1

ساختار کژکارکرد گشت ارشاد و مطالبات مردم

حسين نوراني‌نژاد

حدود سه هفته از دور جديد اعتراضات مي‌گذرد و در اين مدت هيچ وعده حتي نيم‌بندي از جانب مسوولان به مردم ناراضي داده نشده كه نشانه تجديدنظر در برخي سياست‌ها باشد. در واقع به نظر مي‌رسد از نظر مسوولان، تمام ناآرامي‌هاي اخير ناشي از جان باختن مهسا اميني بوده و اگر اثبات شود كه مرگ او طبيعي بوده، ديگر جاي اعتراضي نيست و ادامه اعتراضات براي غرض و مرض ديگري است. اما براي معترضان اينگونه نيست. مرگ مهسا، قطره آخري بود كه ظرف تحمل‌شان را پر كرد. موضوعات اعتراضي هم كم نبود. درباره گشت ارشاد، ماه‌ها بود كه فيلم‌هاي مختلف نشان از كژكاركردي و تحقيرآميز و آزاردهنده بودن آن براي بخش قابل توجهي از مردم داشت.

فيلم مادري كه به دنبال ون گشت ارشاد مي‌دويد و زمين مي‌خورد و التماس مي‌كرد كه دخترش بيمار است، دختران ساده و عادي كه گرفتار برخورد ماموران مي‌شدند و صحنه‌هاي گاه دلخراشي آفريده مي‌شد، ماجراي سپيده رشنو، و… حتي تصوير آن جوان نوازنده‌اي كه ميانه اجراي برنامه با برخورد برخورنده يك مامور، برنامه‌اش متوقف شد نيز تن بسياري را همپاي آن جوان روي سن لرزاند و خشمگين كرد. مرگ مهسا نقطه جوش بود ولي پيش از آن جامعه داغ داغ شده بود. ماجراي صحت و سقم ضربه خوردن مهسا اميني هم نكته چندان تعيين‌كننده‌اي نبود. حداقلش اين بود كه دختر بي‌نوا و بي‌گناه را در شهري غريب تا پاي مرگ ترسانده بودند. اينكه به مراتب ناگوارتر از مرگ بر اثر ضربه است. اما چرا در برابر اين همه نشانه ناراضي‌تراشي و توليد خشم، واكنش مناسبي از سوي متوليان امر ديده نمي‌شود. به نظر مي‌رسد دو عامل نقش مهمي دارند. يكي عدم درك آنها نسبت به احساسات اين بخش از جامعه است. مسوولاني كه در عمل يك طبقه حاكم خودي ساخته‌اند كجا با اين مردم حشر و نشر و ارتباطي دارند كه آنها را بشناسند و درك متقابلي شكل بگيرد؟ اين مردم در كدام نهاد انتخابي يا انتصابي نماينده‌اي دارند كه نظر و حس و حال آنها را منتقل كند؟ مطلقا هيچ. دو بخش مختلف از جامعه كه دچار گسست كاملند و نسبت به هم خشمگين و طلبكار. اما نكته دومي كه هدف اصلي اين يادداشت است   تصور بي‌نهايت بودن مطالبات و شكستن هيمنه نظام در صورت كوتاه آمدن مقابل مطالبات و اعتراضات است. همان كه مي‌گويند اگر الف را بگويي بايد تا ي بروي. در پاسخ به اعتراض‌هاي اخير هم بارها شنيده‌ايم كه مساله حجاب نيست و اگر از اين سنگر كوتاه بيايند بقيه سنگرها هم فرو مي‌ريزند. وا حيرتا! شكي در اين نيست كه برخي دنبال اين هستند و از گذشته در پي براندازي بوده‌اند و هر بهانه‌اي كه به اين هدف كمك كند، از آن استقبال مي‌كنند. اما بسياري از كساني كه بعدا برانداز شدند يا امروز هم صرفا معترض نسبت به مطالباتي خاص هستند، مساله‌شان براندازي و بي‌نهايت بودن مطالبات نيست. واقعا اين تصور ماليخوليايي كه هر كه اعتراض كند دنبال براندازي است را بايد كنار گذاشت. اتفاقا سرسختي در مقابل موضوعات گاه جزيي و ريز است كه بسياري را خسته و نااميد و دچار حس به حساب نيامدن و تحقير و نهايتا خشم و اعتراض كرده است. آنچه به نظر مي‌رسد اكثريت جامعه ايراني و به خصوص آنچه به تسامح طبقه متوسط نامگذاري شده، از دوم خرداد 76 تاكنون به زبان‌هاي مختلف، با راي، با قهر، با خيابان، با فيسبوك و توييتر و هر زبان ديگري كه بلد بوده، عنوان كرده، اولا به  دنبال مطالبه زندگي عادي و با كرامت است و در ثاني اين پيام كه براي اين مطالبه اهل تعامل است و عملگرا. اين جامعه هر قدر رفتار ايدئولوژيك و بسته ديده، همچنان باز و همراه با مدارا سعي كرده حسن‌نيت خود را نشان دهد و بديهي‌ترين حقوق خود را نجيبانه مطالبه كند. حقا كه جامعه‌اي بسيار ستودني و جذاب و دوست‌داشتني داريم. اما چه كند كه آنهايي كه بايد دوستش مي‌داشتند و قدر مي‌دانستند، چنان عبوس و سختگيرانه و بددل با اين مطالبه ساده رفتار كرده‌اند كه به اين نقطه رسيده است كه يا معترضند يا همدل با معترضان. اصلا هم قرار نبوده كه نوع پوشش يا دوچرخه‌سواري يا حقوق مرتبط با اشتغال و طلاق و استاديوم و امثال اينها براي زنان اسم رمز آشوب و براندازي باشد. اصلا قرار نبوده داشتن حقوق اوليه يك زندگي نرمال، داشتن جيب پر و دل سير به معناي زير دل زدن و براندازي باشد. اين نسل و نسل‌هاي پيش از آن در پي انقلاب نبوده‌اند، در پي زندگي بوده‌اند. اگر با همان فيلم‌هاي اوليه كه رفتار غلط گشت ارشاد را نشان مي‌داد و با همان واكنش‌هاي اوليه كه مخالفت مردم با اين گشت‌ها را نشان مي‌داد، اگر به اين خواست مردم احترام گذاشته مي‌شد، امروز آرامش بهتر و اعتراض كمتري داشتيم يا امروز كه هزينه آن عدم انعطاف‌ها و ايستادگي مقابل خواست‌هاي طبيعي مردم را همه باهم مي‌دهيم؟ حالا هر چه بيندازيم گردن دشمن خارجي و نفوذي داخلي. درست است كه عده‌اي روي اين موج سواري مي‌كنند ولي اين موج را كه آنها نساخته‌اند. مردم هم مريض نيستند كه از ناآرامي خوش‌شان بيايد. مساله توهمي است كه فكر مي‌كند اگر الف را بگويد بايد تا ي برود. اين راه تعامل و رفتار با مردم خود نيست.

منبع: روزنامه اعتماد 21 مهر 1401 خورشیدی