نقش تندروها در بروز بحران
اسماعيل گراميمقدم، فعال سياسي ضمن تحليل رخدادهاي اعتراضي اخير نقش رسانهها، راهحل درك مشكل و راهكار خروج از بحران را ارايه ميكند
پيشبيني ميشد كه ناديده گرفتن بخش اعظم جمعيت ايران در انتخابات رياستجمهوري به يك زخم بدل ميشود
مهدي بيكاوغلي| در شرايطي كه هنوز بخشي از طيفهاي اصولگرا و مديران تصميمساز در كشور قادر به درك واقعيت جريانيافته در زير پوست تحولات اخير نيستند و ترجيح ميدهند بحران اخير را به فعاليتهاي رسانهاي و تحركات برخي خبرنگاران معدود تقليل دهند، طبيعي است رخدادهاي اعتراضي، چهلوششمين روز خود را پشت سر بگذارد و وارد چهلوهفتمين روز خود شود چرا كه براي عبور از هر چالشي قبل از هر چيز بايد دركي شفاف از موضوع داشت، سپس آن را هضم كرد و نهايتا راهكار عملياتي براي عبور از آن تدارك ديد. اين ضرورت از سوي بسياري از تصميمسازان هنوز آنگونه كه بايد و شايد درك نشده است و اظهارنظرهايي در خصوص بحران اخير صورت ميگيرد كه شايد نسبتي با واقعيت نداشته باشد. اينكه برخي تلاش كنند همه بار بحران را به دوش فعاليتهاي رسانهها بيندازند يا تحركات حرفهاي برخي خبرنگاران را عامل شكلگيري اين بحران بدانند، امر خطرناكي است كه تبعات آن كشور را دچار بحرانهاي افزونتري ميكند. اسماعيل گراميمقدم با بازخواني رخدادهاي دهههاي اخير از نقش دولت و وعدههاي بر زمين ماندهاش در بروز بحران ميگويد. او نقش گروههاي تندرو در جناح راست را عامل موثري براي ظهور مشكلات اخير ميداند و معتقد است اگر اين طيف انسداد در حوزههاي سياسي، مدني، حزبي و… ايجاد نميكردند، كشور وارد درياي متلاطم بحران اخير نميشد.
رخدادهاي اخير وارد چهلوششمين روز خود ميشود، ريشه بروز مشكلات اخير چه بود؟
بسياري از كارشناسان ماهها قبل از بحران اخير كه پس از فوت مهسا اميني ايجاد شد، پيشبيني يك چنين بحراني را ميكردند. خاطرم هست سه ماه قبل از انتخابات 1400 و در زمان حضور نامزدهاي يك جناح سياسي و باقي گذاشتن يك نوار باريك از جناح اعتدالگرا با ردصلاحيتهاي گسترده با اعتمادآنلاين مصاحبه كردم و گفتم كه تندروها گمان نكنند كه با كاهش مشاركت مردم در انتخابات، ريزش آرا به سمت سبد اصولگرايان و به نفع آنها خواهد بود. بلكه بياعتنايي به صندوقهاي راي، باعث سرخوردگي مردم و افزايش رويكردهاي اعتراضي ميشود. پيشبيني ميشد كه ناديده گرفتن بخش اعظم جمعيت ايران در انتخابات رياستجمهوري به يك زخم بدل ميشود و نهايتا اين زخم روز و روزگاري سر باز كرده و مشكلساز ميشود. بهانه اين اعتراضات هم ممكن است اقتصادي باشد و به دليل تورم، يا يك عامل اجتماعي باشد و به دليل افزايش محدوديتها باشد يا هر عامل ديگري در حوزههاي مختلف. اساسا با حذف نمايندگان سياسي بيش از 60درصد افراد جامعه از طريق ردصلاحيتها، طبيعي است كه منجر به ايجاد نارضايتيها شود و براي سيستم بحران ايجاد كند. اين يك امر بديهي براي كارشناسان بود كه مدام در خصوص آن صحبت ميكردند اما سياستگذاران توجهي به اين هشدارها نميكردند. خاطرم هست فرداي پس از برگزاري انتخابات سال 76 و پيروزي اصلاحات، مردم سرافراز به سر كارهايشان ميرفتند، نه به دليل پيروزي اصلاحات به خاطر فضاي مشاركتي كه ايجاد شده بود. اين روند اما در فرداي انتخابات 1400 به گونهاي معكوس بود و اكثريت افراد جامعه احساس ميكردند سهمي در اين انتخابات ندارند.
جدا از هشدار كارشناسان آيا نشانه ديگري نيز براي بروز بحران اخير وجود داشت؟
آمارهاي مستند دقيقا دال بر بروز مشكل بود. نرخ تورم، نرخ كاهش مشاركتهاي اجتماعي، افزايش مهاجرت نخبگان، افزايش فقر مطلق و… همگي عواملي بودند كه ميتوانستند تصويري از آينده نزديك را پديدار كنند، اما چشمي براي ديدن آنها و گوش شنوايي براي شنيدن اين مشكلات وجود نداشت.
انتخابات سال76 به نظر ميرسد برههاي است كه جناح راست متوجه ضعفهاي عديدهاش شد. برخي تحليلگران معتقدند پروژه يكدست شدن قدرت، دقيقا از فرداي پس از دوم خرداد 76 استارت خورد. اين پروژه در سال 1400 به نتيجه رسيد، اما آيا ميتوان انتخابات سال1400 را يك موفقيت و فتح براي جناح راست تلقي كرد؟
انتخابات سال1400 براي جناح راست يك شكست واضح است، اساسا بحران امروز كشور، نتيجه پروژه يكدست شدن قدرت است. 46روز است كشور تاوان اين پروژه يكدست شدن قدرت را ميدهد. در انتخابات 1400 حتي راست ميانه نيز حذف شد و چهرههايي مانند علي لاريجاني، سبحاني، علي مطهري و… حذف شدند. پس از سال76 هرگز چنين انسدادي ايجاد نشده بودند. در هر انتخاباتي ميشد نمايندهاي براي طيفهاي اصلي سياسي متصور شد اما در انتخابات 1400 ناگهان دايره به اندازهاي كوچك شد كه حتي علي لاريجاني هم نتوانست از فيلتر نظارتها عبور كند. برخي تصور ميكردند از طريق اين ردصلاحيتها، اصلاحطلبان را به سمت شكست سوق دادهاند، اما اين بازي دو سر باخت بود. هزينه حذف اصلاحطلبان به دوش حاكميت افتاد.
قبل از سال 98 و 1400، برخي تئوريسينهاي جناح راست از اجراي مدل چيني در كشور صحبت و استدلال ميكردند همانطوركه چين ميتواند با يك اقليت كوچك كشور را اداره كند، در ايران هم با يك اقليت جبهه پايداري ميتوان كشور را هدايت كرد. آيا اين الگو در ايران جواب ميدهد؟
حزب كمونيست چين اگر توانسته سالها فعاليت خود را تداوم بخشد، توانايي در ايجاد توسعه اقتصادي داشته است. در حوزههاي فرهنگي، اجتماعي و ارتباطي آزاديهاي متنوعي ايجاد كرده است. ممكن است در برخي حوزههاي سياسي محدوديت وجود داشته باشد، اقتصاد چين را به راس هرم اقتصاد جهاني رسانده است. اما اقليت اصولگرايان در ايران كشور را با آزادسازي قيمتها دچار تورمي بيسابقه در طول تاريخ خود كردهاند. طرح صيانت را اجرا كردهاند و … در پرونده هستهاي برخي تصور ميكردند با يكدست شدن قدرت، موضوع به سرانجام برسد، اما نه تنها برجام احيا نشد، بلكه به كما رفت. اوضاع مسكن هم به اندازهاي بحراني شد كه ديگر مردم براي مسكن اجارهاي هم دغدغه داشتند. اصولگرايان تصور نميكردند حذف اصلاحطلبان تا اين اندازه هزينه داشته باشد. اين مشكل هم نه توسط دشمنان خارجي بلكه توسط نهادهاي نظارتي داخلي ايجاد شد. كسي آقايان را مجبور نكرده بود كه ردصلاحيتهاي گسترده داشته باشند. همين جوانان دهه هشتادي، هفتادي و… در ستادهاي انتخاباتي وارد كنشگري سياسي و اجتماعي ميشدند و انرژي خود را تخليه ميكردند. اما نه در صحنه اقتصاد، نه در عرصه جامعه، نه در بخش سياست و تشكلها كاري انجام نشد. بنابراين حذف اصلاحطلبان و منتقدان، ريشه بحران را شكل داد.
شما مدام از اصلاحطلبان صحبت ميكنيد، اما در عرصه بيروني، اكثر مردم هم از اصولگرايان عبور كردهاند و هم از اصلاحطلبان. در واقع به نظر ميرسد، حذف اصلاحطلبان منجر به ظهور براندازان در عرصه سياسي كشور شده است؟
طبيعي است كه مردم از اصلاحطلب و اصولگرا گذر كردهاند، سند اين عبور هم آخرين انتخابات است. سالهاي سال براندازان به دنبال حذف اصلاحطلبان بودند اما توفيقي نداشتند، اما در داخل اين فرصت در اختيار براندازان قرار گرفت كه بدون حلقه واسط مياني با حاكميت رودررو شوند. اما بهطور كلي مردم ايران معتدل هستند و خواستار اصلاحاتند.
اما اصولگرايان تندرو، بار بروز بحران اخير را به دوش رسانهها انداختهاند. اخيرا يكي از شاگردان آقاي مصباح در شبكه4 رسما اعلام كرد مشكلات اخير به دليل فعاليتهاي رسانههاي اصلاحطلب است.
اين تقليل موضوع است. رسانهها بازتابي از رخدادها هستند. در واقع فعالان رسانه، حاملان آينهاي هستند كه هر فردي خود و عملكرد خود را در آنها ميبيند. از گذشته هم گفتهاند: «آينه چون نقش تو بنمود راست/ خود شكن آينه شكستن خطاست.» اين دست از افراد تندرو، تصوير عملكرد خود را در آينه رسانهها ميبينند و اقدام به شكستن رسانهها ميكنند. مگر نرخ تورم بالاي 50درصدي، كار رسانههاست؟ افزايش فقر، آسيبهاي اجتماعي، مهاجرت نخبگان و… نتيجه عملكرد رسانههاست؟ شما فكر ميكنيد اگر همه رسانهها هم توقيف ميشدند، تاثيري در كاهش بحران داشت؟ شك نكنيد بلكه بحران را عميقتر ميكرد. معتقدم بخش قابل توجهي از نخبگان كشورمان در رسانهها حضور دارند و اين ظرفيت ميتواند در مسير توسعه كشور به كار گرفته شود. اساسا رسانه به دنبال افزايش ثبات است تا حيات خود را تضمين كند. رسانههاي اصلاحطلب دوست ندارند كشور در بحران گرفتار شود و خواستار اصلاح اوضاع هستند. ريشه مشكلات اخير در وعدههاي برزمين مانده، تورم بالا، تندرويهايي چون افزايش گشت ارشاد و طرح صيانت و… باعث بروز اين بحران است. مگر آقاي رييسي در انتخابات وعده حل مشكلات بورس را نداده بودند؛ مگر نگفته بود كه مشكل مسكن را حل ميكند. مگر گردش آزاد فضاي مجازي و اطلاعات را تضمين نكرده بود؟ كساني ريشه بحران هستند كه ردصلاحيتها را شكل دادند، كشور را به سمت تكصدايي سوق دادند، زمينه خروج مغزها و سرمايهها را فراهم و… بحران را ايجاد كردند.
در حال حاضر ميتوان گفت چه حجمي از اصولگرايان، معتدل و چه حجمي از آنها تندرو هستند؟
بسياري از اصولگرايان زمينه حضور تندروهاي جناح راست را فراهم كردهاند و امروز اين اقليت اصولگرايان سنتي و معتدل را كنار گذاشتهاند. وقتي چهرههايي چون علي لاريجاني، احمد توكلي، باهنر و… حذف ميشوند و چهرههاي تند جناح راست، سكان هدايت را به سمتي ميگيرند، نشان ميدهد كه در طيف راست، تندروها در حال انداختن سايه خود در همه شوون اصولگرايي هستند و اين يك خطر هم براي اصولگرايي و هم براي كشور است.
براي عبور از بحران اما چه بايد كرد؟
معتقدم گفتوگو مهمترين گزاره براي عبور از بحران است. از بطن گفتوگوست كه افراد به كنه ديدگاههاي هم پي ميبرند و راهحل ميانهاي را مييابند. اما اين گفتوگو بايد توام با عمل باشد. گفتوگو براي گفتوگو و گفتوگو براي خوابيدن آتش بحران و بعد رها كردن آن، منجر به مشكلات بيشتر ي خواهد شد. زماني كه رييس دستگاه قضا از گفتوگو صحبت كرد همه استقبال كردند. مردم بايد مطمئن شوند در اين سيستم احتمال اصلاح وجود دارد. اتفاقا مردم از آشوب و بحران بيزارند، اما وقتي ميبينند گروهي قصد دارند راه ارتباطات را مسدود سازند و دست به اقدامات سلبي بزنند، طبيعي است كه اعتراض ميكنند. زماني كه مردم ميبينند همه راههاي كنشگري معقول براي آنها و فرزندانشان مسدود و محدود شده و امكان فعاليت براي احزاب، تشكلهاي مدني، اساتيد دانشگاه و… وجود ندارد، طبيعي است براي اصلاح وضع موجود وارد ميدان ميشوند. گفتوگو اين فضا را فراهم ميكند كه مردم مطمئن شوند، امكان اصلاح و بازسازي در اين كشور وجود دارد. كشوري ثروتمند كه تاريخي به بلنداي حيات آدميان دارد، اما مردم آن قادر به استفاده از اين همه ظرفيت نيستند.
انتخابات سال1400 براي جناح راست يك شكست واضح است، بحران امروز كشور، نتيجه پروژه يكدست شدن قدرت است. 46روز است كشور تاوان يكدست شدن قدرت را مي دهد.
افراد تندرو، تصوير عملكرد خود را در آينه رسانه ها مي بينند و اقدام به شكستن رسانه ها مي كنند.
مگر آقاي رييسي در انتخابات وعده حل مشكلات بورس را نداده بودند، مگر نگفته بود كه مشكل مسكن را حل مي كند، مگر گردش آزاد فضاي مجازي و اطلاعات را تضمين نكرده بود.
در طيف راست، تندروها در حال انداختن سايه خود در همه شوون اصولگرايي هستند و اين يك خطر هم براي اصولگرايي و هم براي كشور است.
گفتوگو براي گفتوگو و گفتوگو براي خوابيدن آتش بحران و بعد رها كردن آن، منجر به مشكلات بيشتر ي خواهد شد.
منبع: روزنامه اعتماد 9 آبان 1401 خورشیدی