چرا غالبا و به سرعت اعتراضات موجه شهروندان نام اغتشاش به خود میگیرد؟
نامه سرگشاده دکتر محمود مهر محمدی به ریاست شورایعالی انقلاب فرهنگی وریاست شورایعالی آموزش و پرورش
بنام خدا
جناب حجت الاسلام رییسی
سلام علیکم؛
نیک میدانید که تربیت ذاتا امری است دشوار که با ظرافت و پیچیدگیهای خاص همراه است. دستیابی به اهداف متعالی تربیت،که نشانه های برجسته ای از انها در سند تحول نیز یافت می شود، آنگاه که بستر و محیط اجتماعی مساعد نباشد بسی دشوارتر و دیریابتر و چه بسا ممتنع میشود.
✅ اکنون، با اتکاء به این اصل و بهعنوان یک عضو هیات علمی رشته مطالعات برنامه درسی(متعلق به حوزه معرفتی علوم تربیتی) که در شورایعالی آموزشوپرورش و شورای سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی نیز افتخار عضویت دارد، پرسشهایی را با امید به تدارک بستر سازندهتر برای آیندهای روشنتر پیشروی سیاستگذاران فرهنگی کشور قرار میدهم. البته این دست پرسشها بسی فراوانترند و اینها فقط مشتی هستند از خروار که در صورت احساس ضرورت دستور خواهید داد پژوهندگان تعلیموتربیت یا دبیرخانه هریک از دو شورایعالی مرتبط در قالب یک پروژه به احصاء آنها بپردازند.
۱- بر کسی پوشیده نیست که میزان نقدپذیری حاکمان عملا دامنه نقدپذیری نسل جوان را تعیین کرده و به آن حد میزند. نقدپذیر نبودن یا خود را حق مطلق و حامل تمام حقیقت در همه موضوعات مورد مناقشه دانستن، منشاء اعمال خشونت است. آیا در این نکته دستکم یکی از راز و رمزهای موثر نبودن تلاشها و کنشهای تربیتی نهفته نیست که قصد دارد نسل جوان امکان خطای در اندیشه یا آسیبزا بودن رفتار را بیاموزد؟ چرا جامعه ما باید مستمرا برای حلوفصل مناقشات به جای تمسک به راهبرد گفتگوی روشنگرانه خسارتهای هنگفت انسانی، اجتماعی و اقتصادی خشونتورزی را بپردازد؟
۲- مدیریت عواطف بویژه خشم و نفرت یا عشق مفرط، کار دستگاه و برنامههای تعلیم و تربیتی است. چرا در آنچه این روزها شاهدیم نشان چندانی از موفقیت در این زمینه دیده نمیشود؟ وقتی صاحبان قدرت در شرائط بحرانی و غیرعادی که بهترین زمینه برای آزمون ظرفیت مدیریت عواطف است رفتاری مانند آنچه در دانشگاه صنعتی شریف اتفاق افتاد از خود نشان میدهند، آیا میتوان از جوانان و نوجوانان انتظاردیگری داشت؟ اگر نسل حدید باور و التزام به این ویژگی فاخر تربیتی را از کف بدهد قوام و انسجام جامعه متکثر ما در معرض تهدید قرار نمیگیرد؟
۳- تغییر منش و بینش در سطح فردی و همچنین فرهنگ،که جلوه اجتماعی آن است، راهکارهای شناخته شدهای دارند. اجبار و تحمیل قطعا جزو این روشها نبوده و نیست. چرا از روشهای مناسب تربیتی و فرهنگی برای حل معضلات تربیتی و فرهنگی استفاده نمیکنیم و روش های غیر تربیتی و سادهانگارانه و بیثمر را وانمینهیم؟ آیا کارآمدی نظام تعلیموتربیت در ساحتهایی مانند دینی و اجتماعی در گرو ترک این روشها در عرصهی عمومی نیست؟
۴- چرا غالبا و به سرعت اعتراضات موجه شهروندان نام اغتشاش به خود میگیرد؟ چرا بستر درست اعتراض کردن و استفاده از این حق مسلم شهروندی که قانون اساسی هم به رسمیت شناخته را فراهم نمیکنیم تا حقانیت اعتراض با امر باطل و مردود اغتشاش و ناامنی خلط و مخدوش نشود؟ با چنین در آمیختن حق با باطل از منظر تربیتی، پرورش صفت عاملیت و مسئولیت پذیری اجتماعی در نسل جوان، به هر میزان هم که صادقانه برای آن تلاش شود، ممتنع و غیر ممکن نمیشود؟
۵- چرا هر صدایی که با سیاستها و رفتارهای حکومت موافق نیست را بهگونهای مطلق به تحریک و مدیریت بیگانه نسبت میدهیم؟ چرا به نسل جوان القاء میکنیم که تو همیشه در مقام بیان مواضع در قبال مسایل اجتماعی بازیچه دست دشمن میشوی و ارادهای از خود نداری و البته خودت هم آگاه نیستی و دچار توهم شدهای؟ این برخورد چه نسبتی با موازین شناخته شده تربیت دارد و خصوصا به نسل جدید چه میزان امکان رشد خصیصههای فاخری مانند خودباوری، اعتماد بهنفس و استقلال رای را میدهد؟
در پایان ابراز امیدواری میکنم مراجع سیاستگذار کشور در همه زمینهها پیش از اتخاذ هر تصمیم اولا به دلالتهای فرهنگی و تربیتی آن نیز بیندیشند یا این قسم آثار را در مسیر اجرا جستجو و رصد کنند و ثانیا در سایه این تاملات به بازبینی و اصلاح سیاستها و رویه ها بپردازند.
توفیق از اوست.
محمود مهرمحمدی
۱۵ مهر۱۴۰۱