دانشگاه زنده است
محسن آزموده
دانشگاه مهمترين نهاد معرفتي-اجتماعي در دنياي مدرن است و براي آن ميتوان سه كاركرد كلي و اصلي درنظر گرفت:
1- توليد و تجميع دانش: دانشگاه مهمترين نهادي است كه در آن دانشمندان و پژوهشگران و محققان گردهم آمدهاند تا به صورتي روشمند، طبقهبندي شده و حرفهاي به علم (science) و دانش (knowledge) بپردازند، تحقيق و پژوهش كنند و دامنه دانش بشري را گسترش بخشند و معارف و آگاهيهاي بشري را هم گردآوري كنند و وحدت ببخشند. اين انگيزه احتمالا بنياديترين علت تاسيس نهاد دانشگاه (university) در جهان مدرن است، امري كه متاسفانه در دانشگاههاي ما با قدمت كمتر از صد سال (اگر 1313 را نقطه آغاز بدانيم)، چندان محقق نشده و سهم دانشگاههاي ما در توليد دانش موثر
به ويژه در شاخههايي كه اختصاصي به ايران ندارد، خيلي چشمگير نيست، البته اگر آمارها و شاخصهايي چون مقالات ISI را جدي نگيريم.
2- توزيع و آموزش دانش: انتقال جديدترين دستاوردهاي دانش به شيوه روشمند و طبقهبندي شده، ديگر وظيفه دانشگاه است، خواه اين دانش در خود دانشگاه توليد شده باشد يا از جاهاي ديگر و به واسطه تحصيلكردگان دانشگاه در ساير دانشگاهها و آموزشگاهها، آمده باشد. هدف از اين انتقال دانش ارتقاي آگاهي عمومي و مهمتر از آن استفاده از اين دانش در حوزههاي گوناگون است. به نظر برخي مهمترين كارآمدي دانشگاه ايراني تاكنون در اين زمينه بوده. البته فعلا به ميزان اين موفقيت به ويژه در مقايسه با دانشگاهها در جوامع پيشرفته كاري نداريم و فرض را بر اين ميگذاريم كه دانشگاه ايراني، به عنوان يك آموزشگاه بزرگ، در امر آموزش تا حدود زيادي موفق عمل كرده است. بگذريم كه بسياري معتقدند دانشگاه ايراني در زمينه آموزش دانش هم كارنامه موفقي نداشته و تنها نردباني اداري براي ارتقا در دستگاه ديواني بوده و با توزيع مدرك، كارمند پرورش داده است.
3- پرورش فرهنگي: دانشگاه يك نهاد اجتماعي است و مهمترين كنشگران آن دانشجويان و استادان دانشگاه هستند. اين نهاد اجتماعي، فارغ از مسائل مربوط به علم و دانش، اخلاق (اتوس) و منش (هابيتوس) و سبك زندگي خاص خود را دارد و انساني مختص به خود را پرورش ميدهد (هوموآكادميكوس). زندگي و فرهنگ دانشگاهي، امري صرفا در خود و فروبسته در مرزهاي دانشگاه نيست. دانشگاهيان، با جامعه ارتباط وثيقي دارند و به شكلي رفت و برگشتي (ديالكتيكي) با جامعه در تعامل هستند، به شيوههاي مختلف در آن تاثير ميگذارند و از آن تاثير ميپذيرند. جنبش دانشجويي و واكنش دانشجويان به تحولات سياسي و اجتماعي، تنها يكي از اين تاثير و تاثرات است. به باور نگارنده، دانشگاه ايراني از اين جنبه سوم، بيشترين كاركرد را داشته و همسو با روند تجدد ايراني، يكي از بازوهاي اصلي آن بوده و به همين سان از مسائل سياسي و اجتماعي و فرهنگي تاثير پذيرفته است.
در دهههاي اخير، با افول كاركردهاي نهادهاي متمركز و مجتمع مدرن، از جمله دانشگاه و تكثر و شبكهاي شدن فضا، اين انديشه به ذهن بسياري (ازجمله نگارنده در يادداشتي كه سال گذشته با عنوان «پايان هژموني دانشگاه» منتشر كرد) خطور كرده كه شايد دانشگاه به طور عام و دانشگاه ايراني به شكل خاص، ديگر آن اثرگذاري و تاثير پيشين خود را از دست داده و كاركردهاي آن دچار خلل شده است. دانش مركززدوده شده و از چنبره نهاد يا نهادهايي خاص مثل دانشگاه رهايي پيدا كرده است. توزيع و آموزش آنهم ديگر به نحو انحصاري دراختيار يا زيرنظر دانشگاه نيست، بسياري ديگر براي مدرك گرفتن و تخصص داشتن به دانشگاه وقعي نمينهند. بگذريم كه با تكثير دانش و گسترش بيسابقه فضاي مجازي، مرزبنديهاي پيشين رشتههاي دانشگاهي و طبقهبنديهاي شناخته شده آكادميك دچار چالش شدهاند.
آنچه ميماند، كاركرد سوم دانشگاه يعني پرورش فرهنگي به معنايي است كه در بالا آمد. در سالهاي اخير انتقادهاي فراواني به پولي شدن دانشگاهها و مدركگرا شدن دانشجويان صورت گرفت و بسياري همزمان به ازرونق افتادن دانشگاهها و خالي شدن صندليها و نيمكتهاي دانشگاهي از سويي و از سوي ديگر سكوي پرش شدن دانشگاهها براي جواناني كه قصد مهاجرت دارند، اشاره كردند و دانشگاه را نهادي فروبسته در خود و بيتفاوت ارزيابي كردند. آنها جنبش دانشجويي را پديدهاي مرده و متعلق به تاريخ ميخواندند. حضور پررنگ و موثر دانشگاهها در تحولات چند ماه اخير در ايران نشان داد كه اين داوريها دقيق و درست نيست و نهاد دانشگاه، دستكم در جوامع دستخوش دگرگوني مثل ايران همچنان نقش پررنگي ايفا ميكند. به عبارت ديگر حضور پررنگ جنبش دانشجويي در اين رويدادها آشكار ساخت كه دانشگاه از حيث اجتماعي زنده است و دانشگاهيان، اعم از دانشجويان به عنوان بخش موثري از نسل جوان و استادان به عنوان گروهي فرهيخته و باسواد، كماكان يكي از موثرترين و پيشروترين گروههاي اجتماعي هستند. آنها نسبت به تحولات جامعه بيتفاوت نيستند و در واكنش به آنها واكنش نشان ميدهند.
بنابراين ظرفيت اجتماعي و فرهنگي دانشگاه و كنشگران آن يعني دانشجويان و استادان، در جوامعي چون ايران سرمايههاي فرهنگي و اجتماعي ارزشمندي تلقي ميشوند. مهم نحوه مواجهه با دانشگاهيان و تعامل با آنهاست. برخورد سلبي و طردآميز با دانشگاهيان تنها به ازبين رفتن اين سرمايه ارزشمند و سرخوردگي و يأس و نااميدي نسل جوان ميانجامد و روند ناراحتكننده مهاجرت فارغالتحصيلان دانشگاهها را تشديد ميكند. درحالي كه با گفتوگو با دانشجويان و بهره گرفتن از دانش و تجربه استادان دانشگاهي، ميتوان جامعه را در مسير پيشرفت و توسعه در وجوه گوناگون معرفتي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي پيش برد.
منبع: روزنامه اعتماد 5 آذر 1401 خورشیدی