من، امیرحسین 15سال دارم
مادر اميرحسين رحيمي متهم 15سالهاي كه 2ماه زنداني است در گفتوگو با «اعتماد» از مشكلات و مطالباتش ميگويد: وكيل تسخيري با ما تند برخورد ميكند
مهدي بيكاوغلي|«خانم من نميدانم درباره كدام پرونده صحبت ميكنيد؟ پروندههاي زير دست من زياد است. احتمالا هرچه كه در پرونده لازم بوده، من نوشتهام.» اين عباراتي است كه وكيل تسخيري اميرحسين رحيمي، زنداني 15ساله رخدادهاي اخير در پاسخ به الهام نجف، مادر اميرحسين مطرح كرده است. عباراتي كه نشان ميدهد، روند بررسي حقوقي به پروندههاي افراد دستگير شده در رخدادهاي اخير براساس خواسته و مطالبات خانوادهها پيش نميرود. روايت امروز اعتماد، اما درباره مادرِ سرپرست خانواري است كه ناچار ميشود خودروي زير پايش را براي تامين هزينه پول پيش يك سرپناه حداقلي بفروشد و زماني كه فرزندش در رخدادهاي اعتراضي پس از مرگ مهسا اميني دستگير ميشود و قاضي وثيقه 500ميليون توماني براي آزادياش تعيين ميكند، امكان تامين پول وثيقه را نداشته است. هر زمان كه درباره اين فقدان صحبت ميكند، بغض گلويش را ميفشارد و طنين صدايش به لرزه ميافتد. روايت امروز، روايت پسربچهاي است كه 15آذر جشن تولد 15سالگي خود را نه در جمع خانواده، بلكه در كانون اصلاح و تربيت پشتسر گذاشته است. مادر اميرحسين در گفتوگو با «اعتماد» از همه مشكلات، نگرانيها، دلهرهها و تنهاييهايي ميگويد كه طي اين ماهها او را گرفتار ساخته است.
خانم نجف، اميرحسين چند ساله است، چه زماني دستگير شد. يك شرحي از پرونده ميدهيد؟
اميرحسين 15سال دارد. 21مهرماه در فرديس كرج بازداشت شد. يك هفته از او بيخبر بوديم و هر جا كه مراجعه ميكرديم اسمي از او نبود. بعد از يك هفته هم به كانون اصلاح تربيت زندان كچويي منتقل شد. دو ماه است در اين زندان حضور دارد. پرونده اميرحسين در بازپرسي شعبه 8دادسراي عمومي كرج بود، قاضي برايش 500ميليون تومان وثيقه بريد كه ما نتوانستم اين مبلغ را تهيه كنيم. هر چقدر هم التماس كرديم كه اين رقم را به كفالت بدل كنند، بازپرس قبول نكرد. هر اندازه تلاش كرديم با شرايط سادهتري- مثلا فيش حقوقي- اجازه داده شود اميرحسين تا زمان دادگاه بيرون بيايد، باز هم اجازه ندادند. گفتند اتهامات سنگيني به او وارد شده و نميتوانند تخفيفي بدهند. آنجا هم بازپرسي و بازجويي شد و نهايتا قرار نهايياش صادر شد و به دادگاه انقلاب شعبه يك كرج ارسال شد. امروز هم (سهشنبه) قرار بود بازپرسي اميرحسين توسط قاضي آصفالحسيني انجام شود.
درباره اتهاماتي كه در كيفرخواست اميرحسين آمده، توضيح ميدهيد؟
اميرحسين صبحها به مدرسه ميرفت و بعدازظهرها در دفتر املاك كار ميكرد. روز دستگيري هم توسط نهادهاي مسوول به مغازهاي كه اميرحسين آنجا كار ميكرد، اعلام شد كه بايد ساعت 18 و نيم بسته باشند. اميرحسين به من زنگ زد كه مامان اينجا خيلي شلوغ است، بيا دنبالم. بچهام نگران بود و از شلوغي ميترسيد. به سمت مغازه رفتم، متوجه شدم كه از فلكه سوم فرديس به بالا اجازه تردد به تاكسيها و خودروها داده نميشود. من بين فلكههاي سوم و چهارم ايستادم تا اميرحسين از فلكه دوم به من برسد. خيابان شلوغ بود و ماموران همه جا حضور داشتند. فاصله من با اميرحسين 2الي 3دقيقه بود. اميرحسين بستني ميخرد و به سمت من حركت ميكند. خودش ميگويد، ناگهان ماموران برخوردهاي تند را آغاز ميكنند و دستگيريها آغاز ميشود… اميرحسين ميترسد و در يك فرصت مناسب فرار ميكند. ماموران با ساچمه او را ميزنند. من هم چند متر پايينتر منتظر فرزندم ايستاده بودم. به او زنگ ميزدم، اما جواب نميداد. دلشوره امانم را بريده بود، يكي از تماسهايم را جواب داد، از او پرسيدم كجايي مامان؟ گفت: فلكه چهارم، تعجب كردم، چون من هم فلكه چهارم بودم. بعدا فهميدم، اميرحسين را به مسجد فلكه چهارم بردند. يكي از تماسها را پاسخ داد و يكي از ماموران به من گفت براي بردن بچهات بيا اداره امنيت. ما همه كلانتريها و نهادهاي امنيتي را گشتيم، هيچ اسمي از اين بچه نبود تا يك هفته. اينكه در اين يك هفته چه بر سر اين پسر 15ساله رفته است، خودش داستان ديگري است. [اظهارات مادر اميرحسين در خصوص وضعيت او در اين ايام در روزنامه موجود است.]
وضعيت اميرحسين چطور است؟
امروز كه ملاقات كابيني داشتم، اميرحسين گفت در سينه و شكم، سر و گردنم احساس درد دارم. يك ساچمه در سر، يك ساچمه در گردن و چندين ساچمه هم در سينه و شكمش باقي مانده است. اين ساچمهها ممكن است عفونت كنند و مشكلات جسمي خطرناك براي اميرحسين ايجاد شود. اميرحسين ميگفت كه احساس ميكند، ساچمه داخل سرش، حركت كرده و جابهجا شده است. ميگفت، به بهداري كانون گفته است او را به بيمارستان مدني كرج ببرند و اين ساچمهها را در آورند. از وقتي كه اميرحسين اين حرفها را زده تا همين الان، دلشوره امانم را بريده، نميدانم بايد چه كار كنم، تورو خدا مسوولان به سلامتي اين بچه رسيدگي كنند.
آيا وكيل تسخيري پرونده شما به درخواستهاي شما رسيدگي كرده است؟ [وكيل تسخيري اميرحسين، همان وكيلي است كه پرونده محمدمهدي كرمي را نيز در دست دارد.]
وكيل تسخيري اميرحسين كه هيچ كاري نكرده است. من تازه زماني كه برگه پرينت قرار نهايي دادسرا را گرفتم، آنجا فهميدم كه وكيل من آقاي […] است. تازه شماره تماس وكيل را هم نداشتم، به زحمت شماره تلفنش را پيدا كردم و تماس گرفتم، آقاي وكيل گفت: «خانم من نميدانم درباره كدام پرونده صحبت ميكنيد؟ پروندههاي من زياد است. هرچه كه لازم بوده، من احتمالا نوشتهام.» گفتم: «آقا شما وجدان داري، ميخواهم بدانم چه دفاعي از بچه من كردهاي؟» به من جواب داد: «خانوم من بيشتر از اين نميتوانم با تو صحبت كنم.»
هيچوقت ملاقات حضوري با اين آقاي وكيل داشتيد؟ آدرس دفتر را داشتيد؟
آدرس دفترش را به من نداد و هيچوقت با هم ملاقات نكرديم حتي تماسهاي من را هم پاسخ نميداد. زماني هم كه اميرحسين بازداشت شد، به واسطه اينكه درگير شده و نهايتا فرار كرده بود، فردي كه اميرحسين را گرفته بود، برخورد تندي با او داشت [نحوه رفتار با اميرحسين در دفتر روزنامه موجود است.]
تصويري كه از اميرحسين موجود است، او را يك بچه نحيف نشان ميدهد. مگر ميتواند با ماموران درگير شود؟
اميرحسين ريزجثه و كوچولو است. فقط يك مسافت كوتاه از اين سوي خيابان به آن سوي خيابان را فرار كرده بود و همين موضوع باعث عصبانيت ماموران شد. [روايت مادر از نحوه بازداشت اميرحسين در روزنامه موجود است] نهايتا اميرحسين را به خانهاي ميبرند كه به معترضان پناه داده بود و ماموران اين خانه را گرفته و همه بازداشتيها را به آنجا منتقل ميكردند.
موضوع كوكتل مولوتف از كجا وارد پرونده پسرتان شده است؟
اميرحسين ميگويد در آن خانه يك كوكتل مولوتف وجود داشت كه آن را در پرونده او قرار ميدهند. در بازجوييها از اميرحسين ميخواهند افرادي را معرفي كند كه در تهيه كوكتل مولوتف همكاري داشتهاند. اميرحسين قسم ميخورد كه من سر كار بودهام و اصلا كولهپشتي نداشتم، ولي از او ميخواهند اسم برخي دوستانش را اعتراف كند. پسرم به من ميگفت مامان اسم كي رو بايد ميدادم؟ اسم كسي را نميدهد اما بعد از چند روز اعتراف ميكند كه كوكتل مولوتف مال خودش است. [نحوه اعترافها هم در دفتر روزنامه موجود است.] وقتي با اميرحسين صحبت كردم، گفت: مامان به خدا دست من اصلا به اين كوكتل مولوتف نخورده است. ميخواهم اين واقعيتها را بگويم اما دادگاه اجازه ديدار ما با رييس شعبه يا قاضي را نميدهد.
شما با آقاي آصف الحسيني، قاضي پرونده ديدار نداشتيد؟
نه والا، هيچ ديداري نداشتم.
وكيل تسخيري به شما نگفته براي اين اتهام چه حكمي ممكن است، بريده شود؟
وكيل اصلا با من حرف نميزند؛ با تندي با ما برخورد ميكند. من با بازپرس شعبه 7 فرديس صحبت كردم، ايشان به من گفت، بچه شما مظلوم و ريزنقش و كوچولوست. گفت دستش باز نيست، چند اتهام شديد در شعبه قبلي به او بستهاند كه كار را سخت ميكند. اميرحسين به من ميگفت، اين آقاي بازپرس موقع بازپرسي مدام ميگفت چرا اين اعتراف را كردهاي؟ چرا اين برگه را امضا كردهاي؟ اميرحسين هم ميگفت… [اظهارات مادر اميرحسين در اين خصوص در دفتر روزنامه موجود است]
شما سرپرست خانوار هستيد؟ غير از اميرحسين فرزند ديگري داريد؟
بله من مادر مجرد هستم. دو فرزند دارم. يك دختر 18 ساله ديگر هم دارم. به بازپرس شعبه 7 كه فرد منعطفي بود، گفتم: آقاي بازپرس به من نگاه كن، من خودم نخوردم، نپوشيدم، بچهام را فرستادم مدرسه، فرستادم ورزش، تلاش كردهام بچهام سمت مواد و بزهكاري و خلافكاري نرود. با چنگ و دندان بچهام را بزرگ كردهام. تا به امروز هم هيچ سازمان دولتي، هيچ كمكي به من به عنوان يك سرپرست خانوار نكرده است. يك بار نشده، انجمن زنان سرپرست خانوار به من بگويد، تو كه تنها و بدون حامي دو بچه را بزرگ ميكني، چطور زندگي ميكني؟ اين سازمانها و انجمنهاي دولتي با اين همه بودجههاي نجومي، هيچ وقت كاري نكردهاند. باور كنيد آقا، من با سيلي صورتم را سرخ نگه ميدارم.
واضح است؛ شما حتي نتوانستهايد، پول وثيقه جگرگوشهتان را جور كنيد؟
من هر چه كه داشتم، فروختم تا هزينه زندگي بچههايم را بدهم. همه دارايي من يك ماشين بود، سال قبل آن را فروختم كه بتوانم، پول پيش خانه را جور كنم و سرپناهي براي بچههايم مهيا كنم. يعني دولت نه تنها دردي از ما دوا نكرد، بلكه تورم را افزايش داده و هستي ما را براي داشتن يك سرپناه گرفته است. وقتي قاضي وثيقه 500 ميليون توماني را صادر كرد، التماس كردم كه من چيزي ندارم، تو را به خدا وثيقه را كمتر كنيد تا بچه من در زندان نماند؛ ولي هيچ كس به داد ما نرسيد.
هنوز حكم قطعي براي اميرحسين ندادهاند. پيشبيني از حكم احتمالي داريد؟
بازپرس به من گفته همه چيز به قاضي بستگي دارد. اين چند روز كه پرونده به شعبه يك دادگاه انقلاب رفته، همه كار ما گريه و زاري بود، چون ميدانستيم قاضي اين شعبه احكام سنگيني ميدهد. دست به دعا هستيم كه در اين پرونده معجزهاي شود و قاضي راي تندي صادر نكند.
هزينههاي زندگي شما از چه راهي تامين ميشود؟
بخشي از هزينههايم را اميرحسين تامين ميكرد (بغض مادر اميرحسين ميشكند). در مشاور املاك كار ميكرد و گاهي اوقات قراردادي تنظيم ميشد و او هم درآمدي داشت. من مستمريبگير هم هستم و مبلغ بسيار اندكي از اين طريق به دستم ميرسد.
اگر شما روبهروي مسوولان ارشد قضايي قرار داشتيد، از ايشان چه درخواستي داشتيد؟
من به بازپرس اميرحسين هم گفتم، شما خودتان ميدانيد، بازجوهاي شما چگونه عمل ميكنند و… اين منصفانه نيست، اگر خدا و پيغمبر هم وسط بياوريد، وجدان آدم قبول نميكند با يك پسر 15 ساله اين طور رفتار شود. بچه من در اين داستانهاي اعتراضي نبوده است. اما اگر از زندان بيرون بيايد، اميرحسين به يك آدم ديگه تبديل شده است. كلي درس تازه از زندان ياد گرفته و حجم عظيمي خشم او را در بر گرفته است. اينها حرفهايي است كه مسوولان بايد به آن توجه كنند، اما هر قدر اصرار كردم كه من پول ندارم و اجازه بدهيد پسرم را با وثايق كمتر آزاد كنم، اجازه ندادند.
تازه زماني كه برگه پرينت قرار نهايي دادسرا را گرفتم، آنجا فهميدم كه وكيل من آقاي […] است. تازه شماره تماس وكيل را هم نداشتم، به زحمت شماره تلفنش را پيدا كردم و تماس گرفتم، آقاي وكيل گفت: «خانم من نميدانم درباره كدام پرونده صحبت ميكنيد؟ پروندههاي من زياد است. هرچه كه لازم بوده، من احتمالا نوشتهام.» گفتم: «آقا شما وجدان داري، ميخواهم بدانم چه دفاعي از بچه من كردهاي؟» به من جواب داد: «خانم من بيشتر از اين نميتوانم با تو صحبت كنم.»
منبع: روزنامه اعتماد 23 آذر 1401 خورشیدی