1

نگاه پدرانه به جای رویکرد سلبی

بيژن عبدالكريمي، استاد فلسفه در گفت‌وگو با «اعتماد» ضمن نگاه هرمنوتيكي به رخدادهاي اخير به گسست ميان نوگرايان و سنت‌گرايان اشاره مي‌كند

بايد از ابزارهاي نرم براي فرونشاندن خشم و نارضايتي بحق مردم استفاده كرد

گروه سياسي | پس از اظهارنظرهاي متعدد اساتيد «جامعه‌شناسي»، «ارتباطات»، «علوم سياسي» و «روان شناسي»به نظر مي‌رسد، جاي خالي نگاه اساتيد فلسفه به رخدادهاي اخير به ‌شدت احساس مي‌شود. اساتيد و تحليلگراني كه با سير و غور در مباحث و رخدادها از منظر پديدارشناسانه و بنيادين تلاش مي‌كنند تفسيرهاي تازه از وقايع ارايه كنند. از اين منظر بيژن عبدالكريمي، فيلسوف ايراني و دانشيار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شمال، چهره‌اي است كه تلاش مي‌كند ارتباط جذابي ميان فلسفه، جامعه‌شناسي، تاريخ و سياست ايجاد كند و با استفاده از اين نگاه بينارشته‌اي، تفاسير خاص خود را از رخدادها ارايه كند. عبدالكريمي كه طي سال‌هاي اخير، نامش در ليست اساتيد اخراجي دانشگاه‌هاي كشور ثبت شده، در گفت‌وگو با «اعتماد» با بازخواني چالش ميان نوگرايان و سنت‌گرايان به دنبال آن است كه راهكارهاي عملي براي درك شرايط تازه كشور براي سياستگذاران و عموم مخاطبان ارايه كند. او معتقد است، هر چند خطر تجزيه‌طلبي و ناهنجاري‌هاي عمومي در شرايط فعلي احساس مي‌شود، اما اين خطر نه از بطن پيگيري مطالبات جوانان بلكه از طريق برخوردهاي سلبي و پليسي با اين مطالبات است كه شكل واقعي به خود مي‌گيرد. خطري كه عبدالكريمي معتقد است، تصميم‌سازان تا دير نشده بايد آن را جدي گرفته و براي عبور از آن چاره‌انديشي كنند. او معتقد است نوگرايان، اطلاح‌طلبان و جوانان، مانند سنت‌گرايان، اصولگرايان و محافظه‌كاران بايد نمايندگاني در نظام سياسي داشته باشند تا در بزنگاه‌ها در شمايل حلقه واسط عمل كنند و كشور را از دل درياي مواج بحران‌ها به سمت ساحل امن وآرامش هدايت كنند.

   برخي تحليلگران و اساتيد دانشگاهي در مورد رخدادهاي اخير روايت‌هاي خاصي ارايه مي‌كنند، برخي از منظر نظام طبقاتي به موضوع نگاه مي‌كنند و برخي ديگر نيز پاي مطالبات ميان نسلي را به ميان مي‌كشند. شما به عنوان يك استاد فلسفه، رخدادهاي اخير را چطور تفسير مي‌كنيد؟
بارها به اين موضوع اشاره كرده‌ام كه در جامعه ايراني با يك دو قطبي مواجهيم؛ نوگرايان و سنت‌گرايان اين دو قطبي را شكل داده‌اند. در تمام اين سال‌ها به مطالبات و خواسته‌هاي نوگرايان توجه نشده و اين طيف به عنوان شهروندان درجه دو مطرح بوده و هستند. در واقع، نوگرايان نماينده‌اي در حاكميت ندارند و همه نمايندگان‌شان در بخش‌هاي مختلف يا كنار زده شده‌ يا اينكه حذف شده‌اند. نهادهاي ميانجي نيز در يك چنين جامعه‌اي وجود ندارد كه  در زمان التهابات و تكانه‌هاي سياسي و اجتماعي به صحنه ورود كرده و با طرفين صحبت كنند. در واقع با عدم بلوغ قدرت سياسي در كشور مواجهيم. اگر بلوغ سياسي وجود داشت حتي اگر طبقه متوسط نوگرا نماينده‌اي نداشت، سيستم بايد براي آنها نماينده‌اي ايجاد مي‌كرد تا در بزنگاه‌هاي تاريخي مانند رخدادهاي امروز با آنها به جاي يك جمعيت گسترده و غيرمتمركز بتوان سخن گفت. بدون ترديد نيروهاي خارجي و بدخواهان نيز از اين شرايط سوءاستفاده كرده و مشكلاتي ايجاد مي‌كنند . نهايتا نيز كار به خونريزي و تحركات خشونت‌آميز مي‌رسد.

  طي روزهاي اخير و پس از كنشگري‌ها از سوي فعالان اقتصادي و كسبه، برخي تحليلگران اعلام مي‌كنند مطالبات طبقه متوسط و محروم جامعه در حال نزديك شدن به هم است. اين گزاره از نظر شما درست  است؟
به نظرم طبقه متوسط نوگراي ايران به يك معنا سوبژه مدرن هستند؛ به لحاظ فرهنگي درك نشدند، مقولاتي در قدرت سياسي وجود نداشته كه اينها درك شوند. به لحاظ فرهنگي فهم نشده و حتي سركوب شده‌اند و به لحاظ اقتصادي نيز مدام نحيف و ضعيف شده‌اند. اين در حالي است كه طبقه متوسط در همه كشورها موتور رشد هستند. اما قدرت سياسي ما نتوانسته با طبقه متوسط ارتباط معقولي برقرار كند و طبقه متوسط ايراني مدام در حال كوچك‌تر شدن است.
  طبقه متوسط در ساير كشورها چه مطالباتي دارند؟ آيا اين مطالبات را مي‌توان به طبقه متوسط نوگراي  ايران هم ارتباط داد؟
 در همه جهان، طبقه متوسط به دنبال بهره‌برداري از جهان هستند. در يك چنين جهان تكنولوژيكي كه معيار زيستن با بهره‌برداري از جهان سنجيده مي‌شود، طبقه متوسط ايراني (و همه اقشار جامعه) روز به ‌روز در حال نحيف شدن است و سفره‌هاي آنان روز‌به‌روز در حال آب شدن است و نمي‌توانند مانند ساير شهروندان جهاني از امكانات جهان تكنولوژيكي كنوني بهره‌مند شوند. خودروي مناسب نمي‌توانند سوار شوند، گوشي‌هاي مناسب براي آنها محدود شده، اينترنت را هم براي آنها محدود مي‌كنند و… به همين دليل است هم به لحاظ روحي- معنوي و هم به لحاظ اقتصادي اين طبقه تحت فشار است.
  اين روزها درباره نسل دهه هشتادي‌ها و مطالبات آنها زياد صحبت مي‌شود. شما به عنوان يك استاد فلسفه اين نسل را چطور تحليل مي‌كنيد؟
ما دچار دومين شكاف تمدني و دومين گسست تاريخي خود شده‌ايم؛ يعني اگر برخورد با مدرنيته را نخستين گسست تاريخي ايران در نظر بگيريم با ظهور مدرنيته متاخر در رابطه با جهان نوين، دومين گسست تاريخي ايران رخ داده است. در جهان پسامدرن بسياري از باورهاي جهان مدرن نيز به قول ماركس دود شده و به هوا رفته است. اما اين شكاف، صرفا يك شكاف نسلي نيست و ابعاد وسيع‌تري دارد. يعني اين نسل انتولوژي ديگري دارد، درك ديگري دارد، از انسان فهم ديگري دارد. متاسفانه جريانات سنت‌گراي ايران و كساني كه خود را متعهد به گفتمان انقلاب مي‌دانند و… تصوير روشني از اين نسل ندارند و آنها را نمي‌شناسند. منِ اهلِ فلسفه هم احساس مي‌كنم ارتباط با اين نسل اصلا ساده نيست و منطق خاص خود را دارد. اين نسل طغيانگر است و هيچ اتوريته‌اي را نمي‌پذيرد. در خانه اتوريته پدر را نمي‌پذيرد، در مدرسه و دانشگاه اتوريته معلم و استاد را نمي‌پذيرد. حتي اتوريته مرد بر زن را نمي‌پذيرد و در كل به‌ شدت اتوريته‌ستيز است. با سنت هم در مي‌افتد و همه مبادي سنت را به پرسش گرفته است.
  اما نحوه مواجهه با يك چنين نسلي چگونه بايد باشد؟
اين نسل بايد فهم شود؛ بدترين شيوه مواجهه با اين نسل، شيوه پليسي، نظامي و امنيتي است. با اين شيوه‌ها شايد در ظاهر بتوان مساله را جمع كرد، اما مسائل حل نمي‌شوند. اگر متوليان قصد دارند اين موضوع براي ساختار سياسي و حاكميت مشكلي ايجاد نكند بايد مساله را درك كنند، بعد به دنبال  راه‌حل باشند.
  در شرايطي كه برخي چهره‌هاي سياسي و مسوول اعلام مي‌كنند هر گونه اصلاحاتي به معناي عقب‌نشيني است، شما براي عبور از اين مشكلات چه راهكاري را پيشنهاد مي‌كنيد؟
اين منطق، نظامي و پليسي است. اين منطق را در برابر دشمن بيروني مي‌توان به كار گرفت و گفت اگر يك قدم به عقب برويم، بايد قدم‌هاي بيشتري عقب برويم. مثلا گفته شود اگر در برجام كوتاه بياييم، باز هم دشمنان بيشتر مي‌خواهند. اما با اين منطق در خانه و در برابر فرزندان‌مان نمي‌توانيم عمل كنيم. يعني اگر من در برابر فرزندم انعطاف نشان مي‌دهم، به معناي ضعف من نيست به معناي نگاهي است كه به فردا دارم. معتقدم سياستگذاران در مواجهه با اين نسل بايد نگاه پدرانه داشته باشند، نه پليسي. متاسفانه برخي جريانات كه در مقابله با طيف‌هاي بيروني موفق عمل كرده‌اند و تصور مي‌كنند عملكرد مطلوبي داشته‌اند، با همين نگاه (نبايد عقب نشست) با فرزندان ايران در داخل هم عمل مي‌كنند كه اشتباه است. اين دو گزاره با هم تفاوت‌هاي بنيادين دارند كه بايد درك شوند.
  اگر اين نگاه سلبي تداوم داشته باشد در ادامه فضاي عمومي جامعه به چه سمتي مي‌رود؟
اگر اصلاح و تغيير نگاه صورت نگيرد و اگر جريانات سنت‌گرا و طرفداران گفتمان انقلاب روند تاريخ را فهم نكرده، روح زمان را درك نكنند و با سوبژه مدرن ارتباط برقرار نكنند با مشكلات عميق‌تري در فضاي عمومي جامعه مواجه مي‌شويم.
  جريان راست و محافظه‌كاران ايراني به دنبال القاي اين تصور هستند كه ادامه اين روند خطر تجزيه‌طلبي يا سوريه شدن را براي كشور به دنبال دارد. آيا تحولات ايران را مي‌توان به يك چنين احتمالاتي تسري داد؟
اين نگراني جدي است. اما برخورد پليسي، نظامي و امنيتي با يك مساله فرهنگي –  اقتصادي است كه بي‌ترديد ما را به سمت سوريه شدن و تجزيه شدن پيش مي‌برد. در واقع ما با دو مشكل روبه رو هستيم؛ يكي خطر كم شدن اقتدار سياسي براي كشور كه من هم نمي‌خواهم اين اقتدار كم شود. اما بايد توجه داشت. اقتدار تنها در كاربرد زور نيست؛ بايد از ابزارهاي نرم هم براي فرو نشاندن خشم و نارضايتي بحق مردم استفاده كرد. اين مواجهه يك ظرافت خاص مي‌طلبد. من خواهان تضعيف قدرت سياسي كشور نيستم. خطر تجزيه ايران براي من و هر ايراني ميهن دوستي جدي است اما راه مقابله با تجزيه‌طلبي از طريق روش‌هاي سلبي   نيست.
  موضوع مهم بعدي برخي برخوردها با رسانه‌هاي منتقد و خبرنگاران،  اساتيد  و دانشگاهيان است. اين روند را چطور تحليل مي‌كنيد؟
اين رويكرد در ادامه همان نگاه نادرست است؛ خود اين نگاه بخشي از ريشه‌هاي بحران است.
  اگر قرار باشد چند راهكار عملي براي عبور از چالش ارائه كنيد، چه موضوعي را مطرح مي‌كنيد؟
اگر سوبژه مدرن به رسميت شناخته شود و با نسل‌هاي جدي برخورد درستي صورت بگيرد و حرف آنها شنيده شود، فضا به سمت اصلاح ميل مي‌كند. بايد اصل 27 قانون اساسي اجرا شود. بايد ديد چرا طي بيش از 4 دهه گذشته هيچ تجمع قانوني در كشور مجوز نگرفته است؟ اگر اجازه داده شود اين نسل و نمايندگان طبقه متوسط سخنگوياني در حاكميت سياسي داشته باشند، بسياري از بحران‌ها حل مي‌شود.
  درباره گشت ارشاد زياد صحبت شده؛ شما چشم‌انداز اين  ايده را چطور مي‌بينيد؟
معتقدم گشت ارشاد شكست خورده است. فقط مسوولان رودربايستي دارند كه اين شكست را بپذيرند و اعلام كنند. در چشم‌انداز آينده اين گشت معنا و مفهومي نخواهد داشت.


خطر تجزيه طلبي جدي است. اما برخورد پليسي ، نظامي و امنيتي با يك مساله فرهنگي-اقتصادي، است كه بي ترديد ما را به سمت سوريه شدن يا تجزيه شدن پيش مي برد. در واقع ما با دو مشكل روبه رو هستيم.يكي خطر كم شدن اقتدار سياسي براي كشور كه من هم نمي خواهم اين اقتدار كم شود. اما بايد توجه داشت، اقتدار تنها در كاربرد زور نيست. بايد از ابزارهاي نرم هم براي فرونشاندن خشم و نارضايتي بحق مردم استفاده كرد. اين مواجهه يك ظرافت خاص مي طلبد

منبع: روزنامه اعتماد 18 مهر 1401 خورشیدی