مدرسه، کانون یادگیری و مشارکت نه مچگیری و رقابت
سفري به دنياي درون معلم با كتاب «شهامت تدريس» نوشته پاركر جيپالمر
جنبش اصلاح نظام آموزشي و شهامت تدريس
محمد داوري
از همان روز كه دارالفنون نماد و مظهر مدرن شدن ايران شد و مدرسه در رقابت با مكتب شد مظهر تجدد، تا به امروز كه از مرگ مدرسه سخن به ميان ميآيد بحث توسعه در ايران گره خورده است با مدرسه و دانشگاه و چالش آن با مكتب و حوزه. در اين مسير نقش معلم و استاد همواره مورد توجه بوده و هست. نظام آموزشي بهطور كلي و نظام آموزش عمومي بهطور خاص در فراز و فرودهاي تاريخ معاصر ما نقش تعيين كنندهاي داشته است نقشي كه نظامهاي آموزشي همه كشورها داشتهاند و در مطالعات تطبيقي اين مهم مورد توجه پژوهشگران و صاحب نظران بوده و است. نقش معلم و استاد در اين عرصه هميشه محور توجه بوده، نقشي كه حالا در نقدي كه به نظامهاي آموزشي در جهان صورت ميگيرد بيش از همه مورد تاكيد است، چرا كه در بستر جنبشهاي اصلاح نظامهاي آموزشي اين نقش را تعيين كننده ميدانند .
كتاب «شهامت تدريس» نوشته پاركرجي پالمر كه توسط نوگل روحاني ترجمه شده و انتشارات هوش ناب آن را به بازار نشر هديه كرده از معدود كتابهايي است كه به نقش معلمان و ويژگيهاي يك تدريس اثربخش پرداخته و عنصر شهامت را در محور اين بحث قرار داده و با بحثي جذاب و شيرين از ضرورت احياي سوژه در مدرسه ودانشگاه و چشمانداز اصلاح آموزشي نوشته است. ضمن توصيه به مطالعه اين كتاب نظري مياندازيم بر اين اثر مفيد و جذاب.
اصلاحات در آموزش با تحقير معلم محقق نميشود
پاركرجي پالمر، نويسنده كتاب «شهامت تدريس» كه استاد و معلمي جامعهشناس و از معدود افراد تاثيرگذار در حوزه آموزش در دو دهه اخير است كه بعد از افرادي همچون مارشال مكلوهان و پائولو فريره جايزهاي هم در اين زمينه دريافت كرده است در بخش نخست كتاب كه از تدريس از عمق وجود معلم سخن به ميان ميآورد به هدف بزرگتر و مهمتري ميپردازد و در زمينه اصلاحات در نظام آموزشي مينويسد: «در شتاب براي اصلاح آموزش و پرورش، حقيقتي ساده را فراموش كردهايم، اصلاحات هرگز با تخصيص اعتبار، بازسازي مدارس، بازنويسي برنامه درسي و بازنگري متون آموزشي صورت نخواهد گرفت اگر ما همچنان به تحقير و دلسرد كردن نيروي انساني خود يعني معلماني كه خيلي چيزها به آنها بستگي دارد، ادامه بدهيم. با معلمها بايد بهتر از اينها رفتار شود، بايد از آزار ديوانسالاري رها شوند و نقش موثري در رهبري آكادميك ايفا كنند و با بهترين روشها و منابع ممكن، تجهيزشوند. اما هيچ يك از اينها نميتواند آموزش را متحول كند اگر توان پذيرش و به چالش كشيدن قلب انسان را كه منبع تدريس خوب است، نداشته باشيم.»
او سپس در همين رابطه ميافزايد: «اگر مدارس از حيات دروني معلم پشتيباني نكنند، پس چگونه ميتوانند دانشآموزان را آموزش بدهند؟ آموزش دادن به معناي راهنمايي شاگردان در سفري دروني به سوي راههاي راستين شناختن و بودن در دنياست پس مدارس چگونه ميتوانند بدون تشويق راهنماها براي جستوجوي دنياي درون، اين رسالت را به انجام برسانند؟»
تكنيك و فرهنگ فنسالار مانع تحقق معلمي
نويسنده كتاب شهامت تدريس با تاكيد بر معلمي كردن با دنياي درون و پيوستگي معلم با دانشآموز و دانشجو و موضوع تدريس به يكي از مهمترين موانع تحقق معلمي اشاره ميكند و مينويسد: «در فرهنگ فنسالار، گاهي اقتدار با قدرت را اشتباه ميگيريم اما اين دو مترادف نيستند. منشأ قدرت بيروني است اما اقتدار از درون ميتراود. زماني مرتكب اشتباه ميشويم كه بيرون از خودمان دنبال اقتدار بگرديم چه با روشهاي ظريف فرآيندهاي گروهي، چه با روشهاي نه چندان ظريف اعمال كنترل اجتماعي مثل نمره دادن. اين ديدگاه، معلم را به مامور پليسي تبديل ميكند كه سعي دارد مسائل را به صورت دوستانه و با رضايت طرفين حل و فصل كند اما همزمان قدرت لازم براي اعمال قانون را نيز دارد. ابزارهاي قدرت بيروني گهگاه كاربردهايي تصادفي در تدريس دارند اما نميتوانند جايگزين اقتدار باشند. اقتدار از زندگي دروني معلم بر ميخيزد. در واقع، سرنخ آن در خود واژه است: اقتدار مختص كساني است كه نوشتن به زبان و واژگان اعمال و زندگي خويش را بلدند؛ به جاي آنكه بخواهند سناريويي را بازي كنند كه از قلبشان بر نميخيزد. اگرمعلمها به قدرت قهري قانون و فن وابسته شوند يعني هيچ اقتداري ندارند. اقتدار وقتي ميآيد كه هويت و يكپارچگيام را پس گرفته باشم؛ فرديتم را به ياد داشته باشم و نسبت به شغلم هوشيار باشم.در آن صورت فن تدريس از اعماق حقيقت وجودم بر ميخيزد و با حقيقت وجوددانشجويانم ارتباط برقرار ميكند.»
ترس؛ عشق به يادگيري را به تنفر از مدرسه تبديل ميكند
پاركر پالمر در بخش ديگري از كتاب خود به يك جنبه مهم رواني در حرفه معلمي اشاره ميكند و با اشاره به تجربه دانشآموزي و معلمي خود مينويسد: «ترس چيزي است كه ما را از همكاران، دانشجويان، درس و ازخودمان جدا ميكند. ترس نه تنها آن تجارت حقيقي پيوند دهنده را ميگسلد بلكه ظرفيتمان را براي تدريس خوب از بين ميبرد. مدرسه از همان آغاز امري ترسناك است. به عنوان دانشآموز در كلاسهاي مملو از ترس زيادي شركت كردهام؛ ترسي كه باعث ميشد تا بچههايي كه با عشق به يادگيري به دنيا آمده بودند از ايده مدرسه متنفر شوند. در كسوت معلم بدترين چيز آن است كه اجازه بدهم ترس هدايت مرا در دست بگيرد؛ ترس من از دانشآموزان يا ترساندن آنها از خودم. رابطه ما با همكارانمان نيز گاهي به خاطر ترس كاهش مييابد. ترس معلمان و همه كارمندان اداري از يكديگر تقريبا همه جا عموميت دارد. در واقع ترس، يكي از ابزارهاي مديريت در ساختار اداري به شمار ميرود.»
ترسي كه پالمر آن را عامل اصلي گسستگي ميداند و بر اين باور است كه تركيب ترس معلم و دانشآموز و دانشجو دچار تصاعد هندسي ميشود و آموزش را فلج ميكند و باعث سنگر گرفتن پشت تظاهر عينيگرايي خواهد شد. او مينويسد: «درچنين شرايطي دانشجويان ميگويند از ما نخواهيد فكر كنيم، تنها حقايق را به ما ارايه كنيد. و معلمان و اساتيد هم ميگويند: اين هم حقايق، لازم نيست فكر كنيد فقط كافي است آنها را به خاطر بسپاريد. در نهايت براي اجتناب از مواجهه با خودمان، هنر از خودبيگانگي در يك زندگي گسسته را ميآموزيم.» او در تكميل اين مهم تاكيد ميكند كه «در فرهنگي كه ترس را نفس ميكشيم تشخيص ترسناك بودن نظام آموزشي دشوار است. فقط بياييد تصور كنيم راه ديگري براي تدريس و تحصيل وجود دارد.»
دانشجويان به حاشيه رانده شده و ساكت
نويسنده كتاب شهامت تدريس سپس به عواقب اين ترس اشاره ميكند و مينويسد: «دانشجويان در جامعه ما به حاشيه رانده شدهاند. سكوتي كه در كلاس دارند همان سكوتي است كه مردم به حاشيه رانده شده، هميشه از ترس افراد قدرتمند داشتهاند و ياد گرفتهاند سكوت برايشان امنيت به بار ميآورد. سالها امريكاييهاي آفريقاييتبار در حضور سفيدپوستان سكوت ميكردند و در مورد افكار و احساساتشان حرف نميزدند. سالها زنان در مقابل مردان ساكت بودند اما امروزه با همه تغييراتي كه رخ داده سياهپوستان و زنان از حاشيه به متن آمدهاند و حقايقي را برملا ميكنند كه كساني مانند من بايد بشنويم. اما هنوز در جامعه ما جوانان در حاشيه قرار دارند و گرفتاري آنها بعد از دهه 1960 بدتر هم شده يعني زماني كه بيش از پيش ما نسبت به جوانان بدبين و مشكوك شديم. صريح يا ضمني به جوانان گفته شده كه آنها تجربه، صدا، آينده و حتي نقش قابل توجهي ندارند كه ارزش دانستن داشته باشد. آيا جاي تعجب دارد دانشجوياني كه اين پيامها را از منابع مختلفي دريافت ميكنند، سركلاس بيشتر ساكت بمانند به جاي اينكه خطر بار ديگر ناديده گرفته شدن و تحقير شدن را بپذيرند؟ سكوت آنها ناشي از حماقت يا بيمايگي نيست بلكه برخاسته از نياز به مراقبت از خود و زنده ماندن است. اين سكوت از ترسشان از دنياي بزرگسالان ناشي ميشود كه حس ميكنند نسبت به آن بيگانه و بيقدرتند.»
لذا پالمر در ادامه اين بحث تاكيد ميكند كه به عنوان معلم اگر معتقد باشيم كه منشأ حقيقت قدرتي فرادست است كلاس درس به ديكتاتوري تبديل ميشود. او با تاكيد بر تعامل و پيوستگي در نقش معلمي بر اين باور است كه حقيقت حاصل فرآيندي پيچيده از تعاملات دو طرفه است و كلاس درس بايد به اجتماعي غني با وابستگي متقابل تبديل شود. درواقع پرهيز دادن از عينيگرايي است كه شيوه شناخت نظام آموزشي ناشي از غلبه ترس ريشه در آن دارد. عينيگرايي كه بهزعم او براي حفاظت از حقيقت عيني، واژه «خود» را محو ميكند همان طور كه ديكتاتورها مخالفانشان را براي حفظ نظم عمومي و جنگاوران دشمن را براي پاسداري از صلح ميكشند.
كلاس درس بايد تبلور اجتماع حقيقت باشد
«دانشجويان از متن بي غلط كه همه پرسشها و پاسخهاي صحيح را در خود دارد، چيزي ياد نميگيرند.» اين عبارت از نويسنده؛ چقدر براي همه كساني كه متون درسي در مدرسه و دانشگاه و شيوههاي آموزشي ما را تجربه كردهاند آشنا است و چقدر ما را به ياد كلاسهاي كنكور و كتابهاي حجيم تست با پاسخهاي آماده مياندازد.بله نظام آموزشي كه به قول نويسنده كتاب شهامت تدريس از اجتماع حقيقت به دور باشد محكوم به شكست است او در اين زمينه مينويسد: «ويژگي اجتماع حقيقت، نه صميميت روانشناختي است، نه مدنيت سياسي و نه مسووليتپذيري كاربردي، ضمن اينكه فاقد اين فضايل نيست. اين مدل از اجتماع وارد عمق فرضيات هستيشناسانه و معرفت شناسانه درباره ماهيت واقعيت ميشود و اينكه چگونه آموزش و پرورش بر اساس آن شكل ميگيرد. اجتماع حقيقت، واقعيت را شبكهاي از روابط جمعي ميداند و اينكه ما واقعيت را تنها از طريق قرار گرفتن در آن اجتماع ميشناسيم.»
پالمر بر اين عقيده است كه آنچه ما را به حقيقت ميرساند دانش نيست بلكه تعهد به گفتوگو است.
از آموزش معلم و دانش محور تا آموزش سوژه محور
«آموزش متعارف ما به جاي اشتراكي بودن تمركز خود را بر معلم قرار داده كه عموما كاري بيش از انتقال نتايج به دانشجويان انجام نميدهد؛ فرض كرده معلم تمام دانش رادر اختيار دارد و دانشجويان هيچ دانشي ندارند يا بسيار كم ميدانند؛ معلم بايددهنده و دانشجو بايد پذيرنده باشد، معلم بايد تمام استانداردها را تعيين كند و دانشجو مرتبا بايد آزموده و سنجيده شود، دليل اينكه معلم و دانشجو در آن واحد در يك كلاس گرد هم ميآيند اين نيست كه اجتماع را تجربه كنند بلكه فقط به اين دليل است كه لازم نباشد معلم، يك موضوع را به تعداد شاگردان از نو تكرار كند.»
پالمر اين گونه به نقد آموزش متعارف معلم و دانش محور ميپردازد و سپس از آموزش تضاد محور سخن به ميان ميآورد؛ مدلي از آموزش كه نقش معلم از تسهيلگر تا همآموز و تا شر لازم تغيير ميكند. او اين مدل را هم مطلوب ندانسته و بر اين باور است كه؛ بهترين ويژگيهاي آموزش معلم؛ دانشجومحور با هم تركيب شده و استعلا يافتهاند طوري كه نه معلم، نه دانشجو بلكه خود سوژه در كانون توجه است كه به قول او وظيفه معلم در كلاس درس سوژه محور، بخشيدن صدايي مستقل به موضوع است تا حقيقت دروني آن آشكار شود. دانشجويان اغلب معلمهاي بزرگ خود را انسانهايي ميدانند كه به موضوعات جان ميبخشند و آنها را در مواجهه روح بخش يادگيري قرار ميدهند .
يادگيري مهمتر از امتحان و همكاري مهمتر از رقابت است
نويسنده شهامت تدريس ، به نقد يكي ديگر از نقصهاي نظامهاي آموزشي نمره و آزمونمحور ميپردازد. البته پيش از آن از فلسفه نمره اگر با هدف تمايز قايل شدن فرضيهها و مشاهدات و ادعاهاي درست و نادرست و معتبر و نامعتبر باشد دفاع ميكند اما در اين زمينه مينويسد: «اگر اين اصل جهان واقعي را در نظر داشته باشيم، ميتوانيم راههايي براي استفاده از نمره پيدا كنيم كه بر يادگيري بيش از قضاوت و بر همكاري بيش از رقابت تاكيد داشته باشد به نحوي كه نمره باعث تقويت مشاركت در اجتماع يادگيري شود. به گونهاي كه به دانشجويان نشان بدهيم ارزشيابي، راهنماي يادگيري است نه قضاوت نهايي.»
توصيه شجاعت در تدريس از يك معلم شجاع
نعمتالله فاضلي كه خود از معدود اساتيد علاقهمند به حوزه آموزش و از منتقدان جدي و سرسخت نظام آموزشي است و مترجم متاثر از يك سخنراني او با مولف كتاب شهامت تدريس آشنا شده است و تصميم به ترجمه اين اثر ميگيرد، در توصيف اين كتاب و در توصيف نويسنده بر اين باور است كه: «كتاب شهامت تدريس را محققي شاعر و نويسنده تاليف كرده است. پالمر، فيلسوف، جامعهشناس، استاد دانشگاه و معلم، و شاعر توانايي است. اين ويژگيها را در اين كتاب و ديگر آثار او به وضوح ميتوان مشاهده كرد. پالمر به ابعاد اخلاقي و معنوي و ذهنيت معلمان علاقهمند است و اين علاقه در باورهاي ديني، انديشه فلسفي، رويكردجامعه شناختي و عملكرد معلمي او نهفته است. اين جنبههاي انساني معلم، براي من كه 30 سال معلم بودهام، روشن كننده بسياري از تنشها و مسالههايي است كه با آنها درگيري داشتم. پالمر در اين كتاب و ديگر نوشتههايش به طور گستردهاي از تجربههاي زيستهاش در زمينه تدريس، صادقانه و صريح صحبت ميكند. او از بيان خطاها، شكستها، ناكاميها و ترسهايش در اين زمينه هيچ ابايي ندارد. بيان اين تجربهها هم به سبك نوشتاري پالمر، گيرايي ميدهد هم متناسب با رويكرد وجودگرايانه، انسان گرايانه و پديدارشناسانه او به معلمي، دانش و تدريس است. اين رويكرد است كه شهامت معلمي را به پالمر ميدهد و او را در گفتن و افشاي ترسهايش جسور ميسازد و از معلمان ميخواهد آنها نيز از ترسهايشان آگاه شوند تا بتوانند شهامت تدريس را به دست آورند. زندگي و چشمانداز دروني كه پالمر از آن صحبت ميكند. همين ترسها، ضعفهاي رواني و انساني و تجربههاي وجودي معلم در مواجهه با دانشآموزان و دانشجويان است».
فرديت معلم و تورم بايدها
او سپس با پرداختن به ساير ابعاد كتاب در بخشي از نوشته خود كه در نسخه ترجمه شده در ابتداي كتاب آمده است به يكي از بخشهاي مهم كتاب خواننده را توجه ميدهد و در اين زمينه مينويسد: «نكته مهمي كه پالمر بيان ميكند توجه به اهميت فرديت معلم است. اين نكته بهويژه براي نظام آموزشي ما اهميت دارد، زيرا در اين نظام هيچ جايگاه و توجهي به فرديت معلم و مدرس نميشود و حتي به نحو سازمانيافتهاي سركوب ميشود. در نظام آموزشي ما با تورم بايدها روبهروييم، بايدهاي سياسي، بايدهاي اخلاقي، بايدهاي تاريخي و اجتماعي كه جا را براي هرگونه نوآوري و خاص بودگي و فرديت معلم از بين برده است.»
فرديتي كه پالمر با پرهيز دادن از آن و نفي جدايي معلم از شاگرد و موضوع درس در عين حفظ فرديت اين گونه توصيف ميكند: «اين جدايي تدافعي بين شخصيت و عملكردمان، در فرهنگ دانشگاهي كه از حقيقت شخصي گريزان است تشويق هم ميشود. اگر چه دانشگاه ادعا ميكند براي همه وجوه دانش، اعتبار قائل است ولي در واقع تنها به دانش عينيگرا وقعي مينهد كه با گرفتن فرديتمان، ما را به دنياي واقعي ميبرد.»
پالمر در ادامه اين بحث تاكيد ميكند كه به عنوان معلم اگر معتقد باشيم كه منشأ حقيقت قدرتي فرادست است كلاس درس به ديكتاتوري تبديل ميشود. او با تاكيد بر تعامل و پيوستگي در نقش معلمي بر اين باور است كه حقيقت حاصل فرآيندي پيچيده از تعاملات دو طرفه است و كلاس درس بايد به اجتماعي غني با وابستگي متقابل تبديل شود.
منبع:روزنامه اعتماد 8 بهمن 1401 خورشیدی