1

رهیافتی فلسفی در مدیریت

نگاهي به كتاب انسان سازماني مبتني بر علم‌النفس فلسفي

محمد ذاكري

فلسفه و مطالعات فلسفي، جزو عرصه‌هاي آموزشي و پژوهشي مغفول و مهجور در مطالعات سازمان و مديريت است. اگرچه در لفظ، يكي از اهداف اصلي دوره‌هاي دكتري تربيت فيلسوف و مجتهد متخصص در اين دوره‌هاست و در دوره‌هاي دكتراي مديريت نيز درسي با همين هدف و عنوان وجود دارد، اما نه دانشجويان و نه استادان گرايش چنداني به غور و تفحص در جنبه‌هاي فلسفي دانش سازمان و مديريت ندارند و افزون بر آن، آثار و منابع علمي چشمگيري نيز خصوصا به زبان فارسي در اين باب نوشته نشده كه راهنماي دانشجويان و كمك‌حال استادان باشد. در اين ميان، دكتر ابوالفضل گاييني در زمره معدود دانشوران رشته مديريت است كه به ‌طور جدي و عميق در اين عرصه وارد شده و آثار ارزنده‌اي نيز از خود به جاي گذاشته است. دكتر گاييني متولد 1344 فارغ‌التحصيل دكتراي مديريت دولتي، طلبه سطح خارج و عضو هيات علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است و پيش از اين آثاري در قالب كتاب، مقاله و سخنراني در حوزه فلسفه مديريت خصوصا فلسفه اسلامي در مديريت ارايه داده است.  كتاب «به سوي نظريه انسان سازماني، مبتني بر علم‌النفس فلسفي (با تاكيد بر آراي حكمت متعاليه)» يكي از آثار اين نويسنده است كه در فصل اول كتاب، هدف از نگارش آن را كشف و استخراج چارچوب فكري انسان‌شناسي اسلامي با تكيه بر آراي حكمت متعاليه و بيان مفاهيم مهم و اصلي اين كتاب در علم‌النفس و كشف تاثيرات و دلالت‌هاي آن بر دانش مديريت و سازمان عنوان كرده است. نويسنده پس از اشاره به جايگاه انسان در عرصه علوم اجتماعي و ضرورت انسان‌شناسي، پيش‌فرض اصلي مطالعه خود را چنين بيان مي‌كند كه: «ادراكات بنيادين آدمي درباره انسان، هستي و معرفت بر چگونگي مديريت سازمان‌ها و عامل‌هاي انساني درون آنها تاثيرگذار است.» نويسنده پس از مرور ديدگاه‌هاي انسان‌شناسانه برخي مكاتب همچون اثبات‌گرايي، تفسيري و انتقادي پرسش مهمي را مطرح مي‌كند و آن اين است كه «آيا مي‌توان انساني با هويت ديگري تعريف كرد و براساس آن مدلي مكمل يا جايگزين براي علوم اجتماعي و طراحي سازمان و وظايف مديريت پيشنهاد كرد؟» (ص11). بدين‌ترتيب مساله اصلي نويسنده چنين بيان مي‌گردد: «انسان‌شناسي حكمت متعاليه كدام است و نظريه برخاسته از آن انسان‌شناسي چه تاثيرات بالقوه‌اي را مي‌تواند بر نظريه سازمان داشته باشد؟» (ص16) براي پاسخ به اين پرسش، فصل اول كتاب به مرور تعاريف و مفاهيم كليدي و مبنايي در حوزه فلسفه، انسان‌شناسي، نفس و سازمان و مديريت مي‌پردازد. فصل دوم كه مفصل‌ترين فصل اين كتاب است با طرح مفاهيم اساسي انسان‌شناختي ملاصدرا در حكمت متعاليه آغاز مي‌گردد. مساله اثبات وجود نفس در انسان، هويت نفس (حركت جوهري و حسمانيه الحدوث و روحانيه البقا بودن نفس)، رابطه نفس و بدن (بدن را سايه نفس دانستن)، معرفي و دسته‌بندي‌هاي قواي نفس (نباتي، حيواني و انساني) به عنوان ابزار تدبير بدن توسط نفس، مراتب وجودي (طبيعي، مثالي، عقلي و الهي) و ادراكي (احساس، تخيل، تعقل و وهم) نفس، اقسام فاعليت نفس (مباحث جبر و قدرت و اختيار) از اهم اين مباحث است. نويسنده سپس به سراغ نظريه اعتباريات مي‌رود و پس از تشريح آن، از آن روزني براي ورود به مساله سازمان و بعد اجتماعي نفس مي‌يابد. وي معتقد است از آنجا كه مديريت و سازمان به عنوان علوم كاربردي شناخته مي‌شوند و اعتباريات نيز همين خصيصه كاربردي را همراه دارد پس مشابهتي بين تلقي از اين دو وجود دارد و مديريت نيز يكي از مفاهيم اعتباري است كه منشا جعل آن، تامين برخي نيازهاي انساني است. همچنين سازمان، شكلي اعتباري از ضرورت‌هاي كاركردي نهادهاي اجتماعي است كه براي پاسخ به آن ضرورت‌ها و نيازهاي كاركردي جعل شده است. همچنين كارمند، مفهومي اعتباري است و از آن كاركردهايي مورد انتظار مي‌باشد و مطابق نقش‌هايي كه براي وي تعريف شده به نيازهاي كاركردي پاسخ مي‌دهد. از ديد نويسنده انسان اعتبارساز، تحت تاثير برداشت‌هاي خود از مقولاتي مانند هستي، معرفت و انسان دست به انشا و جعل مفاهيم اعتباري مانند سازمان مي‌زند. نويسنده در ادامه تلاش مي‌كند با الگوگيري از مراحل سير نفس فردي و نفس جمعي، براي نفس سازماني نيز هويت‌سازي كند. به تعبير ديگر، سازمان را نيز به‌مثابه نفس تلقي نمايد كه در تناظر با مراحل هستي نفس، براي آن هستي‌هايي مفروض گردد. همچنين با طرح بحث نفس فردي و جمعي درپي آن است كه آيا مي‌توان تصوري از سازمان داشت كه به‌مثابه نفس انساني و برآيندي از نفس سازماني افراد باشد؟ لذا با بهره‌گيري از رويكرد رفتار سازماني و نحوه استناد رفتار به سازمان، چنين استنتاج مي‌كند كه مي‌توان پس از فرض وجود نفس براي انسان در سطح فردي و جمعي، فرض وجود نفس سازماني را هم متصور شد و آثاري را كه بر آن دو، بار مي‌شود بر نفس سازماني نيز بار كرد (ص118). درنهايت متناسب با مراتب سير نفس از جمادي به نباتي، حيواني، انساني و نهايتا الهي مراتبي براي سير نفس سازماني از مادي به رشديابنده، انطباق‌پذير، ادراك‌كننده و عرفاني برمي‌شمارد. در فصل سوم نيز پس از مروري بر نظريه سيستم‌هاي بولدينگ، تلاش مي‌كند با الهام از علم‌النفس فلسفي ملاصدرا، هر يك از مراحل سير جوهري نفس فردي و سازماني را با يكي از سطوح سيستم‌هاي بولدينگ مطابقت داده و نهايتا سازمان الهي را كه با استعاره سازمان به مثابه آيت‌اللهي معرفي مي‌شود متناظر با سطح نهم سيستم‌هاي بولدينگ (سيستم‌هاي ناشناخته) معرفي كند.
به هر روي، اين كتاب از حيث ورود عميق و عالمانه به انديشه‌هاي فلسفي ملاصدرا و استنتاج‌هاي مديريتي از اين انديشه‌ها اثري بديع و ارزشمند به حساب مي‌آيد، ضمن آنكه در مسيري دشوار و به‌ شدت انتزاعي توانسته است به پرسش آغازين تحقيق پاسخ گويد. در عين حال، نقدهايي چند نيز بر كتاب قابل ذكر است. زبان كتاب در برخي از بخش‌ها خصوصا در فصل دو براي خواننده رشته مديريت (كه احتمالا مخاطب اصلي كتاب است) تاحد زيادي غامض و غيرقابل درك مي‌شود. در واقع نويسنده نتوانسته برخي مباحث پيچيده فلسفي را به زباني قابل فهم براي خواننده ناآشنا با فلسفه صدرايي بيان كند و اين باعث گسست خواننده از كتاب در مقاطع مياني آن خواهد شد. برخي عبارات و موارد خصوصا در فصل اول چندين بار و بدون ضرورت تكرار شده‌اند. در مواردي نيز ادعاهايي مطرح شده كه نياز به بحث و نقدي گسترده دارد و از حوصله اين نوشتار خارج است. مثلا نويسنده در فصل اول و در بيان چرايي نگارش كتاب پس از مرور ديدگاه فيلسوفان غربي در باب انسان و رابطه نفس و بدن و طرح دو گرايش كلي در اين باب (ثنويت جوهري و وحدت جوهري) با ذكر دلايلي مطالعه انسان در سطح فردي را خارج از حوزه مطالعه خود بيان مي‌كند اما بلافاصله و در سطوري ديگر، در چرخشي عجيب محور بحث را علم‌النفس فلسفي ملاصدرا قرار مي‌دهد كه غالب آن نيز سطح فرد است و دلايلي براي اين چرخش مي‌آورد كه چندان قانع‌كننده نيست. رويكرد نويسنده در اين اثر از خرد به كلان و از فرد به سازمان و جامعه است و در فضاي مباحث رفتاري رويكرد صحيحي به شمار مي‌رود اما ادعاي استنكاف وي از پرداختن به انسان در سطح فرد كمي عجيب به نظر مي‌رسد. يا بحث اعتباري بودن سازمان و دانش مديريت كه مبناي جمع‌بندي نويسنده در فصل دوم است و در اينجا نيز بدان مختصرا اشاره شد. در فصل سوم نيز مديريت را نه يك رشته علمي يا ميان‌رشته‌اي بلكه شكل و قالب كاربردي نظريه‌هاي ديگر علوم ‌خوانده شده است و نهايتا اينكه نظريه سازمان الهي و استعاره سازمان به عنوان آيت‌اللهي با گزاره‌هايي كه براي تشريح آن ارايه شده، فارغ از آنكه به لحاظ نظري حائز توجه است اما در مقام عمل چه ظرفيت‌هايي براي تحقق و عينيت دارد؟ با اين ‌همه، كتاب «انسان سازماني مبتني بر علم‌النفس فلسفي» اثر دكتر ابوالفضل گاييني كه چاپ نخست آن در تابستان 1398 به همت انشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به بازار نشر عرضه شده است، اثري پژوهشي و غني است كه به حوزه مهجور فلسفه مديريت پرداخته و مطالعه آن مي‌تواند براي استادان و دانشجويان دكتري رشته مديريت، مفيد و زمينه‌ساز انديشه و بحث‌هاي جدي باشد.

منبع: روزنامه اعتماد 26 مهر 1401 خورشیدی