازاري شدن است. شما نمي‌توانيد دانش انتقادي را وارد بازار كنيد و از آن حالا راه را هم نشان ما بدهد. نه! در سيستم بازار تو بايد تابع منطق بازار شوي. مرحوم دكتر شريعتي مي‌گويد من به عنوان جامعه‌شناس در پاريس وقتي فارغ‌التحصيل شدم بازارهاي اقتصادي و خودروسازي طلب مي‌كردند براي آنها پژوهش كنم. من بايد اصالت و هويتم را بفروشم به بازار اما من حاضر نيستم اين كار را بكنم. من يك دانش انتقادي دارم كه كمك مي‌كند راه مردم را براي زندگي بهتر باز كند. او جزو اولين كساني بود كه تجاري شدن را به اين صورت نقد كرد. به نظر من دشمن اصلي علوم انساني همين تجاري شدن و بازاري شدن است. به ‌طور كلي در زمينه تجاري شدن يك تعريف داريم. دانشي كه خودش و ذاتش به مثابه كالا به بازار عرضه شود و جنبه سودآوري داشته و منطقا سود داشته باشد. وقتي چيزي را تجاري‌سازي مي‌كنيم با توليد انبوه گره مي‌خورد. بازار بدون توليد انبوه معنايي ندارد و بايد سودآوري داشته باشد. من بين مفيد بودن و نافع بودن علم و سودآوري فرق مي‌گذارم. منطق تجاري شدن سودآوري را به معناي بازاري شدن، ارزش مي‌داند و از ساير ارزش‌ها غفلت مي‌كند. علم كه فقط نبايد توليد ارزش اقتصادي كند. هدف علوم انساني توليد ارزش اجتماعي است نه اقتصادي. به اين معني كه ما وقتي از علم نافع حرف مي‌زنيم، علمي است كه در خدمت جامعه قرا رگيرد. مهم‌ترين مشكل در ايران چند دهه اخير و در خدمت جامعه نبودن علوم انساني، اين شايبه را ايجاد كرده كه بايد تجاري شود تا سودآور باشد. ظرفي كه علوم اجتماعي در ايران دارد و اينكه به كار جامعه نمي‌آيد باعث شده يك راه‌حل را بيشتر در ذهن نگذاريم و آن بازاري شدن و مستعمره بازار كردن علوم انساني است.
  ‌صلواتي: آقاي دكتر دين‌پرست، آيا موافق هستيد تجاري شدن را همان بازاري شدن بدانيم؟
فائز دين‌پرست: من در پاره‌اي نكات با دكتر كاظمي هم‌داستانم. در زمينه‌اي كه تلقي ما از علوم انساني چيست من هم به معناي humanities و هم به معناي social science درك مي‌كنم و اين تقسيم‌بندي به هسته سخت و رشته‌هاي حاشيه‌اي را هم مثل رشته‌هايي مانند بيزنس و مديريت كه حالت كاربردي‌تري دارد، مي‌پذيرم. بحث را مي‌خواهم به رشته‌هاي سخت معطوف بكنم. يكي از كاركردهاي علوم انساني توليد معرفت است و يكي از كارويژه‌هاي اين رشته ايجاد توان بازانديشي در افراد است. فارغ‌التحصيلان خوب كه رشته‌هاي جامعه‌شناسي، فلسفه و… مي‌توانند بازانديشي كنند و خود را مدام مورد مطالعه قرار دهند.
سوال من اينجاست كه آيا مي‌توانيم همه كارهاي علوم انساني را به معرفت تقليل دهيم به عبارت ديگر وقتي سخن از تجاري‌سازي علوم انساني است نقطه مقابل تجاري‌سازي چيست؟ مساله‌اي كه در آن هستيم اين نيست كه علوم اجتماعي فقط نقد كند و توليد معرفت داشته باشد بلكه اين است كه من چگونه اين دانش‌ها را تامين (مالي) كنم. بايد بين تجاري شدن علم و بازاري شدن دانشگاه تمايز قايل شويم. آيا تجاري شدن به اين مفهوم است كه منطق سود پشت علم بيايد يا مي‌تواند معناي بازار به معناي لزوما ثروت نباشد و به معناي تقاضا و تامين مطلوبيت باشد. در بازار هر آنچه مطلوب است، بخشي از جامعه آن را تامين مي‌كند و عرضه مي‌شود. در هر نظام اجتماعي كه براي يك كالا يا يك خدمتي تقاضايي وجود داشته باشد امكان ندارد براي آن عرضه‌اي به وجود نيايد. وقتي از تجاري شدن علوم انساني حرف مي‌زنيم يعني علم از كاركرد خودش خارج بشود و ابزار سودآفريني براي سرمايه‌داري يا بنگاه‌ها بشود؟ يا به اين معناست كه علم در مسيري بيفتد كه بتواند تامين مطلوبيت كند. آن چيز مورد تقاضاي من است؛ كه حاضرم براي به دست آوردن آن از چيز ديگري بگذرم. مثلا از زمان خودم و حاضرم ما به ازايي براي آن بدهم. در اين نگاه الزامي ندارد تجاري‌سازي را به عنوان سري‌دوزي و توليد انبوه لحاظ كنيم. ما متقاضي‌هايي داريم براي جامعه خاص، گروه خاص و براي هدف خاصي توليد دانش انجام مي‌شود. با اين مفهوم از فرآيند تجاري شدن، دانش مي‌تواند درگير مسائل اجتماعي خودش شود. مسائلي كه جامعه مشخص دارد ذي‌نفعان مشخصي دارد و براي آنها با رعايت استانداردهاي خودش توليد دانش مي‌كند.
  ‌صلواتي: اگر فقط تجاري‌سازي را به يك معني بگيريم شايد به بن‌بست بخوريم. ما مي‌توانيم تجاري‌سازي را در چهار معني به كار ببريم: تجاري‌سازي در تحقيقات علوم انساني، تجاري‌سازي در محصولات، تجاري‌سازي به معني شتاب‌دهنده براي ظرفيت‌ها و خلاقيت‌ها و ديگري منطق تقاضا و تامين مطلوبيت. آيا دكتر كاظمي با هيچ يك از اين معاني موافق نيست و با هيچ يك از اينها قايل به تركيب علوم انساني و تجاري شدن نيست؟
كاظمي: وقتي از مسلط شدن و منطق مبادله حرف مي‌زنيم منظورمان اين نيست كه پيش از عصر مدرن وجود نداشته و منظور ما اين نيست كه سودمندي اقتصادي نبايد در نهاد علم باشد؛ اين تصور نادرستي است. بحث ما سلطه منطق بازاري شدن است. دعواي ما سر منطق و روحي است كه بازاري شدن ايجاد مي‌كند. بر سر اين نيست كه در علوم انساني به سمتي برويم كه فارغ‌التحصيلان ما بتوانند در فضاي عمومي كارهايي بكنند كه سودمندي اقتصادي هم داشته باشد. منطق تقاضا‌محوري مفهوم خطرناكي است يعني اگر رشته‌اي تقاضايي ندارد در ايران بايد تعطيل شود. در دانشگاه‌ها برخي رشته‌ها انتقادي‌اند و ممكن است دولت‌ها بگويند كه اين رشته‌هاي به چه درد ما مي‌خورد يا در دانشگاه‌هاي خارج از كشور بگويند كه رشته‌هايي كه حرف‌هاي روشنفكري مي‌زنند سودآوري ندارند! كتاب درآمدي بر علوم انساني آقاي فكوهي مطلب خوبي را مطرح كرده است؛ چرا بايد علوم انساني را بخوانيم؟ اينكه برخي مي‌پرسند كه علوم انساني به چه دردي مي‌خورد يعني اين رشته‌ها را نمي‌فهمد و فقط به صورت سرمايه‌داري مي‌فهمد. مثالي بزنم. چرا ساختمان‌هاي ما تخريب مي‌شوند؟ چرا متروپل به وجود مي‌آيد؟ چرا گشت ارشاد هست علي‌رغم اينكه جامعه‌شناسان و عقلا گفته‌اند با اين شكل نمي‌شود جامعه را اداره كرد! اين نشان مي‌دهد علوم انساني در ايران ضعف دارد. جامعه‌شناس به اين درد مي‌خورد كه مسير من را مشخص كند. اينكه چطور با جامعه مواجه شوم. پيامدهاي كلي سياست‌هاي من در جامعه چيست؟ پيامدهاي سياست‌هاي ده سال پيش را امروز مي‌بينيم. علوم انساني هشدار لازم را به ما مي‌دهد؛ دولتمردان از توصيه‌ها خوش‌شان نمي‌آيد. 
  ‌صلواتي: اگر منطق بازار حاكم شود ما مسائل ارزشمندي را از دست مي‌دهيم. فرهنگ، تربيت و خيلي مسائل ديگر به محاق مي‌روند. دكتر كاظمي صحبت شما اين است كه نبايد منطق بازار به علوم انساني تحميل شود و با منطق تقاضا هم مخالفت كرديد. در اين زمينه توضيح بفرماييد. 
كاظمي: وقتي مي‌گوييم علوم انساني به چه درد مي‌خورد در پارادايمي حرف مي‌زنيم كه با منطق و ماهيت علوم انساني ناسازگار است. علوم انساني نشان مي‌دهد چه سياست‌گذاري كلاني را انجام دهيد تا موجب سودمندي جامعه باشد. پيش‌بيني كه يك جامعه‌شناس انجام مي‌دهد كه فلان تصميم چه تبعاتي دارد ممكن است نه در دولت فعلي كه پنج سال ديگر خودش را نشان دهد. اين موضوع نافي اين نيست كه بگوييم علوم انساني در چه پارادايمي است بلكه در همين پارادايم است.
دين‌پرست: دكتر كاظمي مي‌گويد اگر منطق تقاضا را بپذيريم از مسائل فرهنگ و تربيت و غيره غفلت مي‌شود. اگر ما بگوييم جامعه‌شناس در مورد هنجارها و ناهنجاري‌ها تحقيق كند و براي آن متقاضي هم وجود داشته باشد آيا فرهنگ ما از بين مي‌رود؟ ما به جاي تحقيقات كلي، تحقيقات مساله‌محور انجام دهيم. زماني تجاري شدن اتفاق مي‌افتد كه ما علم را از ساختار خودش خارج كنيم. من پژوهشگر به جاي اينكه به نتايج خودم پايبند باشم به كارفرما پايبند باشم. اگر تامين مالي علوم انساني توسط متقاضيانش انجام نشود از كجا قرار است انجام شود؟ آيا جز دولت تامين‌كننده ديگري دارد؟ اگر دولت تامين كند خطراتي كه آقاي كاظمي شمردند بيشتر است يا كمتر؟
  ‌صلواتي: يك منطقه مشترك بين شما دو نفر هست و آن بحث تسهيل‌كنندگي علوم انساني، جهت‌دهي به سياست‌گذار، مساله‌محوري و روشنگري است. هيچ‌كدام از شما دو نفر با اين منطقه مشترك مخالفتي ندارد. به نظرم بايد منطقه اختلاف روشن شود كه محل نزاع كجاست. مگر قرار نيست سياست‌گذار تنظيمات نقشه ذهني‌اش را از علم بگيرد؟ 
دين‌پرست: فكر مي‌كنم دليل اينكه نزد سياست‌گذاران اين موضوع به فراروايت تبديل شده مربوط به حاكميت است. حاكميت بدون اينكه علوم انساني و ماهيت علم مدرن را درك كند وضعيت حادث و عملي در علوم كاربردي را تعميم مي‌دهد.
كاظمي: بين مفيد بودن و كارآمد بودن و تجاري‌سازي در علوم انساني فرق مي‌گذارم. مشكل ما در ايران اين است كه مفيد بودن علم را به تجاري بودنش تقليل مي‌دهند. مفيد بودن را مي‌توانيم از ابعاد نرم‌تر تا كاربردي‌تر شرح دهيم. پرورش ذهنيت براي جامعه و شهروندان كه پرسشگر باشند تا اينكه علوم انساني مسائل اجتماعي را حل كند همه جزو كارآمدي است. من گفتم از وجه مفيد بودن آن دفاع مي‌كنم. 
دين‌پرست: آقاي دكتر كاظمي مدل عملي مدنظر شما براي كاربردي كردن چيست؟ اگر كالا يا خدمتي باشد و تقاضايي براي آن نباشد چطور مي‌خواهد كارآمد باشد؟
 كاظمي: روي مفهوم تقاضا بايد كار كنيم. يك وقت مفهوم تقاضا طلب كردن است و گاهي منطق بازار. بحث ما آن مفهوم بازار است. درك كلاني از تقاضا در ذهن شماست. من با بحث كلان مشكلي ندارم. بايد علوم انساني به كار جامعه بيايد. اگر نخواهد درد و رنج را كاهش دهد به چه كار مي‌آيد؟ از دهه هفتاد به بعد فجايعي رخ داد كه نتايج آن را مي‌بينيم. يكي اينكه علوم انساني به حاشيه رفت. همه ما ديده‌ايم شعر و ادبيات و… جايگاهش در مدرسه كجا بوده و كجا هست. از اين دهه به بعد جامعه ما از علوم انساني تهي شده، بعد انتظار داريد بچه‌هايي كه تاريخ و ادبيات نخوانده‌اند تعلق خاطر به ايران داشته باشند و به مهاجرت فكر نكنند؟ علوم انساني، تعهد، عشق، علاقه و خود انتقادي توليد مي‌كند. اين چيزي است كه از جامعه گرفته شده. علوم انساني تعلق ايجاد مي‌كند. فهم ما را نسبت به جهان دور و برمان دگرگون مي‌كند. منافع سطحي را در حاشيه قرار مي‌دهد و منافع جمعي را در اولويت قرار مي‌دهد. جامعه برايش موضوعيت پيدا مي‌كند. بينشي مي‌دهد كه مهندسي نمي‌تواند بدهد. 
  ‌صلواتي: محل نزاع ما اين نيست كه علوم انساني كاركرد معرفتي و اجتماعي ندارد. آقاي دين‌پرست هم موافقند كه اين كاربردها را دارد. فكت‌هايي هم كه شما آورده‌ايد يعني اينكه علوم انساني ايده را مي‌آورد و سياستمدار جهت مي‌دهد. شما اين سوال را پاسخ نداديد كه علوم انساني منابع مالي‌اش را از كجا بگيرد. اگر تامين‌كننده مالي دولت باشد كه علوم انساني را به هر طرف سوق مي‌دهد. 
كاظمي: تبديل ايده به عمل كه اسمش تجاري‌سازي نيست. من با مفيد بودن علوم انساني مساله‌اي ندارم اما اينكه ضرورتا بايستي سودمندي اقتصادي داشته باشد با اين بخش مساله دارم. براي دولت يا بخش خصوصي؟ 
يك بيمارستاني مي‌خواهيد بسازيد بخش خصوصي اگر درآمدي برايش نداشته باشد نمي‌سازد اما دولت مي‌گويد وظيفه من است و سودآوري برايش مهم نيست. تفاوت دولت و بخش خصوصي اين است (بماند كه در ايران تفاوتي ندارد). منطق در علوم انساني اين است كه به تعداد آدم‌هايي كه بهره مي‌برند فكر كنيم. منابع مالي چيست؟ دولت. من دولت را به معني پابليك مي‌دانم نه به معناي حزبي كه قدرت را دست گرفته و نماينده طبقه‌اي از جامعه است. در علوم انساني بخش خصوصي حاضر نيست كه هزينه مالي انجام دهد پس همه‌چيز دولت است. علي‌رغم پيچيده بودن مفهوم دولت در ايران، اين مفهوم منفي نيست و دولت خيلي جاها كارآمد و سودمند است و منبع قابل اتكايي است. 
دين‌پرست: دكتر كاظمي دولت را منبعي قابل اتكا مي‌داند اما من موافق نيستم. اسطوره خيرخواه بودن دولت يك خيال باطل است. دولت يك هويت يكپارچه نيست. دولت كارگزاران مختلفي دارد كه ايفاي نقش مي‌كنند. ما بايد روي تلقي عمومي از دولت تجديد نظر كنيم. ما عملا در ناخودآگاه دولت را موجود خيرخواه، توانا و دانا مي‌دانيم، در حالي كه همه اينها محل بحث است. من قائلم به اينكه دولت وظيفه تامين كالاي عمومي را دارد نه اينكه هر جايي كه بخش خصوصي حاضر نشد، وارد شود. آيا دولت كه وظيفه تامين كالاي عمومي را دارد وظيفه دارد براي تامين دانشگاه به‌ طور عام و علوم انساني به ‌طور خاص سرمايه‌گذاري كند؟ محل نزاع اينجاست. ورود دولت به آموزش عمومي موجه است چون بازدهي اجتماعي دارد. وقتي كودكي آموزش عمومي را طي مي‌كند، منافع آموزش فقط نصيب كودك نمي‌شود نصيب كل جامعه مي‌شود. پس موجه است از منابع عمومي براي آموزش عمومي سرمايه‌گذاري شود. ما در آموزش عمومي است كه نتوانستيم دانش‌آموز را با تاريخ و فرهنگ و ادبيات آشنا كنيم. اين نقصي بوده كه در آموزش عمومي داريم نه در آموزش عالي. هيچ كس نمي‌گويد دولت وظيفه‌اي در آموزش عالي ندارد اما من ادعا مي‌كنم بايد در آموزش عمومي سرمايه‌گذاري كند و سهمش در آموزش عالي كاهش پيدا كند. درخصوص تقاضا كه دكتر كاظمي گفتند اتفاقا اگر تقاضا را به معناي بازاري هم بگيريم مشكلي پيش نمي‌آيد. من به معناي منفعت اقتصادي استفاده نكردم مي‌تواند سودمندي اجتماعي باشد. مثلا براي بهبود وضعيت كودكان خياباني يك NGO سفارشي مي‌دهد. اين پروژه تامين مالي‌اش چگونه بايد اتفاق بيفتد.
كاظمي: علوم انساني ضعف‌هاي زيادي دارد اما انتقاد ما به علوم انساني نبود بحث ما اين است كه وقتي دولت ناكارآمدي علوم انساني را ديد به اين فكر افتاد چطور علوم انساني را كارآمد كند. آن‌وقت ارتباط علوم انساني با صنعت مطرح شد. راه برون‌رفت از علوم انساني را تجاري‌سازي ديدند يعني بتواند درآمدزايي كند و به لحاظ اقتصادي روي پاي خودش بايستد. اگر تجاري‌سازي به معناي كارآمدي و مفيد بودن است كه من مشكلي ندارم اما اگر مساله شما اين است كه علوم انساني مثل بقيه رشته‌هاي فني و پزشكي تابع منطق درآمدزايي باشد با آن مخالفم. دولت بايد علوم انساني را به مثابه كالاي عمومي ببيند و به اندازه خودش توسعه دهد تا علوم انساني بينش خلق كند و بينش به توسعه انساني در جامعه كمك كند.
دين‌پرست: مي‌توانيم بازار و سود را به هم پيوند دهيم. من از بحث مطلوبيت استفاده كردم. دانشجويي كه تربيت مي‌كنيم نمي‌تواند حل مساله كند يا مساله را درست درك كند. آيا ما به ‌طور اخلاقي مجاز هستيم براي تربيت اين افراد از منابع عمومي استفاده كنيم؟ من دانشجوي دكترا تربيت مي‌كنم كه او هم دانشجوي ليسانس تربيت كند و… با اين مسير كاركردهايي كه به درستي براي علوم انساني و معرفت‌آفريني گفته شده حاصل نمي‌شود.


منطق تجاري شدن سودآوري را به معناي بازاري شدن، ارزش مي‌داند و از ساير ارزش‌ها غفلت مي‌كند. علم كه فقط نبايد توليد ارزش اقتصادي كند. هدف علوم انساني توليد ارزش اجتماعي است نه اقتصادي. به اين معني كه ما وقتي از علم نافع حرف مي‌زنيم، علمي است كه در خدمت جامعه قرا رگيرد. مهم‌ترين مشكل در ايران چند دهه اخير و در خدمت جامعه نبودن علوم انساني، اين شايبه را ايجاد كرده كه بايد تجاري شود تا سودآور باشد. ظرفي كه علوم اجتماعي در ايران دارد و اينكه به كار جامعه نمي‌آيد باعث شده يك راه‌حل را بيشتر در ذهن نگذاريم و آن بازاري شدن و مستعمره بازار كردن علوم انساني است.
علم در‌مسيري بيفتد‌كه‌بتواند‌تامين مطلوبيت كند.‌آن‌چيز‌مورد‌تقاضاي من است؛‌كه‌حاضرم‌براي‌به‌دست‌آوردن آن‌از‌چيز‌ديگري‌بگذرم. مثلا از‌زمان خودم و‌حاضرم ما‌به‌ازايي‌‌براي‌آن‌بدهم. در‌اين‌نگاه‌الزامي‌ندارد‌تجاري‌سازي را‌به‌عنوان سري‌دوزي و‌توليد انبوه لحاظ‌كنيم. ما‌متقاضي‌هايي داريم براي جامعه‌خاص، گروه خاص‌و‌براي هدف خاصي‌توليد‌دانش انجام مي‌شود. با اين مفهوم از‌فرآيند‌تجاري‌ شدن، دانش مي‌تواند درگير مسائل اجتماعي‌خودش شود. مسائلي كه جامعه مشخص دارد ذي‌نفعان مشخصي دارد و براي آنها با رعايت استانداردهاي خودش توليد دانش مي‌كند.

منبع: روزنامه اعتماد 11 مهر 1401 خورشیدی