تاملی در سودمندی علوم انسانی
نقد قدرت و رواج رواداری
محسن آزموده
علوم انسانی به چه دردی میخورند؟ البته این سوال را در مورد هر علم و دانش دیگری هم میتوان پرسید و مثلا سوال کرد، علوم مهندسی به چه درد میخورند؟ علوم پزشکی به چه درد میخورند؟ علوم پایه به چه درد میخورند؟ تفاوت علوم انسانی با علوم مهندسی یا علوم پزشکی در آن است که سودمندی علوم اخیر برای همگان آشکار است و هر کسی به راحتی میتواند فواید و بهرههای علوم مهندسی و علوم پزشکی را بیان کند، اما در مورد علوم انسانی، به این سادگی نیست، زیرا موضوع و روش و مسائل این علوم برای عموم جامعه ملموس نیست و جز کسانی که با مباحث و مسائل این علوم آشنایی ندارند، اکثریت شناخت دقیقی از این دانشها ندارند، در حالی که باز به علت موضوع و مباحث علوم انسانی، عموم به خود اجازه میدهند درباره مباحث مختلف علوم انسانی اظهارنظر کنند، در حالی که موضوعات و مسائل و روش علوم پزشکی و فنی اینطور نیست. مشکل دیگر آن است که در مورد علوم فنی و علوم پایه، تعریف تا حدود زیادی قابل قبول از این علوم هست، اما در مورد علوم انسانی یکی از مشکلات اساسی تعریف این علوم است و یافتن اجماع برای تعریف این علوم، کار دشواری است.
وقتی از علوم انسانی بهطور کلی سخن میگوییم، مرادمان علومی است که به مسائل انسان از آن حیث که انسان است، میپردازند، علومی چون فلسفه، علوم اجتماعی، روانشناسی، علم سیاست، تاریخ، مدیریت، حقوق، مطالعات هنر و زیبایی و … در هر یک از این زیرشاخهها، یک یا چند مساله از مسائل انسان از آن جهت که انسان است و با سایر موجودات متفاوت است، مورد بحث قرار میگیرد. فلسفه با زیرشاخههای گوناگونش در سه حوزه اصلی هستیشناسی، معرفتشناسی و ارزششناسی، پرسشهای بنیادین و کلیدی انسان را درباره هستی و چیستی او، معرفت و شناخت او و هنجارهای اخلاقی مورد بحث قرار میدهد، علوم اجتماعی با زیرشاخههای متفاوتش مثل جامعهشناسی، انسانشناسی، ارتباطات و ….، به بررسی حیات جمعی انسان به عنوان جانداری اجتماعی اختصاص دارد، روانشناسی سازوکارهای درونی ذهن یا روان یا نفس انسان را واکاوی میکند، علم سیاست، مناسبات قدرت در حیات بشری را مورد مداقه قرار میدهد، تاریخ گذشته انسان را از جنبهها و ابعاد گوناگون (به ویژه از منظر اکنون) بررسی میکند و سایر علوم انسانی به همین سیاق. این علوم بهطور کلی شناخت و آگاهی انسان از خودش و ظرفیتهایش را افزایش میدهند و استعدادها و تواناییها و ضعفهای او را به او نشان میدهند. هریک از این علوم مثل سایر علوم، موضوع (یا موضوعات)، روشها، مسائل و مباحث مختص به خود دارند و آشنایی با این موضوعات، روشها، مسائل و شیوه پاسخ به این مسائل، نیازمند آموزش و پرورش روشمند و دقیق است، یعنی چنین نیست که هر کسی به صرف دغدغهمندی نسبت به مسائل هر یک از این زیرشاخهها یا آشنایی ظاهری مباحث بتواند در این علوم اظهارنظر کند.
اما فراسوی فوایدی که هریک از زیرشاخههای علوم انسانی با توجه به موضوعات و مسائلشان در بر دارند، این علوم بهطور کلی هم فایدهمند هستند. اولا باید از ظرفیت انتقادی این علوم و رویارویی آنها با هرگونه قدرت مستقری اعم از قدرتهای عمودی و رسمی و قدرتهای متکثر و گفتمانی سخن گفت. علوم انسانی، بهطور کلی علوم دردمند هستند و نسبت به شکلگیری هرگونه شبکهای از مناسبات قدرت منتقد و همواره در سمت و سوی آسیبدیدگان، ضعیفان، مطرودین، فراموششدگان و اقلیتها قرار میگیرند. آنها همیشه بر قدرتند و نه با قدرت و به همین خاطر هیچگاه باب طبع انحصارطلبان و اقتدارگرایان نیستند. مشکل اصلی مالی شدن و تجاری شدن این علوم ضربه خوردن به این وجه پیشرو و مترقی این علوم است. وقتی علوم انسانی به زنجیره سود و زیان اقتصادی گره میخورند، ناگزیر از حقیقتطلبی و رساندن صدای بیصدایان به جامعه دور میشوند و ناخواسته پول و ارزشهای اقتصادی را به ارزشهای اخلاقی و انسانی ترجیح میدهند.
دیگر سودمندی غیرقابل انکار علوم انسانی بهطور کلی، رواج رواداری و تساهل، نفی مطلقاندیشی و تصلب فکری است. علوم انسانی به ویژه در حوزههایی از زندگی انسانی که تکثر و تنوع فرهنگی و ارزشی بسیار قابل توجه است، هرگونه جزماندیشی را به چالش میکشند و از کثرتگرایی دفاع میکنند و در ستایش عدم قطعیت سخن گویند. این علوم به دلیل خصلت غالب اجتماعی و تاریخی که دارند، به زمینهمندی موضوعات و زمانمندی و مکانمندی آنها توجه میکنند و هر گونه ادعای مطلق همه زمانی و همه مکانی را به دیده تردید مینگرند. همین ویژگی سبب میشود که از تعصب، یکدندگی و دگماتیسم در جامعه کاسته شود و نوعی تسامح و رواداری در اجتماع رواج یابد و آدمها توان بیشتری برای تحمل باورها و احساسات و خواستها و شیوههای زندگی متفاوت با خود داشته باشند.
کوتاه سخن آنکه نفی هر گونه سلطه بیرونی و غیرخردورزانه و احترام به دیگران دو رهاورد اصلی علوم انسانی بهطور کلی هستند، فوایدی که تنها در شرایط استقلال و خودآیینی این علوم و سازوکارهای آموزش و پرورش و کار آنها امکانپذیر میشود. در شرایطی که بند ناف علوم انسانی به منابع مالی و تجاری وصل شود یا پژوهشگران و دانشجویان این علوم نتوانند آزادانه و به دور از فشارها به کار و تحقیق بپردازند، علوم انسانی هم در تحقق وظیفه خود در توضیح و تبیین زندگی فردی و جمعی انسانها و راههای بهتر شدن آنها، ناتوان میشوند و به دانشهایی غیرسودمند و بیثمر بدل خواهند شد.
منبع: روزنامه اعتماد 11 مهر 1401 خورشیدی