1

شکاف نسلی یا انتقال مطالبات دهه‌های قبل به نسل جدید؟

مختصات دهه هشتادي‌ها از نگاه پژوهشگران

گروه اجتماعي| طي روزهاي گذشته و به دنبال وقايع اخير، پژوهشگران از حوزه مختلف علوم انساني به بررسي و تشريح مشخصات نسلي كه حضور خود را بعد از سال‌ها سكوت به جامعه اعلام كرده، پرداخته‌اند و البته در اين بررسي‌ها اتفاق نظري وجود ندارد، بلكه پژوهشگران از نگاه خود و با منظر تخصصي به آسيب‌شناسي حضور نسل زد پرداخته‌اند. 
تقي آزادارمكي؛ استاد دانشگاه تهران در گفت‌وگويي كه اخيرا با خبرگزاري ايرنا داشته، معتقد است: شكاف نسلي اتفاق نيفتاده، بلكه در ناآرامي‌هاي اخير نسل دهه ۸۰ و ۹۰ در موقعيت جديد اجتماعي فعال شده‌اند و كنشگري مي‌كنند. آزادارمكي شرايط امروز، حضور علني نسل دهه هشتاد و دهه نود در موج اعتراضات و صف‌شكني اين نسل را اين‌گونه تبيين و بررسي مي‌كند و مي‌گويد: «اعتقادي به شكاف نسلي ندارم. در واقع ما با پديده‌ شكاف نسلي روبه‌رو نيستيم، بلكه با پديده‌اي به نام مهم‌ شدن نسل‌ها و نقش‌آفريني هر نسلي در موقعيت و منزلت خود مواجهيم. نسل دهه ۸۰ يا ۹۰ آرزوهاي متفاوتي از افراد مربوط به نسل ۶۰ يا ۷۰ ندارند، بلكه نسل دهه ۸۰ و ۹۰ در موقعيت جديد اجتماعي فعال شده‌ و كنشگري مي‌كنند؛ در صورتي كه افراد نسل‌هاي ديگر كنشگر فعال نيستند.در اعتراض‌ها و ناآرامي‌هاي اخير فقط با افراد ۱۵ تا ۱۸ سال روبه‌رو نيستيم. زنان بيشتر هستند اما به اين معنا نيست كه مردان نيز در اين اعتراض‌ها نقشي نداشته باشند. اتفاقا در ماجراي اخير، نسل‌هاي جوانان بين ۱۵ تا ۴۰ ساله هستند؛ جمعيتي كه به خيابان آمده و مساله‌شان اين است كه زندگي داشته باشند؛ زندگي راحت همراه با آرامش. بستر زندگي نيز آزادي است. انسان‌ها با تنوعي كه وجود دارد، مي‌توانند مشاركت و حضور داشته باشند. پس در ابتدا آزادي و در پسِ آزادي، آباداني است. مجموعه معترضان جوانان ۱۵ تا ۱۸ ساله هستند، اما در كنار اين افراد خانواده‌ها و والدين نيز هستند و نقش آنها در حاشيه است.»
اين استاد دانشگاه در تحليل مطالبه‌ها يا اولويت‌هاي غالب دهه هشتادي‌ها مي‌گويد: «مطالبه اصلي اين افراد زندگي است. زندگي در سرزمين، كشور و ميهن محقق مي‌شود. براي زندگي بايد امكانات يعني آباداني و آزادي هم فراهم باشد. پس به‌طور كلي مطالبه اصلي جوانان اين نسل، زندگي، آزادي و آباداني است. براي شناخت اين نسل و برقراري ارتباط با آنها بايد از خودخواهي خود بكاهيم و به ديگران توجه داشته باشيم. براي اينكه كسي را بشناسيم، بايد به او توجه كنيم. توجه به ديگري از طريق عبور از خودخواهي حاصل مي‌شود و از طرف ديگر بايد تن به موقعيت داد؛ يعني شرايط جديد را بپذيريم. شرايط ۱۴۰۱ با ۱۳۸۰ بسيار متفاوت است.در سال‌هاي ۱۳۷۰ يا ۱۳۸۰ به اين ميزان تنگناهاي اقتصادي و محدوديت‌هاي اجتماعي وجود نداشت؛ از طرفي، در اين دهه‌ها، افراد تحصيلكردهِ مطالبه‌گر وجود داشت. پس وجود تنگناهاي بيشتر، مطالبه‌گران بيشتري را هم به همراه مي‌آورد و اين دو با هم ايجاد تنش مي‌كنند.»
نويد كلهرودي؛ متولد 1374 و دانشجوي دكتراي علوم سياسي دانشگاه تهران، همسو با اظهارنظر آزادارمكي، در گفت‌وگو با ايرنا نسل جديد و دهه هشتادي‌ها را متفاوت از نسل‌‎هاي گذشته ديده و در معرفي اين نسل چنين عباراتي به كار مي‌برد: «نسلي عملگرا و به دور از ايدئولوژي كه حرفش را صريح مي‌گويد. اين نسل به دنبال يك زندگي معمولي است اما به دليل ديده و شنيده نشدن خشمگين است.»
كلهرودي اما برخلاف آزادارمكي معتقد به شكاف نسلي است و دليل اين نگاه خود را متوجه تفاوت نسل‌ها مي‌داند و در طبقه‌بندي نسل‌ها مي‌گويد: «در دهه ۱۳۲۰ با نسل و جواناني رو‌به‌رو بوديم كه قصد اصلاحات در وطن را داشتند و همزمان با پايان جنگ جهاني اول ديدگاه‌هاي ملي‌گرايانه و ناسيوناليستي در آنان قوي است. در دهه ۱۳۳۰ شاهد نسلي هستيم كه بيشتر ديدگاه‌هاي ضد استعماري و ضداستبدادي دارند و درنهايت به ملي شدن نفت منجر مي‌شود.‌ در دهه ۱۳۴۰ ديدگاه‌هاي اسلام‌گرايانه در جوانان و نسل آن زمان برجسته شد؛ ديدگاه‌هايي كه درنهايت به انقلاب سال ۵۷ منجر مي‌شود. نسل دهه ۱۳۵۰ هم تا حد زيادي شبيه نسل دهه ۴۰ است. نسل دهه ۱۳۶۰ افرادي هستند كه از دل جنگ بيرون آمده‌اند، آرامش مي‌خواهند و به دنبال رسيدن به آرمان‌هاي تحقق نيافته انقلاب هستند و درنهايت به اصلاحات و سازندگي گرايش دارند. نسل دهه ۱۳۷۰ هم تداوم نسل دهه ۶۰ و به دنبال زندگي هستند. نسل جديد دهه ۱۳۸۰ البته با نسل‌هاي قبلي تفاوت دارند. افرادي هستند كه از همه آرمان‌ها و ايدئولوژي‌هاي رسمي كه نظام جمهوري اسلامي آنها را تبليغ مي‌كند، دور هستند. سبك زندگي متفاوتي دارند. ارتباط آنها با دنيا گسترده است و با استفاده از شبكه‌هاي اجتماعي، ارتباط بسيار بيشتري با دنيا دارند.اسم اين نسل را نسل بي‌ريشه مي‌گذارم اما اين بي‌ريشه بودن معناي منفي ندارد، بلكه به معناي اين است كه برخلاف همه نسل‌هاي قبلي ايدئولوژي نمي‌خواهد، به دنبال يك زندگي معمولي است. مسائل و خواسته‌هايي كه نسل‌هاي قبلي از كنار آن عبور مي‌كردند.نسل‌هاي قبلي كساني بودند كه حداكثر از پدران خود كه جمهوري اسلامي را ايجاد كرده بودند، گلايه‌مند بودند كه چرا كار به اينجا كشيد. اما نسل جديد كساني هستند كه عليه پدران خود شوريده‌اند. هيچ وابستگي مذهبي و سياسي به سيستم موجود ندارند. بنابراين ما با يك گذار فوق‌العاده جدي مواجه هستيم كه پيش از اين شاهد آن نبوده‌ايم.نسل قبل، گروه‌هاي مختلفي را شامل مي‌شد. برخي افراد به ديدگاه‌هاي روشنفكري ديني علاقه‌ داشتند؛ برخي به دنبال جامعه مدني بودند؛ گروهي ديدگاه‌هاي اصلاح‌طلبانه داشتند، اما نسل جديد از همه اين مباحث عبور كرده است. اصلا اين افراد و ديدگاه‌ها را نمي‌شناسد. نداشتن عقبه و پيشينه مشترك با نسل قبلي باعث مي‌شود، اسم اين نسل را «نسل بي‌ريشه» بگذارم. بنابراين نظام سياسي حاكم در مقابل اين نسل جديد با نوعي گيجي و پريشاني روبه‌رو است، چون نسل جديد نه سياسي هستند و نه در هيچ كدام از گروه‌‍‌بندي‌هايي كه در گذشته داشتيم، قرار مي‌گيرند. بنابراين وقتي بچه‌هاي نسل جديد مثلا جايي تجمع و خواسته‌هاي خود را مطرح مي‌كند، نظام سياسي حاكم نمي‌داند، با آنها چه رفتاري بكند.»
كلهرودي در پاسخ به تبعات فاصله گرفتن حكومت از مطالبات اين نسل و بي‌ميلي به شناخت اين نسل و تحميل خواسته‌هاي تكراري و پوسيده و كهنه به اين نسل مي‌گويد: «نسل جديد به دنبال يك زندگي معمولي است. نظام سياسي اين موضوع را درك نمي‌كند و اين ندانستن و نشناختن روز به روز بيشتر مي‌شود. اين همان چيزي است كه فوكوياما در كتاب معروف «نظم و زوال سياسي» مي‌گويد: زوال سياسي زماني رخ مي‌دهد كه نظام‌هاي سياسي نمي‌دانند انتظارات نسل‌ها را چطور بايد برآورده كنند.»
اين كارشناس علوم سياسي در تحليل ويژگي‌هاي نسل دهه هشتادي مي‌گويد: «تا جايي كه من با آنها ارتباط دارم و متوجه شدم، نخستين ويژگي نسل جديد اين است كه از هرگونه ايدئولوژي به‌ويژه ايدئولوژي حاكم دورند. چندان كتابخوان نيستند و به همين علت بُعد نظري قوي ندارند. به دنبال مسائل و مباحث پيچيده علوم انساني نيستند. بيشتر عمل‌گرا هستند. به‌طور ساده بايد بگوييم كه نسل جديد رودربايستي‌هايي كه نسل قبل با سيستم حاكم داشته، ندارد. نتيجه اين رويكرد اين است كه براي بيان خواسته‌هاي خود به خيابان مي‌آيد. نكته مهم ديگر اينكه، نسل جديد افراد نسل دهه ۶۰ و ۷۰ را منفعل و گوشه‌نشين مي‌داند و به همين علت هم در تحقق خواسته‌هاي‌شان شكست خورده‌اند. تحليل آنها اين است كه راه درست را آنها مي‌روند، چون مي‌خواهند همه ‌چيز را يكجا عوض كنند و اميد خود را به هر نوع اصلاحات در اين سيستم از دست داده‌اند.منابع اطلاعاتي نسل جديد بيشتر شبكه‌هاي اجتماعي مانند توييتر است. البته موسيقي رپ و صحبت‌هاي خواننده‌هاي رپ روي اين نسل خيلي تاثير دارد. به‌طور مثال اگر مرجع فكري افراد نسل قبل، افراد مذهبي يا برخي شخصيت‌هاي روشنفكري ديني بود، مرجع فكري نسل جديد خواننده‌هاي رپ و برخي سلبريتي‌ها هستند و به خصوص از فضاي توييتر و يوتيوب تاثير مي‌گيرند. گروه‌هاي همسال نسل جديد كه دور هم جمع مي‌شوند، از اساس دنيا را متفاوت مي‌بينند. علاقه فراواني به گيم (بازي‌هاي ويديويي) يا پادكست دارند كه سبك زندگي متفاوتي را به آنها مي‌دهد.حتي ديدگاه‌هاي نسل جديد درباره مسائل جنسي كاملا با نسل قبل متفاوت است. براي نسل قبل صحبت كردن درباره مسائل جنسي تابو بود اما نسل جديد به راحتي در اين باره صحبت مي‌كند و ديدگاه‌هاي مختلف براي او اصلا موضوع عجيبي نيست. همه اين مسائل يك فاصله و شكاف عظيمي را ميان نسل جديد و نظام حاكم نشان مي‌دهد. تصورم اين است كه گروهي از دهه هشتادي‌هايي كه در خيابان هستند، بخش بزرگي از نسل جديد را نمايندگي مي‌كنند. البته ممكن است بخشي از طبقه مرفه و خيلي پولدار چون اصلا به اين مباحث اجتماعي كاري ندارند و در محله‌هايي زندگي مي‌كنند كه كسي به آنها گير نمي‌دهد، چندان در اعتراض‌ها ديده نشوند.به اعتقاد من، نقش دختران و زنان در اين زمينه بسيار پررنگ‌تر از پسران است؛ به همين دليل هم بيان اين اعتراض‌ها با موضوع حجاب آغاز و به مسائل ديگر كشيده شد. تفاوت آن با اعتراض‌هاي قبلي اين است كه مسائل و خواسته نسل جديد به قدري فراگيري دارد كه همه اقشار و طيف‌هاي نسل جديد را در بر مي‌گيرد.در گذشته به‌طور مثال با موضوعي مانند جنبش دانشجويي مواجه بوديم. جنبشي كه قشر خاصي از مردم از آن حمايت مي‌كردند، اما وقتي اعتراض به مساله‌اي مانند حجاب كشيده مي‌شود، به بحران تبديل مي‌شود. در اين صورت بچه‌هاي دبيرستاني و حتي دختران در سنين راهنمايي هم به آن مي‌پيوندند و انعكاس آن در شبكه‌هاي اجتماعي باعث مي‌شود كه به‌طور مداوم دانش‌آموزان ديگري هم به آنان اضافه مي‌شود. نمي‌توانيم به‌طور مشخص بگوييم مطالبه آنها چيست. براساس نظريه‌هاي علوم سياسي به رويكرد آنها نه مي‌توان اسم انقلاب را گذاشت و نه جنبش. اما به نظرم نوعي جنبش ناشي از عصبانيت و خشمِ بخشي از مردم است. دليل اصلي آن اين است كه نسل جديد ديده نشده‌اند. نسلي كه محيط‌زيست ندارند؛ به آينده ايران نااميد هستند؛ از شرايط سياست خارجي كشور نالان و دايم به فكر مهاجرت هستند؛ انگيزه‌اي براي درس خواندن ندارند و حتي عمده آنها اصلا علاقه‌اي به دانشگاه رفتن ندارند. مطالبه اصلي اين نسل يك زندگي معمولي مثل جوانان ديگر كشورهاست؛ آنان نوع ديگري از زندگي را طلب مي‌كند؛ چيزي كه آن را ندارند. وقتي از زندگي روزمره صحبت مي‌كنيم به ابعاد مختلف زندگي كشيده مي‌شود… از هر چيزي كه جوانان در كشورهاي ديگر به صورت عادي از آن برخوردارند. پيامد اين مطالبات ابعاد مختلفي دارد. يك بُعد آن اين است كه چون مطالبات خيلي گسترده و در همه حوزه‌هاي زندگي اجتماعي و البته نامشخص است، سيستم نمي‌تواند آنها را پيگيري كند. بُعد ديگر آن اين است كه اين نسل از يك جايي به بعد دچار فرسايش و نااميدي مي‌شوند و به اين نتيجه مي‌رسند كه با سيستم كنوني، ديگر نمي‌توانند جلو بروند و به نتيجه برسند. بنابراين اين مطالبه‌خواهي‌ها به گفت‌وگو منجر نمي‌شود و هر روز شاهد خشونت بيشتري در جامعه خواهيم بود.»
كلهرودي در پاسخ به چگونگي برقراري ارتباط با اين نسل كه اين‌طور با حضور خود در نگرش تمام اقشار و از هر گروه سني هم تاثير گذاشته و حتي روند مطالبات جمعي را هم تغيير داده، مي‌گويد: «راه‌حل آن اين است كه نظام جمهوري اسلامي به سمت اصلاح قوانين برود. هرگونه تغيير در كشور از راه اصلاح قوانين انجام مي‌شود. جمهوري اسلامي در چارچوب قوانين كنوني نمي‌تواند تغيير اساسي به وجود آورد. علت اين است كه امكان تغيير در مجراي قانون وجود ندارد. گفته مي‌شود در حكومت ديني و در مواردي مانند حجاب، انعطافي وجود ندارد؛ نسل جديد هم خواسته‌هاي ديگري دارد كه براي آن پافشاري مي‌كند. از يك طرف سيستم كوتاه نمي‌آيد، از طرفي جامعه هم سبك زندگي ديگري را مي‌خواهد و اين منازعه ادامه پيدا مي‌كند.نمي‌توانيم مردم را عوض كنيم. مردم سبك زندگي خود را مي‌خواهند و مطالباتي دارند. اگر واقعا سيستم مي‌خواهد شرايط را اصلاح كند بايد به فكر اصلاح قوانين باشد. اين تنها كاري است كه مردم مي‌توانند حس كنند، دوباره ديده شده‌اند. ايجاد تغييرات در قوانين و توجه به خواسته‌هاي مردم، به حفظ سيستم كمك مي‌كند. اين موضوع مهمي است كه بسياري از انديشمندان علوم سياسي به نظام پيشنهاد داده‌اند.»

منبع: روزنامه اعتماد 10 آبان 1401 خورشیدی