1

نگاهی به تاریخ زندگی کارگران در ایران

خواست یک زندگی ساده

مرتضي ويسي

زماني كه نام طبقه كارگر به ميان مي‌آيد، براي بيشتر افراد، بيش از هر چيز يادآور ماركسيسم و پديده انقلاب است. ماركس نقشي بسزا در ايجاد اين تصور از طبقه كارگر داشت. او طبقه كارگر را يك طبقه انقلابي معرفي كرد كه قادر است ديگر طبقات را نمايندگي كند. هر چند بعد از گذشت تحولات بسياري مخصوصا فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پيروزي احزاب راست در جهان، نسبت به انقلابي بودن اين طبقه شك‌ها و سرخوردگي‌هاي زيادي ايجاد شد. واقعيت امر اين است براي بسياري آشكار شد كه ديگر طبقه كارگر توانايي نمايندگي يك انقلاب بزرگ را ندارد، اما همچنان توقع انقلابي بودن طبقه كارگر ميان بسياري باقي ماند. در تاريخ ايران طبقه كارگر صنعتي، طبقه‌اي نوپا محسوب مي‌شود. طبقه‌اي كه به اصطلاح كم جان اما همواره مورد توجه جريان‌ها و گروه‌هاي مختلف بوده است. از زمان شكل‌گيري اولين هسته‌هاي سوسيال دموكراسي در ايران، همواره دغدغه كارگران مورد توجه روشنفكران بوده است. از همان ابتدا تا شكل‌گيري احزاب ماركسيست گسترده‌تري مانند حزب توده مهم‌ترين توقع و دغدغه آنها از طبقه كارگر نمايندگي و رهبري انقلاب بوده است اما واقعيت تاريخي اين است كه در طول تاريخ ايران  نه تنها اين طبقه هيچ‌گاه انقلابي نشد بلكه حتي در بسياري موارد از همراهي با حركت‌هاي انقلابي امتناع كرد. با نگاهي بسيار مختصر به تاريخ شكل‌گيري طبقه كارگر در ايران و روند تاريخي آن متوجه اين امر مي‌شويم با همه تلاش‌هاي احزاب چپ در ايران و حتي حكومت‌ها، هيچ‌گاه اين طبقه يك مشي انقلابي را در پيش نگرفت يا حداقل مي‌توان گفت هيچ‌گاه اين طبقه پيشتاز يك حركت انقلابي نشد. اين درحالي است كه دستجات و نوشته‌هاي احزاب چپ نشان مي‌دهد تمام تلاش آنها به انقلابي كردن اين طبقه و همچنين پيش‌تازي آنها در تحولات سياسي اجتماعي بوده است. نه تنها چپ‌ها بلكه مهره‌هاي قدرت‌هاي غربي مانند انگليس و امريكا در ايران همواره نگراني و دغدغه اين امر را داشتند و فكر مي‌كردند به واسطه همجواري با روسيه و بعدها شوروي امكان انقلابي شدن اين طبقه بسيار قوي است، اما چرا طبقه كارگر در ايران هيچ‌گاه انقلابي نشد؟ اعتراضي شد اما چرا انقلابي نشد؟
مهم‌ترين فرصت طبقه كارگر براي انقلابي نشان دادن خود در طول تاريخ ايران، زمان شكل‌گيري انقلاب اسلامي ايران بود. اما به گواه تحقيقات محققاني همچون احمد اشرف، كارگران ايراني آخرين طبقه بودند كه به انقلاب پيوستند. بازتاب اين موضوع در بسياري از نوشته‌ها و درخواست‌هاي جريان‌هاي ماركسيستي در دوران اوليه مبارزات انقلاب بود. گلايه‌هايي كه صحبت از عدم حضور كارگران بود. اما اين موضوع را نمي‌توان انكار كرد كه پيروزي انقلاب ايران بدون همكاري و همراهي كارگران يا امكان‌پذير نبود يا بسيار سخت مي‌نمود. نكته مهم اينجاست هر چند طبقه كارگر در ايران پيشتاز يك انقلاب ايران نشد اما روند مدرنيزاسيون به‌طور كل و همچنين پيشبرد تحولات مهم سياسي-اجتماعي در جامعه بدون حضور و كمك اين طبقه يا غيرممكن بود يا اينكه به سختي تحولي رقم مي‌خورد. به همين جهت توجه به سرنوشت و حيات سياسي كارگران در ايران بسيار امري حياتي است و هيچ پروژه‌اي چه دولتي چه مدني بدون توجه به اين طبقه قابل پيشبرد نيست.
طبقه كارگر ايراني در معناي جديد و مدرن آن از همان آغاز شكل‌گيري داراي ويژگي مشتركي بوده كه تاكنون نيز اين ويژگي با وي همراه بوده است. كارگر ايراني هيچ‌گاه در طول هيچ دوره تاريخي اسير و درگير ايدئولوژي‌ها و دستجات فكري نشد و همواره مهم‌ترين مطالبه آن زندگي معمولي بود كه همين امر اين طبقه را به يكي از سياسي‌ترين طبقات ايران تبديل كرد. تاريخ طبقه كارگر در ايران به خصوص بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران تحت سيطره دو نگاه تاريخنگارانه قرار دارد. از يك‌سو سلطه كامل ماركسيست‌هاي ارتدوكس است كه ادعاي تملك كامل و رهبري مبارزات كارگري را دارند و از يك‌سو دولت‌ها و قدرت‌هاي حاكم بوده‌اند كه سعي داشته‌اند قرائت خود را از هويت و مبارزات كارگري ارايه كنند. اما فصل مشترك اين دو جريان اين است كه هر كدام نسبت به تجربه‌هاي واقعي و عيني كارگران بي‌تفاوت بودند و هر كدام سعي داشتند طبقه كارگر ايراني را در قامت نيازها و معرفت‌شناسي ايدئولوژيك خود شكل دهند. اما براي پاسخ دادن به اين سوال كه چرا طبقه كارگر ايران انقلابي نشد؟ بايد با نگاهي تاريخي به روند شكل‌گيري طبقه كارگر در ايران، اين موضوع را بار ديگر مورد بررسي قرار دهيم. مهم‌ترين عامل انقلابي شدن يك طبقه يا يك جامعه وجود كانال‌هاي انقلابي‌سازي جريان‌هاست. اما در راه انقلابي شدن طبقه كارگر در ايران همواره موانعي بوده كه به برخي از اين موانع در اينجا مي‌پردازيم.

استبداد و سركوب
از همان آغاز شكل‌گيري اولين هسته‌هاي مبارزات كارگري در باكو و انجمن «همت» و همچنين سوسيال دموكراسي در دوران مشروطه، همواره بزرگ‌ترين چالش در به وجود آمدن آگاهي طبقاتي و مبارزاتي در بين كارگران، وجود حكومت‌هاي مستبد و سركوب‌گر بوده است. شايد سرمايه‌داري و بورژوازي در ايران با تاخير آغاز گشت اما وجود دولت‌هاي سركوب‌گر و مستبد بسيار نقشي اساسي‌تر در سركوب و استثمار كارگران ايفا مي‌كرده است. وجه مشترك حكومت‌ها  نفرت از مبارزات كارگري و مطالبه‌گري آنها بوده است. به همين جهت شديدترين سركوب‌ها متوجه حركت‌هاي كارگري بوده است. در ايران براي عدم احقاق حق اوليه كارگران خيلي نيازي به سرمايه‌دار بي‌رحم نبود بلكه خود دولت‌ها بيشترين كار ويژه را براي اين امر برعهده داشته‌اند.
هرچند در دوره‌هاي كوتاهي مانند 1320 تا 1326 كارگران به نسبت آزادي‌هايي پيدا كردند و در همين دوره‌ها بود كه بزرگ‌ترين اجتماعات كارگري در تاريخ ايران شكل گرفت، اما به ‌طور كل منطق همواره يك چيز بود؛ سركوب بدون قيد و شرط حركت‌هاي كارگري. دوره‌هايي هم در تاريخ ايران بوده است كه دولت‌ها سياست هويج و چماق را در پيش گرفته‌اند كه اين موضوع در نوبه خود اهميت بالايي در مبارزات كارگري داشته است كه بايد در جاي خود بررسي شود.

غلبه فرهنگ روستايي
يكي از مهم‌ترين اصول فرهنگ روستايي محافظه‌كاري و تسليم در برابر مشكلات و كمبود‌ها است. هر چند اين امر هم كليت ندارد و ما در طول تاريخ ايران شاهد اعتراضات و قيام‌هاي روستايي زيادي بوده‌ايم اما به هر حال تسليم و محافظه‌كاري از مهم‌ترين عناصر زندگي روستايي در ايران بوده است.
در طول تاريخ طبقه كارگر در ايران مشخصه اصلي و بارز اين طبقه، ماهيت روستايي و دهقاني بودن اين طبقه بوده است. بخش عمده از طبقه كارگر در ايران روستاييان مهاجري بودند كه از زمين‌هاي خود كنده شده و به شهر آمده بودند. اما نكته مهم اين بود براي اين كارگران كارخانه يا كارگاه ادامه زندگي روستايي بود. همان‌طور كه آصف بيات در اثر درخشان خود كارگران و انقلاب 57 نشان داده است بسياري از دسته‌بندي‌ها در كارخانه مبتني بر دسته‌بندي‌هاي قومي و زباني بود و خود آگاهي قومي بر خودآگاهي طبقاتي غلبه داشت. اين موضوع تا آخرين دورهاي مهاجرت در ايران ادامه داشته و آفت بسيار مهمي در شكل‌گيري آگاهي طبقاتي در بين كارگران بوده است.

گسست در سنت مبارزاتي
يك واقعيت مهم در ميان جامعه كارگري ايران وجود داشته است كه مانع شكل‌گيري يك خودآگاهي جمعي و طبقاتي ميان كارگران مي‌شده است. معمولا جنبش‌هاي اجتماعي از زمان شكل‌گيري، داراي سنتي مي‌شوند كه براي ادامه و پيشبرد اهداف خود به آن سنت و تجربه‌ها نياز دارند. سنت‌هاي مبارزاتي منبعي مهم براي نسل‌هاي بعدي از فاعلان مبارزه است كه بدون توجه به اين سنت‌ها و تجربه‌ها مجبور به تكرار اشتباهات خواهند شد. طبقه كارگر در ايران بنا به چند علت هيچ‌گاه داراي سنتي فكري و مبارزاتي مداومي نشد و هميشه مجبور به شروع از نو بوده است. 
يكي از مهم‌ترين موانع در تداوم سنت مبارزاتي ميان كارگران ايراني بحث فصلي بودن آنها بود. كارگران به واسطه اينكه فصل رسيدن محصول بايد به روستاهاي خود مراجعه مي‌كردند اين موضوع باعث مي‌شد همواره حضور مستمر در يك محيط كارخانه يا كارگاه را تجربه نكنند و همواره در حال تغيير موقعيت و تجربه مكان‌هاي جديد كارگري بوده‌اند. اين درحالي است كه مكان نقشي بسيار مهم در تجربه فهم و آگاهي افراد باز مي‌كند. به جز تجربه‌هاي شخصي كارگران در ايران يك اتفاق بسيار مهم بود كه جنبش كارگري ايران را وارد يك نسيان تاريخي كرد. كودتاي 28 مرداد سال 1332 اتفاقي مهم در حيات كارگري ايران بود. تا پيش از اين تاريخ كارگران ايران به واسطه پشت سر نهادن يك دهه آزادي نسبي يعني سال‌هاي 1332 -1320، از آگاهي سياسي اجتماعي و سياسي بالايي برخوردار شده بودند. حتي كارگران نفت نقش بسزايي در حمايت از مصدق و حادثه 30 تير سال 1331 بازي كرده بودند. اما با وقوع كودتاي 28 مرداد و دستگيري و اخراج بخش زيادي از كارگران اين سنت مبارزاتي به طور كامل محو شد. اين موضوع زماني تقويت شد كه با انقلاب سفيد و گسترش گسترده كارگران روستايي به شهر و جايگزيني كارگران جديد با كارگران قديمي، با نسل جديدي از كارگران مواجه بوديم كه خاطره‌اي از دوران مبارزان كارگري به ياد نداشتند.

ايدئولوژي‌زدگي روشنفكران 
در سراسر دنيا روشنفكران چپ ماركسيست نقشي بسيار مهم در پيشبرد مبارزات كارگري داشتند. تاريخ مبارزات كارگري در جهان نشان داده است كه حضور روشنفكران در كارخانه‌ها و محيط زندگي كارگران نقشي بسزا در آگاهي طبقه كارگر بازي كرده است. اما اين موضوع در ايران با چالش‌هايي مواجه بوده است.
اكثريت يا بخش زيادي از روشنفكران ايراني از طبقه متوسط جامعه بوده‌اند كه عموما يا تجربه كارگري نداشته‌اند يا تصوير دقيقي از زندگي كارگران ايران نداشته‌اند و عموما با مطالعه چند جزوه كوتاه و ساده از ترجمه‌هاي ماركس يا لنين يا برخي متفكران چپ، داراي پيش‌فرض‌هاي ايدئولوژيكي از جامعه كارگري مي‌شدند كه عموما كارگران عاري از اين ويژگي‌هاي ايدئولوژيك بودند.
هر چند نمي‌توان انكار كرد كه رفتار حاكميت هم در ايجاد فاصله بين كارگران و روشنفكران دخيل بود اما به هر حال وجود اين فاصله باعث مي‌شد كه رابطه‌اي عميق و پايدار ميان كارگران ايراني و جريان‌هاي فكري پيشتاز شكل نگيرد. روشنفكران زبان طبقه كارگر ايراني را نمي‌دانستند و آنها نيز زبان روشنفكران را درك نمي‌كردند.

مطالبه‌محور بودن كارگران
مهم‌ترين ويژگي حركت‌هاي كارگري در ايران مطالبه‌محور بودن اين حركت‌ها بوده است. مطالبه‌محور به اين معنا كه كارگران ايراني هيچ‌گاه طي اعتصابات و اعتراضات خود خواستار يك انقلاب يا كلان روايت‌هاي سياسي نبودند بلكه مطالبه يك زندگي معمولي را داشته‌اند كه از طريق صاحبان كارخانه يا حاكميت سلب شده بود.  با مطالعه مطالبات كارگري حتي در عميق‌ترين تحولات سياسي ايران شاهد اين هستيم كه سياسي‌ترين مطالبه كارگران ايراني همين زندگي معمولي بوده است؛ امري كه هيچ‌گاه به اينها اجازه انقلابي شدن را به معناي ماركسي كلمه نمي‌داده است. كارگر ايراني همواره در پي اين بود كه زندگي به نسبت مناسبي و معمولي براي خود و فرزاندنش فراهم كند و براي اين كار از هيچ تلاش و كاري فروگذار نبوده است.

نتيجه 
عوامل گفته شده و همچنين عوامل ديگر باعث مي‌شدند كارگران در ايران هيچ‌گاه به ‌طور مستقل وارد فاز انقلاب نشوند. در مورد نقش كارگران در انقلاب 57 ايران به هيچ عنوان نمي‌توان نقش كارگران در پيروزي انقلاب را انكار كرد اما اين تجربه تاريخي در كنار تجربه‌هاي ديگر يك موضوع مهم را درباره مبارزات كارگري نشان مي‌دهد؛ مساله ائتلاف. حركت‌هاي كارگري در ايران تنها زماني امكان موفقيت داشته است كه وارد يك ائتلاف طبقاتي با ديگر طبقات جامعه شده باشد، در غير اين صورت مبارزات كارگري شانسي براي پيش‌برد موفقيت مطالبات خود نداشته‌اند. اين موضوع بالعكس هم صادق است. طبقات ديگر به خصوص طبقه متوسط جديد در ايران بدون كمك و پشتيباني طبقات كارگر در ايران نمي‌توانند مطالبات و خواست‌هاي دموكراتيك خود را پيش ببرند و اين ائتلاف باعث شده كه ما از حركت‌هاي مركب در تاريخ ايران ياد كنيم. بايد بدانيم كه هيچ حركت بدون شكل‌گيري ائتلاف امكان موفقيت ندارد.
پژوهشگر تاريخ و علوم اجتماعي 


   با وقوع كودتاي 28 مرداد و دستگيري و اخراج بخش زيادي از كارگران اين سنت مبارزاتي به طور كامل محو شد. اين موضوع زماني تقويت شد كه با انقلاب سفيد و گسترش گسترده كارگران روستايي به شهر و جايگزيني كارگران جديد با كارگران قديمي، با نسل جديدي از كارگران مواجه بوديم كه خاطره‌اي از دوران مبارزان كارگري به ياد نداشتند.
   اكثريت يا بخش زيادي از روشنفكران ايراني از طبقه متوسط جامعه بوده‌اند كه عموما يا تجربه كارگري نداشته‌اند يا تصوير دقيقي از زندگي كارگران ايران نداشته‌اند و عموما با مطالعه چند جزوه كوتاه و ساده از ترجمه‌هاي ماركس يا لنين يا برخي متفكران چپ، داراي پيش‌فرض‌هاي ايدئولوژيكي از جامعه كارگري مي‌شدند كه عموما كارگران عاري از اين ويژگي‌هاي ايدئولوژيك بودند.
   آصف بيات در اثر درخشان خود كارگران و انقلاب 57 نشان داده است بسياري از دسته‌بندي‌ها در كارخانه مبتني بر دسته‌بندي‌هاي قومي و زباني بود و خود آگاهي قومي بر خودآگاهي طبقاتي غلبه داشت. اين موضوع تا آخرين دورهاي مهاجرت در ايران ادامه داشته و آفت بسيار مهمي در شكل‌گيري آگاهي طبقاتي در بين كارگران بوده است.

به مناسبت روز جهاني كارگر

قهرمانان تراژيك دنياي مدرن

محسن آزموده

ايده «كارگران به عنوان قهرمانان تراژيك دنياي مدرن» از ساخته‌هاي ذهن و قلم روشنفكران طبقه متوسط جديد است. يك بررسي استقرايي اجمالي تاريخي و جغرافيايي نشان مي‌دهد كه طبقه متوسط يا مياني تقريبا در همه جاي دنيا و در بيشتر تاريخ، موثرترين و اصلي‌ترين نيروي پيش برنده تحولات اجتماعي و فرهنگي بوده و هست. با تامل عقلي و قياسي هم مي‌توان استدلال‌هايي براي اين حكم كلي اقامه كرد. البته پيش‌تر لازم است تعريفي بسيار كلي از طبقه متوسط ارايه دهيم كه قطعا متمايز از تعاريف و تعابير مشخص و معين آن در عصر جديد و به ويژه در دوران موسوم به سرمايه‌داري است. طبقه متوسط در حكم كلي بالا، اشاره به آن گروه‌ها و اقشار مياني جامعه دارد كه در ميان طبقات فرادست و طبقات فرودست قرار مي‌گيرند و در يك جامعه معمولي (با توزيع نرمال)، يعني جامعه‌اي كه ثبات نسبي بر روندهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي آن حاكم است، طبقه متوسط اكثريت جمعيتي افراد آن جامعه را تشكيل مي‌دهد. افراد اين طبقه، نه آن‌قدر فقير و ضعيف و ناتوانند كه گرفتار نيازهاي اوليه خود باشند و نه آن‌قدر غني و توانمند كه نيازي به تغيير احساس نكنند. پويايي (ديناميسم) و تحرك اجتماعي در ميان افراد اين طبقه بيش از همه است، سطح آگاهي و سواد آنها بيش از بقيه است و درنتيجه هم توان و هم انگيزه تغيير دارند. توليدات فكري و فرهنگي و هنري در ميان اعضاي اين طبقه بيش از ساير اقشار و گروه‌هاي اجتماعي است و اكثر آثار ادبي، هنري، فكري و علمي توسط اديبان و هنرمندان و متفكران و دانشمنداني پديد مي‌آيد كه به لحاظ اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي در اين گروه قرار مي‌گيرند. 
روشن است كه در تمام مفروضات مذكور بسيار مي‌توان چون و چرا كرد، اما به فرض پذيرش نسبي آنها، مي‌توان يك گام پيش نهاد و گفت در دوران پيشامدرن كه كاركرد اصلي دولت‌ها تامين و حفظ امنيت بود، اصلي‌ترين گروه اجتماعي در پيشبرد اين كاركرد، نظاميان و جنگ‌سالاران بودند. بي‌دليل نيست كه در حماسه‌سازي‌ها و قصه‌پردازي‌هاي فرهيختگان طبقه متوسط، قهرمان اصلي داستان‌ها و اشعار، پهلوانان و شواليه‌ها و سامورايي‌هايي از اين قشر بود. جذاب‌ترين اين حماسه‌ها هنگامي به وقوع مي‌پيوست كه نوعي تقابل و رويارويي ميان اين قهرمانان با راس هرم اجتماعي يعني شاه‌ها و دربار به وقوع مي‌پيوست، نمونه‌هايي از اين ستيز و نافرماني در آثار حماسي عموم جوامع به چشم مي‌خورد، زماني كه خواست و ميل پهلوان يا پهلوانان با خواست و ميل شاهان در تضاد قرار مي‌گرفت و عموما به حذف و سركوب تراژيك سرداران نظامي مي‌انجاميد. قصه‌پرداز اين حماسه‌ها هم چنان كه آمد، فرهيختگان طبقات مياني هستند  . 
اما در دوران مدرن كه در سطح مادي مهم‌ترين مشخصه‌اش غلبه سرمايه‌داري است، كاركرد اصلي دولت (در چارچوب دولت‌هاي ملي جديد) در كنار حفظ امنيت، تامين فضاي رشد اقتصادي است و اين‌بار طبقه يا گروه يا قشري كه عيني‌ترين نقش را در تحقق اين هدف دارد، طبقه كارگر يعني نيروي كار است. البته ترديدي نيست كه فن سالاران و دانشمندان و صاحبان سرمايه اعم از تاجران و صاحبان ابزار كار، در تحقق فرآيندهاي سرمايه‌دارانه و پيشبرد چرخه آن نقش كليدي دارند، اما اين گروه‌ها بي‌صدا نيستند و خود توانايي آن را دارند كه از خود سخن بگويند، ضمن آنكه در جريان تحولات اقتصادي، اين گروه‌ها، از مزاياي سرمايه‌داري يعني نظام جديد اقتصادي بهره‌مند مي‌شوند و نيازي به مرثيه‌سرايي و تراژدي‌سازي ندارند. اما طبقه كارگر به عنوان نيروي كاري يعني ضروري‌ترين ابزار براي پيشبرد اهداف و ايده‌هاي ساير گروه‌هاي اجتماعي، معمولا در پايين‌ترين رده‌هاي طبقات اجتماعي قرار مي‌گيرد و به نسبت تلاش و زحمتي كه مي‌كشد، كمترين سود و بهره از چرخه‌هاي سرمايه‌داري عايدش مي‌شود. اين در‌حالي است كه به علل مختلف مثل آگاهي رسمي كمتر، اشتغال به نيازهاي اوليه زندگي و… خودش نمي‌تواند يا فرصت آن را ندارد كه از حقوق خود سخن بگويد و آن را پيگيري كند، حتي اگر با اين حقوق آشنا باشد و نابرابري مذكور را امري طبيعي و پذيرفته قلمداد نكند. اما فرهيختگان طبقه متوسط در دوران مدرن يا عصر سرمايه‌داري، شاهدان نسبتا آزادتر اين نابرابري هستند و به لحاظ رفاه نسبي كه دارند، توانايي پرداختن به علل و عوامل اين نابرابري و روشنگري درباره آن را دارند. در نتيجه روشنفكران و دانشمندان چپ‌گرا كه اكثرا از طبقه متوسط بر آمده‌اند، اصلي‌ترين وكيل مدافعان طبقه كارگر مي‌شوند و درباره آنها به عنوان «قهرمانان تراژيك دنياي مدرن» ايده‌پردازي مي‌كنند و بعضا براي‌شان نقشه راه تعيين مي‌كنند.  اما در واقعيت افراد طبقه كارگر مثل ساير طبقات اجتماعي بيش و پيش از آنكه ابژه يا موضوع نظريه‌پردازي‌هاي طبقات مياني يا حتي طبقات فرادست باشند، انسان‌هايي نسبتا آزاد و نسبتا صاحب اراده و اختيار هستند و برنامه و اهداف زندگي 
خود را براساس اولويت‌هاي خود و در چارچوب محدوديت‌هاي واقعا موجود تعيين مي‌كنند. در نتيجه تحركات و پويايي‌هاي اين طبقه، معمولا منطبق بر خواست‌ها و اميال فرهيختگان طبقه متوسط نيست، جز در مواقعي كه منافع كارگران با آرمان‌هاي ايده‌پردازان طبقه متوسط همسو مي‌شود. به عبارت ديگر، خواست طبقه كارگر، جز در موارد خاصي كه نيروهاي پيشروي ايشان پس از محاسبات عقلاني با ايده‌پردازي‌هاي چپ‌ها همسو مي‌شوند، نه سرنگوني كليت نظام سرمايه‌داري و انقلاب تمام عيار و مصاديقي از اين دست كه يك زندگي ساده و متوسط مشابه زندگي طبقات مياني است. البته كه روشنفكران طبقات متوسط مي‌كوشند با استدلال‌هاي پيچيده به ايشان ثابت كنند دستيابي به اين خواست، جز از طريق دگرگوني‌هاي بزرگ امكان‌پذير نيست، اما ميان نظريه و عمل، آنچنان كه به وقوع مي‌پيوندد، فرسنگ‌ها راه است.

منبع: روزنامه اعتماد 11 اردیبهشت 1401 خورشیدی